متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن,: منبع gharaati.ir

متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن,: منبع gharaati.ir

بهره‌گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(1) 26/01/95

بهره‌گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(1)
تاریخ پخش: 26/01/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
امروز این فضای مجازی، شبکه‌ها، ماهواره‌ها، سایت‌ها، اینترنت، یک راه جدیدی است که... با علم هم که نمی‌شود مخالفت کرد. تکنولوژی است. امام وقتی از پاریس به بهشت زهرا آمدند. فرمود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فیلم بد مخالف هستیم. سینما یک تکنولوژی است و نمی‌شود با آ‌ن مخالفت کرد. مثل اینکه آدم با تلفن، با موبایل، با برق، با هواپیما، مخالفت کند. مگر می‌شود مخالفت کرد؟‌ این رشد انسان است. منتها باید سعی کنیم که این فضای مجازی را هم تعریف کنیم، یک خورده بهتر بشناسیم. خواص که می‌دانند. دانشجوها و اساتید و صدا و سیما و جمع زیادی می‌دانند. یک مقدار توضیح بدهیم که مسؤولیتمان در این فضا چیست؟‌ بالاخره مشتری خودش را دارد. ما همین درسهایی از قرآن که شب‌های جمعه پخش می‌شود، با استفاده از فضای مجازی ده‌ها هزار نفر مخاطب داریم که این‌ها از طریق اینترنت به ما متصل می‌شوند.
1- دعوت جوانان به دین از طریق فضای مجازی
قرآن یک آیه دارد که می‌گوید: اگر یوسف را می‌خواهید از یک در وارد نشوید. «لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ» (یوسف/67) حضرت یعقوب به بچه‌هایش گفت اگر در شهر می‌روید، از یک در وارد نشوید. یعنی برای پیدا کردن یک یوسف می‌گوید از چند در وارد شوید. حالا ما اگر یوسف‌های خیابان و بازار را خواسته باشیم، تمام جوان‌های ما یوسف ما هستند. ما اگر خواسته باشیم این‌ها را داشته باشیم، نمی‌شود از یک راه وارد شد. از تمام امکانات باید ما استفاده کنیم.
قرآن به رزمنده‌ها می‌گوید که «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (انفال/60) در مقابل دشمن هر چه می‌توانید آماده باش باشید. خوب الان اگر دشمن از فضای مجازی استفاده می‌کند، ما هم باید از فضای مجازی استفاده کنیم. یک دیوار در خیابان است اگر هر کسی می‌تواند بیاید و اعلامیه‌اش را بچسباند. خوب اگر امت حزب الله، اساتید دانشگاه، علماء، تمام شبهات را می‌توانند جواب دهند. کسی حق ندارد بگوید که نه من فقط می‌روم منبر و چهار نفر مذهبی که مسجد می‌آیند، من برای آن‌ها حرف می‌زنم. نمی‌شود این حرف را زد. جوان‌ها از راه‌های دیگر تغذیه می‌شوند. بر هر عالمی، بر هر دانشمندی لازم است، البته کارهایی هم شده است. بخشی از این کارها هم شده است. هم دولت می‌کند، هم حوزه دارد، هم دانشگاه دارد. شبهاتی را جواب می‌دهند، ولی این کار باید به صورت جدی دنبال شود. کشوری که این همه اسلام شناس در آن است، دیگر نباید یک کسی از آن طرف آب برای ما شبهه پراکنی کند، و بچه‌مان را در آستین ما گول بزند. مگر ما مرده‌ایم که نتوانیم جواب بدهیم. چه شبهه‌ای است که نمی‌شود جواب داد؟‌
بیش از هزار سال پیش، یک کسی آمد نزد سید مرتضی علم الهدی از شاگردان شیخ مفید بود، بیش از هزار سال پیش! گفت: آقا یک انسان را کسی بکشد، دیه‌اش چقدر است؟‌ هزار مثقال طلا! عضوهایی که دو تایی هستند، هزار مثقال طلا، یکی از آن‌ها پانصدهزار مثقال طلا! مثلاً دو چشم هزار مثقال، یک چشم پانصد مثقال طلا! دو تا گوش هزار، یک گوش پانصد! گفت: آقا یک دست را اگر کسی قطع کند، جریمه‌اش چقدر است؟ یک دست چقدر شد؟ ‌پانصد مثقال طلا! همین دستی که قیمتش این است که اگر قطع شود، پانصد مثقال طلا باید به عنوان خون‌بها دیه داد، جریمه داد، پانصد مثقال طلا! هر مثقال طلا الان چند است، نمی‌دانم. اگر حالا چهارصد هزار تومان باشد، پانصد تا چهارصد هزار تومان! نمی‌دانم چقدر می‌شود. آن وقت حالا همین دست، اگر یک چهارم یک مثقال دزدی کند، دست را قطع می‌کنند. به سید مرتضی گفت این چه دینی است؟‌ که خود دست، پانصد مثقال طلا می‌ارزد،‌ ولی به خاطر اینکه یک ربع سکه مثلاً دزدیده است، چهار انگشتش را قطع می‌کنند. یعنی اسلام چرا اجازه می‌دهد، که یک چیزی که قیمتش پانصد مثقال طلا است، به خاطر یک چهارم، بیست و پنج درصد مثقال، یک چهارم یک مثقال... جوابش چیست؟ سید مرتضی گفت که آن وقتی دست قیمت دارد که امین است. وقتی دست دزد شد، خیانت نرخ را پایین می‌آورد. امانت نرخ را بالا می‌برد. این جوابش است. تمام شد و رفت.
یا مثلاً می‌گوید که چه کسی است که در عمرش دزدی نکرده است. بالاخره بچه، جوانی، شوخی، جدی، یک چیزی کش رفت است، حالا از یک پاشنه‌کش و انگشتر گرفته تا سکه و نیم سکه و فرش بلند کرده است. چرا مثلاً چهار انگشتش را قطع می‌کنید، و تا آخر عمر این پهلوی زن و بچه و فامیلش بی‌آبرو می‌شود؟ چرا اسلام اجازه می‌دهد یک کسی از حیثیت بیافتد، به خاطر مثلاً یک قالیچه؟ خوب این را جوان فکر می‌کند و می‌بیند، راست می‌گوید. بله اسلام قوانین تلخ و خشنی دارد. قوانین اسلام با رأفت و مدنیت و حقوق بشر، نمی‌سازد. شد؟‌ خیلی جوابش آسان است. اسلام نگفته است که هر کس دزدی کرد دستش را قطع کنید. بیست و شش شرط دارد. در دو میلیون دزد شاید یک نفرش هم دستش قطع نشود. بله دزد هست. می‌گیرند، زندان می‌اندازند. اگر کارمند اداره هست، اخراجش می‌کنند. همه‌ی قوانین و توبیخات سر جایش است، اما دستش را قطع نمی‌کنند. برای دست قطع کردن ما بیست و شش شرط می‌خواهیم. این را باید جواب داد. خیلی از شبهات را به راحتی می‌شود جواب داد.  
2- خالی کردن عرصه مجازی برای فعالیت‌های مخالفان
ما باید از فضای مجازی استفاده کنیم. ببینید فضای مجازی دیوار کوچه است. اگر ما پر کردیم، دیگر جا برای دیگران نمی‌ماند. خالی باشد، پر می‌شود. یکی از وقت‌هایی که شیطان به سراغ آدم می‌آید، قبل از خوابیدن است. اینقدر آیه و حدیث و دستور داریم که وقتی در رختخواب رفتی، این دعا را بخوان، این دعا را بخوان، همینطور بخوان که خوابت بگیرد. یعنی آن ایام فراغت را پر می‌کند. در دنیا زمانی که تعطیلات هست، گناه بیش‌تر می‌شود. مثلاً مسیحی‌ها مصرف شرابشان روز یکشنبه بیش‌تر است. ایام تعطیلی فساد بیش‌تر می‌شود. برای اینکه ایام تعطیلی بستر فراغت انسان است.
امّ‌سلمه زن پیغمبر بود، کار می‌کرد. گفتند: تو زن پیغمبر هستی، زشت است که کار می‌کنی. گفت: چه زشتی دارد؟ اگر انسان بی‌کار باشد، چه زن و چه مرد، انسان بی‌کار دست به فساد می‌زند. بنابراین ما این فضای مجازی را باید پر کنیم.
فرصتی است. یک فرصت است و مثل ماه رمضان که برای عبادت فرصت است. مثل گیاهان، بهار که می‌شود، فرصتی است برای زنده شدن گیاهان. چطور مرده‌ها زنده می‌شوند؟ به همان دلیلی که درخت خشک سبز شد. از هر فرصتی می‌شود که استفاده کرد. و این فضای مجازی هم فرصت است. حدیث داریم فرصت مثل ابر از بالای سر شما رد می‌شود، «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً» (نامه31نهج‌البلاغه) چقدر تا به حال می‌توانستیم از فضای مجازی استفاده کنیم؟‌ خیلی فرصت‌ها را از دست داده‌ایم. «الفرصةُ سریعةُ الفَوتِ بَطئیةُ العَودِ!» (بحار/ج78/ص113) فرصت زود می‌رود، و دیر به دست می‌آید. اصلاً دیگر به دست نمی‌آید، گذشت. همین که خدا به انسان مهلت می‌دهد. خلاف کردی، آبرویت را نمی‌ریزد. تا لب مرگ فرصت می‌دهد. بله، قرآن می‌گوید اگر مرگ آمد و گفتی توبه کردم، دیگر قبول نیست. «آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» (یونس/91)‌ فرعون وقتی دید غرق می‌شود، گفت: «آمنتُ»! فرمود: حالا دیگر؟ الان می‌خواهی ایمان بیاوری؟ ‌ولی تا چند دقیقه قبل از مرگ، اگر عزراییل نیاید فرصت است. یک گناه می‌کنید تا دم مرگ...
صحبت حمام شد. یک کسی گفت حمام خوب جایی است. آب داغ آدم یاد جهنم می‌افتد. از طرفی هم در حمام آدم تمییز می‌شود. پس جای خوبی است. یکی گفت: نه! حمام جای بدی است. لخت همدیگر را می‌بینند. تا ببینید این حمام در اختیار چه کسی باشد و چطور استفاده شود. جوانی فرصت است.
3- تبلیغ دین، حتی در زندان برای خلافکاران
یوسف زندان بود. خوب در زندان دید افرادی بت‌پرست هستند. دو نفر از این بت‌پرست‌ها، خوابی دیدند، آمدند کنار یوسف، گفتند: ‌خوابمان را تعبیر کن. دید عجب! فرصت خوبی است. چون این‌ها زندانی هستند، خواب دیدند، منتظر تعبیر خواب هستند. به یوسف نیاز دارند که خوابشان را تعبیر کند. حالا وقت تبلیغ است. فرصت خوبی است.
یک روحانی محترمی بود، وقتی او را می‌بردند که به مرده نماز بخواند، می‌گفت:‌ اگر مرده مرد است، کفنش را باز کنید، صورتش پیدا باشد. بعد می‌گفت: آقایانی که به تشییع جنازه آمده‌اید، آقازاده‌ها، برادرها، خواهرها، همسایه‌ها، فامیل‌ها، دوستان، ببینید، چشم‌ها بسته شد. بعد می‌گفت: تا چشمتان باز است، گناه نکنید. ببینید گوش نمی‌شنود. تا گوشتان باز است، دیگر گناه نکنید. می‌گفت: پنج دقیقه که من آنجا نصیحت می‌کنم، به اندازه ده ساعت سخنرانی، اثر دارد. یک فرصتی را آدم باید استفاده کند.
الان تبلیغاتی که در تلویزیون می‌کنند، بین فیلم‌های پرجاذبه یک مرتبه می‌گوید: فلان گاز، فلان یخچال، فلان ماکارونی، عدسی، پفک نمکی، یک چیزی تبلیغ می‌کند. وسط فیلم‌ها! خیلی هم پول می‌دهند. یکی از منابع درآمد تلویزیون همین پول‌ها است. هر چه فیلم جاذبه داشته باشد... از فرصت‌ها باید استفاده کنیم. فضای مجازی امروز یک فرصت است. برای علما.
اولیاء خدا از حیوانات استفاده می‌کردند. حضرت سلیمان سان می‌دید، همه را دید. هدهد در جمعیت نبود. از پرنده و چرنده و انسان و... گفت: هدهد را نمی‌بینم. هدهد آمد، گفت: کجا بودی، گفت: پرواز می‌کردم از منطقه‌ای که مردم مشرک بودند، خداپرست نبودند. خورشیدپرست بودند. پادشاهشان هم یک خانم بود، روی تخت پادشاهی مهمی نشسته بود و گفت: خیلی خوب همین فرصت است. از پرنده استفاده کرد. یعنی هزاران سال پیش پیغمبرانی مثل حضرت سلیمان از پرنده استفاده می‌کنند. ما هم باید استفاده کنیم.
آیا ایرانی شما سراغ دارید که یک خاطره شیرین نداشته باشد؟ کدام آخوند، کدام طلبه، کدام استاد دانشگاه، معلم و کاسب و بازاری و زن خانه‌دار سراغ دارید که یک خاطره‌ی شیرین در عمرش نداشته باشد؟ ما هفتاد و پنج میلیون جمعیت با کم و زیادش داریم، بیست میلیونش را کنار بگذاریم. یا بیمار هستند، یا بچه هستند و یا... ما پنجاه میلیون آدم داریم که هر کدام یک خاطره‌ی شیرین دارند. یعنی ما پنجاه میلیون خاطره‌ی شیرین داریم. ما نمی‌توانیم یک سایت خنده درست کنیم؟‌ خنده‌های حکیمانه و خنده‌های حلال! حالا بعد از سی و چند سال یک خندوانه آمده است، یک مطالبی را نشان می‌دهد. نقاط قوتی هم دارد، ممکن است نقاط ضعفی هم داشته باشد. من همه را ندیده‌ام. ولی بالاخره جایش خالی بود. ما از فضای مجازی باید استفاده کنیم. از خنده، از گریه! گاهی وقت‌ها انسان‌ها اردو کنار دریا می‌گذارند، گوشت گاو به آدم می‌دهند. بابا اینجا ماهی تازه وجود دارد. استفاده از فرصت همین است. از آن طرف ایران آدم شمال بیاید، گوشت گاو بخورد. آخر این دریا ماهی دارد.
4- بهره‌گیری از فضای مجازی برای پاسخ‌گویی به سؤالات شرعی
الان چند روحانی اینجا هستند برای اینکه سؤالات را پاسخ بدهند. فرصت خوبی است. ممکن است کسی نمازش غلط باشد. بگوید آقا بنشین من نماز بخوانم ببین درست است یا نه؟ سؤال فقهی دارد، سؤال اخلاقی دارد، سؤال خانوادگی دارد، الحمدلله همه‌ی مراجع، حالا همه را نگویم، اکثر مراجع ما سایت دارند. شما هر اشکالی دارید می‌توانید در سایتشان جواب را بگیرید. مراجع تقلید از این فضای مجازی استفاده می‌کنند. خنده‌ها، گریه‌ها، تجربه‌ها... ما خودمان در را روی خودمان بسته‌ایم. من سوادی ندارم. در جریان باشید. من نسبت به طلبه‌های دیگر یک آدم بسیار معمولی هستم. اما در را باز کرده‌ام. گفته‌ام، سایت ما قفل ندارد. فیلم‌های ما را هر کس می‌خواهد تکثیر کند. آن وقت کتاب‌های ما را هر کس می‌خواهد تکثیر کند. به شکل اینکه نفروشید. مثلاً سازمانی، اداره‌ای می‌خواهد برای پرسنل خودش چاپ کند، برود چاپ کند. پانزده میلیون کتاب‌های من کم‌سواد چاپ شده است. پانزده میلیون! آدم هست، چهل برابر من سواد دارد، ولی قفل کرده است. گفته است بر پدر و مادر کسی که چاپ کند، لعنت! یا یک سایت دارد، روی آن قفل می‌گذارد. آن وقت آن کسی که استاد من است، کسی از آن استفاده نمی‌کند. ما که شاگرد او هستیم... در را باز کنیم.
وقف می‌کند. می‌گوید: وقف اباالفضل(ع) روز تاسوعا قبل از ظهر! ای خوش انصاف! بگو وقف اهل بیت حالا اگر تاسوعا نشد، عاشورا. حالا اباالفضل(ع) نشد، امام جواد(ع)! اباالفضل(ع) آن هم دو ساعت به ظهر روز تاسوعا. یعنی دو کیلو شکر بخواهد بدهد، پیر در می‌آورد. یعنی همه‌ی مردم باید نوکر من شوند که من می‌خواهم دو کیلو شکر بدهم. نذرمان قفل دارد. قبرستانمان قفل دارد. سایتمان قفل دارد. یعنی ما خودمان در را روی خودمان بسته‌ایم. دنیا در را به روی ما باز کرده است. یک کامیون آدامس آوردند لب مرز ریختند و رفتند. اول اینکه فکر کردند این‌ها تریاک است و مواد مخدر است، بردند آزمایشگاه، دیدند نه شکلات است. گفتند: یک کامیون شکلات مفت چه کسی داد؟‌ بعد دیدند نه! شکلات را که باز کردند دیدند این شکلات را داخل یک کاغذ گذاشتند، کاغذ کوچک! در این کاغذ یک عکسی است که آن کاغذ جوان‌ها را منحرف می‌کند. یعنی آن‌ها برای انحراف جوانان ما چقدر هزینه می‌کنند.
چقدر ما از تابستان استفاده کردیم. تابستان تمام شد. حضرت عباسی چقدر فرصت را از دست دادیم؟ چقدر شهرها و روستاهای خنک داریم که گنجشک در آن می‌رود. چقدر حسینیه‌ها و مدرسه‌ها داریم که خالی خالی است. یک عده هم در شهرها بال بال می‌زنند. از گرما بال بال می‌زنند. درس‌ها و دانشگاه و حوزه هم تعطیل است. نمی‌شد این از اینجا به آنجا برود. یک آیه هست همه‌ی شما حفظ هستید. «لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ * إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ» (قریش/1-2) یعنی قوم قریش هزار و چهارصد سال پیش تابستان یک منطقه سردسیر می‌رفتند، زمستان یک منطقه گرمسیر می‌رفتند. از قرآن یاد بگیریم. این می‌خواهد بگوید که تو هم «رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ» مناطق گرمسیر و سردسیر جابجا شوید. الان در ژاپن این کار انجام می‌شود. منطقه‌ی گرم دارد. منطقه‌ی سرد دارد. این‌ها زمستان و تابستان جابجا می‌شوند، ولی از عمرشان استفاده می‌کنند. از عمرت استفاده کن. چرا باید سه ماه تعطیل باشی؟ ما خیلی فرصت‌ها را سوزاندیم.
شیطان وقتی رجیم شد، یعنی گفتند: برو گمشو! گفت: «قَالَ أَنظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (اعراف/14) به من مهلت بده تا آخر عمرم مردم را منحرف کنم. یعنی او فرصت می‌خواست برای شیطنت. افرادی هستند، لحظه‌ی مرگ می‌گویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا یک فرصتی به من بده که برگردم و تویه کنم. می‌گویند دیگر گذشته است. شما شصت و هفتاد سال فرصت داشتی.
5- فرصت دادن به دشمن، برای شناخت دین
در جبهه اگر یک کافری به ما گفت آقا آتش بس کنید، من می‌خواهم تحقیق و پژوهش کنم. قرآن می‌گوید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» (توبه/6) یعنی هر کس می‌خواهد باشد. نه اینکه حالا اگر مدیر کل بود، به او وقت بدهید. اگر وکیل و وزیر بود، به او وقت بدهید. اگر یک آدم عادی بود وقت ندهید. نه همه‌شان! «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» هر احدی از مشرکین، یعنی هر کس از هر رده‌ای باشد. یک مشرک، گمنام، بی‌سواد، ضعیف، فراموش شده! حتی اگر یک مشرک، «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ» گفت: آقا به من مهلت بدهید، «حَتَّىٰ یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّـهِ» می‌خواهم تحقیق کنم. «فَأَجِرْهُ» به او مهلت بدهید. بعد وقتی هم که به او مهلت می‌دهی، اسکورت هم برای او بگذار که سالم برود خانه و سالم برگردد. «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» با اسکورت و حفاظت برود خانه. چون ممکن است فرصت مطالعاتی بگیرد، کسی در راه این را بکشد. فرصت بدهید، در حفاظت برود خانه و برگردد. یک کسی به نام صفوان بود. یک نامه به پیغمبر نوشت که دو ماه فرصت بده تحقیق کنم. فرمود: چرا دو ماه؟ چهار ماه! دینی که منطق دارد، وحشت ندارد؟ چهار ماه تحقیق کن.
استفاده از فرصت. این دوره‌گردها زمستان عدسی و شلغم می‌فرشند، تابستان فالوده می‌فروشند. این استفاده از فرصت است. دوره‌گردها که چیزهای کهنه می‌خرند، محله‌ی فقرا که می‌روند، شعارشان این است. دمپایی پاره، موکت پاره، نان خشک می‌خریم. تا محله‌ی پولدارها می‌روند، می‌گویند: تلویزیون رنگی، قالیچه می‌خریم. یعنی در محله‌ی پولدارها قالی و تلویزیون می‌خرند، محله‌ی فقرا نان خشکی است. یعنی کجا، در خانه‌ها چیست؟ قیمتش چند است؟ پول من چقدر است؟‌ شما نمی‌دانی که این بی‌سلیقگی‌ها چه می‌کند. چه ضررهای میلیاردی می‌زند. صبح بچه آموزش و پرورش می‌آید، حالا در آستانه‌ی اول مهر هم هست. مهر و آبان. صبح زود، بچه خواب دیشب خوابیده است، صبحانه هم خورده است، یالا بدو جست و خیز! بعدش چه؟ نقاشی و طراحی، دم ظهر ریاضی! چند ساعت این بچه را الاف می‌کنند، دم ظهر درس ریاضی می‌دهند. خوب مخ دیگر خسته شده است. یک مرتبه در آخر سال می‌بینی صدهاهزار جوان و نوجوان در ریاضی رفوزه شد. چرا؟ برای اینکه استاد و مدیریت نتوانسته این مدیریت‌ها را خوب اعمال کند. برنامه ریزی نداریم. این دانشجوهای ما می‌دانید چرا بیکار هستند؟ می‌دانید چرا مشکل مملکت ما اشتغال شده است؟ ما از فرصت دبیرستان استفاده نکردیم. دوازده سال بچه، دختر و پسر در آموزش و پرورش است، در این دوازده سال یک هنر یاد نگرفته است. وقتی بیرون می‌آید، دیپلمه است، استخدام هم که نیست، در خانه بیکار می‌نشیند. یعنی چه؟ یعنی دوازده سال آتش گرفت. یک چیزهایی یاد گرفت که دانستنش مشکلی را حل نمی‌کند، ندانستنش هم مشکلی ایجاد نمی‌کند. اگر آموزش و پرورش ما در این دوازده سال یک هنری یاد بچه‌های ما می‌داد، خیلی از مشکلات حل می‌شد. حالا چه هنری؟ هر هنری که پسر و دختر دوست دارند. یک هنر یاد بگیرد. در دانشگاه هم یک هنر یاد بگیرد. در دانشگاه هم همینطور است. در دانشگاه هم لیسانس‌های ما فلج هستند. الا! یک الا می‌گویم که حق یک عده از بین نرود. چون یک عده یک هنری دارند. می‌دانید چقدر وقت باطله داریم؟ من این بحث را گفته‌ام. ولی اینقدر خواهم گفت، حوصله‌تان سر نرود. تا این به عنوان یک درد اجتماعی حل بشود.
6- فرصت سوزی، در نظام آموزشی دانشگاه‌ها
دانشجوی ما چهار سال دانشگاه است. هر سالی یک تابستان دارد. تابستان سه ماه است. سه ماه تابستان، این سه ماه تابستان. چهار سه ماه می‌شود دوازده ماه. دوازده ماه یعنی یک سال. یک سال در این چهارسالی که دانشگاه است، تابستان است. چون چهار سال است، هر سالی سه ماه تابستان است. چهار سه تا دوازده ماه، دوازده ماه یعنی یک سال، یعنی یک سال از زمان‌های ما تابستان است. هر سالی پنجاه و دو جمعه دارد که تعطیل است. پنجاه و دو پنجشنبه هم که دانشگاه تعطیل است. می‌شود صدو چهار روز پنج شنبه و جمعه، ضربدر چهار سال می‌کنیم، می‌شود چهارصد و شانزده روز پنج شنبه و جمعه! اینجا پس می‌شود که سیصد و شصت و پنج روز تابستان است، چهارصد و شانزده روز هم پنج‌شنبه و جمعه است. هر سال در دانشگاه بیست روز بین ترم دارند. چهار بیست تا هشتاد روز. هشتاد روز بین ترم تعطیل است. هر سالی بیست روز عید نوروز تعطیل است. هشتاد روز هم عید نوروز داریم. یک سی روز هم مناسبت‌ها داریم، بیست و دوم بهمن داریم، عاشورا داریم، شب قدر داریم، مبعث داریم. سیزده به در داریم. البته سیزده به در در عید است. حالا این‌ها را هم بگو بیست روز. چقدر شد؟‌ در این چهار سال نهصد و شصت و یک روز ما تعطیلات داریم. حالا شصت روزش را هم کنار بگذاریم. چون بعضی تابستان و عید روی هم سوار می‌شود. دانشجو نهصد روز بیکار است. در چهارسال نهصد روز بیکار است. این فرصت است؟ آن وقت لیسانس می‌شود، کار ندارد. برای استخدام دولت هم می‌گوید جا ندارم. دولت که می‌گوید جا ندارم، لیسانس چهار حالت پیدا می‌کند. یک: در خانه غصه می‌خورد. دو: معتاد می‌شود و سراغ اعتیاد می‌رود. سه: بعضی‌هایشان دنبال هوس‌بازی می‌روند و گناه می‌کنند. چهار: بعضی‌هایشان متقی هستند و باید خودشان را نگه‌دارند و بسوزانند. پنج: ازدواجش عقب می‌افتد، چون پول ندارد جهازیه بخرد، پول ندارد خانه بگیرد، ازدواجش عقب می‌افتد. ازدواجش که عقب افتاد، دیر بچه‌دار می‌شود. دیر که بچه‌دار شد، بچه محبت پدر و مادر را کم می‌بیند. همه‌ی این‌ها بند به این است که دانشگاه ما فلج تربیت کرده است. یک انقلابی باید در دانشگاه بشود. این انقلاب فرهنگی و تحول و این‌ها، از این‌ها من هنوز چیزی ندیده‌ام. هر وقت ببینم باور خواهم کرد. فعلاً من به این حرف‌ها باور ندارم. چون طرح تحول مشکل ما نیست، ما مرد تحول می‌خواهیم.
آن وقت اوّلیات مهم است. اولیات دینی... نمازش درست است؟ اسرار نماز را می‌داند؟ قرآن می‌تواند بخواند؟ ‌شبهات فکری را می‌تواند پاسخ بدهد. این برای دینش! در کارهای سیاسی، در کارهای اقتصادی، همه‌اش این کم می‌آورد. برای اینکه یک سری چیزها را در دانشگاه خوانده است، یک سری چیزها را در دبیرستان خوانده است، که خواندش مشکلی را حل نمی‌کند. نخواندنش مشکلی را ایجاد نمی‌کند.
آرایشگاهی آمد ریش‌های حضرت علی(ع) را اصلاح کند، لب‌های حضرت تکان می‌خورد. گفت: یاعلی، لبت را نگه‌دار، موی روی لب را قیچی کنم، فرمود لبم را نگه‌می‌دارم، قیچی کن، اما یک سبحان الله عقب می‌افتم. یعنی چه؟ یعنی باید از ثانیه‌ها استفاده کرد. ما همینطور نهصد و شصت و یک روز، شصت و یک روزش را کنار بگذاریم، نهصد روز یعنی بیش از دو سال از این چهار سال آتش می‌گیرد.
7- فرصت عمر برخی جوانان، در بطالت یا گناه
در مناجات‌ها خیلی قشنگ می‌گوید. «فقد أفنَیتُ بِالتَّسویفِ و الآمالِ عُمرِی» (مناجات امام زین‌العابدین(ع)) خدایا عمرم فانی شد. «کلما زاد عمری زاد معصیتی» امام سجاد(ع) می‌گوید این عمری که چراگاه شیطان است بگیر. این عمر را نمی‌خواهم. «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ» اگر عمرم در راه حق است، عمرم بده. «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ»، «مَرْتَع» یعنی مراتع، چراگاه «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ»، اگر عمرم چراگاه شیطان است. چراگاه یعنی چه؟‌ در چراگاه حیوان آزاد است. بالا می‌رود، پایین می‌آید، در دره در دشت. این را چراگاه می‌گویند، یعنی هر کجا می‌خواهد می‌رود. شیطان در مخ می‌رود، شیطانی فکر می‌کند. می‌رود در چشم، نگاه‌ها شیطانی است. حرف می‌زند، حرف‌ها شیطانی است. اصلاً قشنگ هر کجا شیطان می‌خواهد در همه‌ی عمرش تاب می‌خورد. آزاد آزاد است. می‌گوید اگر عمرم چراگاه شیطان است، خدایا جان امام سجاد(ع) را بگیر. امام سجاد(ع) این عمر را نمی‌خواهد.
چه باید کرد که درس‌های غیر مفید از کتاب‌ها حذف بشود؟ در حوزه هم متأسفانه درس غیر مفید داریم. یک سری چیزهایی را می‌خوانیم که به درد ما نمی‌خورد. بعضی چیزها را یک عده داشته باشند خوب است. مثلاً حالا در هر شهری چهار جرثقیل می‌خواهیم. در هر شهری چهار تابوت می‌خواهیم. اما در هر خانه‌ای یک چرثقیل و یک تابوت لازم نیست. چهار نفر یک درس‌هایی را بخوانند که اگر یک وقتی یک کسی یک فیلسوفی پیدا شد، یا نمی‌دانم ساحری پیدا شد و یک کسی خواست از آن علم تخصصی کاری بکند، چهار نفر فیلسوف می‌خواهیم، چهار نفر کسی را می‌خواهیم که بتواند سحر او را باطل کند، اما حالا همه‌ی طلبه‌ها این‌ها را بخوانند؟‌ همه کارها را که ما نباید بکنیم. بپرسیم که چه چیزی بخوانیم. بپرسیم که چه درسی بخوانیم. بپرسیم که چه فیلمی ببینیم. من پای تلویزیون نشسته بودم. یکی از این فیلم‌های پررونق، از آن کارگردانش پرسیدند که هدف شما چه بود؟ گفت که می‌خواستیم مردم سرگرم بشوند. آخر هنر می‌تواند در راه رشد باشد، چرا فقط باید در راه سرگرمی باشد؟‌
من طلبه‌ای را سراغ دارم که الان از دانشمندان است. ایشان در حجره‌اش زمانی که در قم طلبه بود، نخود و قند و این‌ها را می‌گرفت و می‌گذاشت روی طاقچه و شب‌های مهمانی قشنگ می‌شکست. با مهمان‌ها هم حرف می‌زد. خوب حال شما خوب است؟ خوش می‌گذرد؟‌ کی آمدید؟ چه خبر؟‌ بعد نخودش را پاک می‌کرد. بعد می‌گفت: من این نخود را باید بنشینم و پاک کنم. بعد هم نیم ساعت با مهمان حرف بزنم. به مهمان می‌گویم من برای صرفه جویی همینطور که با هم حرف می‌زنیم، سبزی هم پاک می‌کنم. قندم را هم می‌شکنم. نخودم را هم پاک می‌کنم. می‌خواهی اخبار گوش بدهی، ساعت نه گوش بده. سه تا کار را با هم بکن. سر ساعت نه هم فیلم را نگاه کن، خلاصه اخبارش را ببین، و اگر مهم بود همه‌ی اخبارش را ببین. هم با خانمت با هم بنشینید، هم شام بخورید. ما نیم ساعت شام می‌خوریم. نیم ساعت با خانم حرف می‌زنیم. نیم ساعت هم فیلم می‌بینیم. خوب می‌شود این سه نیم ساعت در هم ادغام بشود.
خیلی کاغذ حرام می‌شود. چقدر کاغذ حرام می‌شود. داروها چقدر حرام می‌شود. ماشین‌ها چقدر حرام می‌شود. استهلاک ماشین. لباس‌ها چقدر حرام می‌شود. الان در هر خانه‌ای میانگین یک چمدان لباس زیاد داریم. بعضی خانه‌ها یک کامیون لباس زیادی دارند. حالا حداقل یک ساک لباس زیاد دارید. ما مثلاً چند میلیون ساک لباس زیادی داریم؟ و چند میلیون آدم برهنه از سرما می‌لرزند؟ در اردوگاه‌ها... ماشاءالله چند هکتار اردوگاه است. بعد هم ماشین وانت می‌رود بیرون و سبزی می‌خرد. آب هست، خاک هم هست، ولی می‌رویم و بیرون سبزی می‌خریم. در پادگان‌ها چندهزار سرباز هستند. نمی‌تواند آشپز غذای خوب برای این چند هزار نفر بپزد. یک چیزی درست می‌کند که می‌بینید غذا قابل خوردن نیست. می‌آیند قابلمه غذا را در سطل زباله می‌ریزند و می‌روند نان بربری می‌خورند. من این‌ها را با چشمانم دیده‌ام. بیست سال در پادگان زندگی کرده‌ام. بیست سال خانه‌ی من در پادگان بوده است. یعنی سطل زباله پر از پلو و عدس، سرباز هم کنارش نشسته است نان خالی می‌خورد. می‌گوییم: چرا بد می‌پزی؟ آشپز می‌گوید آقا من پنج نفر هستم، ده نفر هستم، ده نفر که نمی‌تواند برای دوهزار نفر غذا بپزد. می‌گوییم خوب از این دوهزار نفر استفاده کنید. می‌گوید: نه آخر این‌ها... یعنی دوهزار سرباز علاف هستند. همه هم پلو و عدس شور می‌خورند، همه هم اسراف می‌کنند. همه هم گناه می‌کنند. نمی‌دانم والا ما عقل زندگی نداریم.
نمی‌دانم این را در تلویزیون گفته‌ام یا بیرون از تلویزیون گفته‌ام. ما هر سبزی که می‌خوریم سه بار پول گِل کشی می‌دهیم. یک بار پول کامیون می‌دهیم سبزی را با گِل‌هایش از روستا و بیرون شهر در شهر می‌آورند. وقتی این‌ها را می‌آورند روی باسکول، گِل‌هایش را هم می‌کشد. این گِل از صحرا به میدان بار. وانت‌ها می‌روند از میدان بار وانت، وانت، سبزی را با گِل‌هایش می‌برد به دکان و مغازه! این هم یک گِل‌کشی. ما می‌رویم دکان سبزی‌فروشی، سبزی را با گِل‌هایش می‌خریم و به خانه می‌آوریم. سبزی را پاک می‌کنیم. گِل‌هایش را در سطل شهردای می‌ریزیم. شهرداری دومرتبه این گِل‌ها را به صحرا می‌برد. ببینید برای نیم کیلو سبزی که می‌خواهیم بخوریم، حرکت‌ها را به من کمک کنید. حرکت گِل از بیابان به میدان بار. حرکت گِل از از میدان به مغازه. حرکت گِل از مغازه به خانه. حرکت گِل از خانه به بیابان. چهاربار ما پول گِل‌کشی می‌دهیم. بعد می‌گوییم وضع خراب است. نه! مخ خراب است. وضع خراب نیست. بلد نیستیم که چه کنیم.
انسان یک بلوزی که می‌خرد می‌تواند یک بلوز طوسی بخرد. یقه کیپ باشد. ساده باشد. هم دختر بپوشد و هم پسر. هم سیزده به در هم روز عاشورا باشد. هم برای نماز جمعه و هم میدان فوتبال باشد. ما یک بلور سفید می‌خریم که یک گل سرخ رویش است. این برای دختر آن هم برای سیزده به در است. دختر روز سیزده به در بلوز سفید با گل سرخ بپوشد. بعد همین دختر می‌خواهد نماز عید برود، می‌گوید با این زشت است. یک بلوز دیگر می‌خواهد. یک کیف می‌خریم، می‌شود یک کیفی خرید که همه‌ی اعضای خانواده استفاده کنند. شنبه تا چهارشنبه بچه با آن به دانشگاه و دبیرستان برود، جمعه مادرش در همین کیف چادرش را بگذارد و نماز جمعه برود، زیارت برود، مسافرت برود. بلد نیستیم خرج کنیم. صحبت از... اقتصاد مقاومتی هست. اما یک کسی بیاید این‌ها را بگوید که چه کنیم. چطور سبزی بخوریم. چطور پیراهن بدوزیم. چطور خیاطی کنیم.
معاون وزیر آموزش و پرورش، معاون قبل، اسبق، سر جلسه‌ی معاونین وزیر، می‌گفت: فلان کشور کاغذ تولید می‌کند و به دنیا می‌فروشد، اما کتاب‌های آموزش و پرورشش را نه بار می‌خوانند. یعنی این بچه می‌خواند، سال دیگر یک بچه دیگر، سال دیگر یک بچه دیگر! با اینکه تولید کاغذ می‌کند و کاغذش را به دنیا صادر می‌کند، کتابش را نه بار می‌خوانند. ما که پول می‌دهیم و کاغذ می‌خریم، یک سال که شد، کتاب را... اصلاً کتاب نزد ما کتاب نیست. دیدید بچه‌ها با کتاب چه کار می‌کنند؟  اول سال کتاب است. بعد می‌خواهد بنشیند، زمین می‌گذارد و رویش می‌نشیند، موکت می‌شود. بعد هوا گرم می‌شود، بادبرن می‌شود. با هم کتاب! بعد با رفیق‌هایش دعوایش می‌شود، چماق می‌شود. یعنی هم کتاب است، هم چماق است، هم بادبزن است، هم موکت است. ما مشکل داریم. واقعاً بلد نیستیم. بلد نیستیم چطور زندگی کنیم. تمام این‌ها زندگی است. درباره‌ی همه‌ی آن هم حدیث داریم.
شما این لب را ساده نگیرید. شش آیه در قرآن درباره‌ی این لب است. چطوری حرف بزنم؟ چطوری به تو بگویم؟     یک: «قَوْلًا لَّیِّنًا» (طه/44) نرم! دو: «قَوْلًا بَلِیغًا» (نساء/63) حرف‌های رسا باشد. بفهمند. سه: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» (بقره/83) با ادب. با پدر و مادر «قَوْلًا کَرِیمًا» (اسراء/23)‌ با احترام. دیگر چه؟ «قَوْلًا سَدِیدًا» (احزاب/70) حرف‌هایت منطقی باشد. آبکی نباشد. ببینید چند مورد «قَوْلًا» داریم. «قَوْلًا بَلِیغًا»، «قَوْلًا لَّیِّنًا»، «قَوْلًا سَدِیدًا»، «قَوْلًا کَرِیمًا»! برای تمام کارهای ما...
این ناخن را می‌گوید: برای پنج‌شنبه مستحب است بگیرید، جمعه هم مستحب است بگیرید. یکی از علماء یکی از دست‌هایش را پنج‌شنبه می‌گرفت، یکی از دست‌هایش را جمعه ناخن‌هایش را می‌گرفت. می‌گفت: می‌خواهم به هر دو حدیث عمل کنم. یعنی اینقدر مواظب بودند که از همه‌ی مستحبات استفاده کنند.
جمعه هست. خانه هم هست. دوش هم می‌گیرد، ولی قصد غسل نمی‌کند. این چقدر خسارت است؟ که داریم اگر که همه‌ی مال دنیا را داشته باشم، بفروشم، پولش را غسل جمعه کنم، انجام می‌دهم. هم جمعه است، هم در خانه است، هم دوش می‌گیرد. در دریا می‌رود، دو ساعت در دریا است، خوب یک قصد هم قصد غسل بکن. شب می‌خوابد، آب به صورتش می‌زند، خوب قصد وضو کن. می‌خواهی بنشینی، خوب رو به قبله بنشین. شما وقتی وارد اتاق یا اداره شدید، می‌توانید صندلی‌تان را یک طوری بگذارید که وقتی روی صندلی نشستید، ضمن اینکه روی صندلی نشسته‌اید، رو به قبله هم نشسته باشید. ما می‌توانیم. «وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» (یونس/87) قرآن می‌گوید ساختمان‌تان هم باید جهت داشته باشد.
یک خورده پرت شدم. وقتم تمام شد؟ اصلاً چانه‌ام گرم شد و چیز دیگر گفتم. آخر از بس که خلاف می‌بینم. من سراغ دارم آدمی را که چندهزار کارگر دارد. و از سرمایه‌دارهای درجه‌ی یک ایران است. ایشان در تهران پشت موتورگازی می‌نشیند. گفتم: حاج آقا شما نوکرهایت هم باید ماشین داشته باشند. گفت: با ماشین در ترافیک گیر می‌کنم، وقتم تلف می‌شود. یک موتورسوار می‌گیرم، پشت موتور می‌نشینم، زودتر به کارم می‌رسم.
8- بالابردن بهره‌وری از امکانات و فرصت‌های موجود
به موسی گفتند: «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَىٰ» (طه/17) این عصا چیست که در دست تو است؟ «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ» ای خدا! این عصای موسی نیست! عصای من است. «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ» به موسی خدا گفت: این چیست؟‌ گفت: یک عصا است. اما فایده‌اش چند منظوره است. «أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا» به آن تکیه می‌دهم. «وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِی» برگ‌ها را می‌تکانم. با آن چوپانی می‌کنم. یک وقتی من دیدم که این گوسفنددارها، یک چوب دست می‌گیرند و کنار خیابان چنین می‌کنند. فکر کردم که چرا این‌ها چوب دست می‌گیرند؟ خوب این چوب برای چوپانی است دیگر! «وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ» (طه/18) کارهای دیگری هم از آن برمی‌آید. آیا خواهد شد زمانی که مصرف دارو، مصرف کاغذ، مصرف کتاب، عمر، فیلم‌ها، حالا چون صدا و سیمایی هم هستید، از صدا و سیما هم برایتان بگویم. به شما برنخورد. اگر به شما برمی‌خورد، نگویم؟ بگویم؟ طوری نیست؟ مردم ایران می‌فهمند.
این صدا و سیمایی‌ها فیلم که تهیه می‌کنند، دقیقه‌ای است. چون دقیقه‌ای است، مثلاً در فیلم، طوری بازی می‌کند که مثلاً می‌خواهد یک شانه‌ی تخم‌مرغ را در یخچال بگذارد. اگر این شانه‌ی تخم مرغ را صاف ببرد و در یخچال بگذارد، دو ثانیه می‌شود. در یخچال را بازمی‌کند و یکی یکی می‌گذارد که مثلاً بگوید ده ثانیه تولید کردم. یا مثلاً اگر فیلمی... از خود بنده آمدند فیلم بگیرند. دیدم دوربین خم شده است و از قدم زدن من هم فیلم می‌گیرد. گفتم: آقا قدم زدن من و گربه یک جور است. آخر اینکه دوربین را آورده‌ای و از زیر پای من فیلم می‌گیری و چنین و چنان می‌کنی. خوب من هم مثل همه‌ی مردم راه می‌روم. دیگر راه رفتن من که با بقیه فرق نمی‌کند. می‌خواهد پولش را بگیرد. خیلی از فیلم‌ها... حضرت عباسی که حالا من وقت ندارم که فیلم ببینم. یک کسی یک زن بد داشت، گفتند طلاقش بده، گفت: فرصت ندارم. حالا من وقت ندارم که فیلم ببینم. ولی گاهی وقت‌ها می‌بینم مثلاً چهل دقیقه می‌نشینم، بیست دقیقه می‌نشینم، می‌بینم که این بیست دقیقه را در دو دقیقه می‌توانست بگوید.
به یک کسی گفتند: تاریخ مرگ پدرت را بگو. گفت راستش عمر نمی‌صرفد که من بنشینم و تاریخ مرگ پدرم را بگویم. ولی حالا چون شما تقاضا کرده‌اید می‌گویم. تب کرد، لرز کرد، مرد. تمام شد و رفت. در سه ثانیه گفت. حالا می‌شد، عمرکشی کند. والا پدرم اوایل می‌گفت بی‌حال هستم. گاهی سرفه می‌کرد، گاهی عطسه می‌کرد. اخیراً آمدنش کم شد. بعد چه شد، بعد چه شد... همینطور چهل دقیقه می‌گوید پدرم مرد. تب کرد، لرز کرد، مرد. تمامش کن.
ما یک جاهایی ولخرجی کردیم. چه مصلاهای سلطنتی ساخته شده است و هزاران روستا و محله بی‌مسجد مانده است. چه مسجدهای میلیاردی ساخته شده است. و هزاران روستا... چه مناطقی مسجد ندارند و مردم آمده‌اند حسینیه ساخته‌اند. حسینیه‌ای که سالی ده روز فقط عاشورا درش باز می‌شود. حالا باز خوب است که عاشورا باز باشد. یک کسی حسینیه ساخته بود، عاشورا که شد تابلو زد به مناسبت ایام سوگواری امام حسین(ع) حسینیه تعطیل است. خوب بابا اصلاً ما حسینیه را برای عاشورا ساخته‌ایم. او نوشته است به مناسبت ایام سوگواری امام حسین(ع) حسینیه تعطیل است. خدا می‌داند که چقدر خرج می‌کنیم. در مهمانی‌ها، در بیمارستان‌ها و... دور ریختن یک دانه خرما اسراف است. دور ریختن هسته‌ی خرما اسراف است. بیایید ببینید که در تالارهای عروسی چطور دور می‌ریزند. چطوری و چه غذاهایی را دور می‌ریزند. بعد می‌گویند بهداشتی نیست. بله اگر کسی مریض است، حسابش جدا است.
به هرحال... من می‌خواستم چیز دیگری بگویم، چیز دیگری شد. نه زن زائو می‌داند چه می‌زاید، نه واعظ می‌داند چه می‌گوید. مطالعه من چیز دیگری بود. دیشب هم تا آخر شب نشسته‌ام و مطالعه کرده‌ام، که فضای مجازی را چطور باز کنم. اصلاً جای دیگر رفتم. ولی بعد دیدم چون حرف حسابی است، گفتم بگذار بگویم. چون یک وقتی ممکن است رزق مردم این باشد. اسراف گناه کبیره است. یک! دور ریختن نصف لیوان آب... این‌ها که می‌گویم از امام خمینی(ره) است. سه تا کلمه از امام خمینی(ره) می‌خواهم بگویم. نصف لیوان آب را کسی دور بریزد اسراف است. دو: هر کس اسراف کند، گناه کبیره کرده است. این هم برای امام خمینی(ره) است. سه: هر کس گناه کبیره انجام بدهد، فاسق است. یعنی پشت سرش نمی‌شود نماز خواند. یعنی چه؟ یعنی اگر من پیشنماز، در وضو نصف لیوان آب زیادی بریزم، چون نصف لیوان آب زیاد ریختم اسراف کردم، اسراف گناه کبیره است، گناه کبیره یعنی قرائتی فاسق شد، نمی‌شود پشت سرش نماز خواند. دین ما این است.
به راحتی پول را آتش می‌زنیم. خدایا دولت و ملت ما را، شهر و روستای ما را، جوان و پیر ما را، به ما توفیق بده این...
«وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ» (انبیاء/9) آیه‌ی قرآن است. خدا گفته است که ما مسرفین را هلاک می‌کنیم. «وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ» از یک جایی سیلی می‌خوریم که نمی‌دانیم از کجا خورده‌ایم. اسراف کردیم. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا» (نساء/160) دنبال آمریکا نرویم که تحریم‌هایش را بردارد. خدا ما را تحریم کرده است. دیگر هوای خوب هم نمی‌توانیم بخوریم. هشت سال جنگ بود، خوزستان هوایش سالم بود. الان که جنگ نیست، بندگان خدا در خوزستان باید شن بخورند. در سیستان و بلوچستان باید شن بخورند. چرا این تحریم‌ها... نکند این تحریم‌ها به خاطر یک سری گناهان باشد. ما همه‌ی پشت‌بام‌های خانه‌هایمان را نمی‌گویم. ولی بسیاری از پشت‌بام‌های خانه‌هایمان سنگر دشمن است. خودمان پول داده‌ایم، افکار آمریکا و اهداف آمریکا را آورده‌ایم و از طریق پشت بام به نسل و بچه هایمان می‌دهیم. بعد می‌گوییم: تورم است، گرانی است، دولت حل کند. چرا دولت حل کند؟ خودت حل کن. قرآن بخوانم. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ» به خاطر اینکه یهودی‌ها ظلم کردند، ما این‌ها را تحریم کردیم. یعنی یک سری از طیبات و چیزهای خوب را به این‌ها حرام کردیم. دیگر هوا هم نیست. آب هم نیست. قدیم می‌گفتند: آب تهران خوب است. الان دو سطل آب تهران را بریز یک جایی، فردا سراغش برو، به اندازه نصف استکان یک چیزی مثل گچ و شن و سیمان در آن است. یکبار دیگر قرآن بخوانم. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُوا» به خاطر ظلمی که یهودی‌ها کردند. «حَرَّمْنَا» تحریم کردیم. حرام کردیم. «عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ» چیزهای گوارا را برای این‌ها تحریم کردیم. این پدر وقتی ماهواره می‌خرد، افکار آمریکا را می‌آورد و به خورد بچه‌اش می‌دهد، خوب این بچه یک جایی سیلی می‌خورد. «إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (اعراف/31) «وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ» (انبیاء/9)
خدایا یادمان بده، کجا اسراف می‌کنیم، تقوا بده، دوری کنیم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

توقعات بجا و نابجا(1)
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.