نگاه نادرست، ریشه مشکلات فرد و جامعه
تاریخ پخش: 14/12/93
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین... الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
دنیا
مشکلاتی دارد. کشور ما هم مشکلاتی دارد. همه مشکلاتی دارند. ریشه بسیاری
از مشکلات چیست؟ من دیشب چند ساعتی مطالعه کردم. ریشه اکثر مشکلات چیست؟
نگاه کج... در مقابلش راه حل اکثر مشکلات همین است که در نماز میگوییم.
«اهدنا الصراط المستقیم»
مثلاً یکی از مشکلاتی که دولت و ملت
در آن ماندند، مسأله اشتغال است. میلیونها تحصل کرده بیکار داریم. این
ریشهاش این است که فکر میکنیم آدم اگر دیپلم و لیسانس دارد زشت است کار
کند. از کار عارمان میشود. کج فکر میکنیم. حالا اگر کسی لیسانس باشد و
نجار باشد طوری است؟ لیسانس باشد و بنا باشد طوری است؟ لیسانس باشد و خیاط
باشد اشکالی دارد؟ ما فکر میکنیم حالا که چهار چیز یاد گرفتیم، دیگر نباید
کار کنیم. این مهم است.
1- شناخت درست کمالات انسانی و اخلاقی
قرآن
و در روایات روی این دید کج خیلی عنایت دارد. میگوید: بد میفهمیم...
«لَیْسَ الْبِر» این... (بقره/177) «وَ لکِنَّ الْبِر» نیکی این نیست، آن
است. چرا کج میفهمیم؟ «لیس السخاوة» سخاوت بریز و بپاش نیست. سخاوت این
است. «لیس الشجاعه» شجاعت این نیست که وزنه بلند کنی «و للشجاعة» شجاعت این
است. لیس الشخصیت، اینکه کسی تیپ دولتی داشته باشد. شخصیت این است. لیس
العلم این چیزهایی که شما در کتابها میخوانید. «و لکن علم» این است.
آقایانی
که اهل مطالعه و پژوهش هستند، پای کامپیوتر بروند. «لیس... بل» را پیدا
کنند. قبله عوض شد. به سمت بیت المقدس بود، بعد به سمت کعبه شد. همهجا بحث
از قبله بود. آیه نازل شد... «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ
قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» (بقره/177) بر و نیکی این نیست که این
طرف نماز بخوانید یا آن طرف. «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَن» سراغ اصل
دین بروید. «لیس الیتیم الذی من مات والده» (کافی/ج1/ص313) یتیم آن کسی
نیست که پدرش از دنیا رفته است. یتیم کسی است که پدر دارد ولی بد دهان است.
ادب ندارد. کسی که پدر ندارد یتیم نیست. کسی که ادب ندارد یتیم است. پدر
دارد ولی پدرش این را تربیت نکرده است، حرف زشت میزند. این نگاه اسلام
خیلی مهم است. اگر این نگاه درست باشد، آنوقت ما نگاه میکنیم خیلی از
چیزهایی که یاد گرفتیم، یاد هم نمیگرفتیم طوری نبود. خیلی از چیزهایی که
واجب است یاد بگیریم، یاد نگرفتیم.
یک پیرزنی بود.
کاشانی بود. به ما محرم بود. نود ساله بود. من بچه بودم. پیر بود. یک جمله
میگفت. من آنروز میگفتم این چه جملهای است. امروز میفهمم عجب جملهای
است! هرکاری کردم عبسی... بعد میگفت: هرکاری نکردم عبسی!یعنی خیلی از
کارهایی که کردم ای کاش نکرده بودم و خیلی از کارهایی که نکردم، ای کاش
کرده بودم! خیلی از چیزهایی که ما خواندیم ای کاش نمیخواندیم. خیلی از
چیزهایی که نخواندیم ای کاش میخواندیم. این نگاه صاف به علم!
2- تأکید اسلام بر راه مستقیم
این
اهدنا الصراط المستقیم خیلی مهم است. هر مسلمانی هفده رکعت نماز میخواند،
حداقل در ده رکعت اهدنا الصراط المستقیم میگوید. حتی پیغمبر ما بیش از ما
میگفت: اهدنا الصراط المستقیم. چون نماز شب بر پیغمبر واجب بود. یعنی ما
روزی ده بار میگوییم، پیغمبر روزی بیست بار میگفت. با اینکه پیغمبر سوار
بر راه مستقیم بود. «یس،وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم، إِنَّکَ لَمِنَ
الْمُرْسَلین، عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم» (یس/1-4) علی یعنی سوار است.
«إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین» تو پیغمبر هستی. «عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم»
تو سوار هستی. با اینکه پیغمبر ما سوار بر راه مستقیم بود. یعنی راه
مستقیم در دستش بود. اما بیست بار «اهدنا الصراط المستقیم» میگفت. چون آدم
دیدش عوض میشود.
این جوانی که سیگار میکشد، چنان هم
دستهایش را قیچی وار میگیرد، این مثلاً فکر میکند که این سیگار علامت
چیست. اگر به او بگویی: آقا بیا. هروقت میخواهی سیگار بکشی، اسکناس آتش
بزن. چون اگر پولت را آتش بزنی، لااقل ریهات سالم است، پولت سوخت. شما
پولهایت را سیگار میخری، سیگار میکشی. هم پولت رفت و هم ریهات رفت.
اسراف نیست. تبذیر نیست. ظلم به جان نیست. فاسد کردن هوا نیست. به چه دلت
خوش است که سیگار میکشی. آن آقا مثلاً یک ورزش میکند، بعد از ورزش به هم
میپرند. ورزش برای تفریح بود یا برای جدال؟ ورزشی که بعد از آن به هم
بپرند که تفریح نیست. به خانه، مسکن میگویند. مسکن از سکینه است. سکینه به
معنای آرامش است. مسکن یعنی محل آرامش. حالا زن و شوهری که با هم دعوا
میکنند، اینجا نمیگوید: جهنم است یا مسکن است؟ یعنی محل سکینه است یا محل
نزاع است؟ نگاه باید عوض شود. خانه چیست؟ علم چیست؟ استاد چیست؟
معنای
زهد چیست؟ مثلاً این مدرسه را محکم ساختند. 120 ساله است. این اسراف
کردند؟ نه! بهترین مصالح را بکار بردند، صد سال، دویست سال، سیصد سال، ما
بعضی از مسجدهای قدیمی در ایران داریم که برای هشتصد سال پیش است. چون جنس
خوب مصرف شده است. زهد چیست؟ سر هم بندی زهد است؟ مصالح بد زهد است؟ حدیث
داریم اگر کسی با مصالح بد خانه بسازد، خدا به این اجر نمیدهد. فکر نکند
آدم خوبی است. ما همینجا را کاهگل کردیم. خوب حالا هرکس کاهگل کند آدم خوبی
است؟ نه آنها اشرافی هستند، خانهشان را سنگ کردند. ممکن است سنگ دویست
سال بماند و کاهگل هر پنج سال یکبار عوض شود. نان و پنیر با در دلش به قیمت
چلوکباب تمام میشود. زهد چیست؟ اینها باید درست معنا شود.
آقا
شیرینی میآورند و من نمیخورم. شما میتوانید بگویید: آقای قرائتی آدم
زاهدی است؟ باقلوا را بردند، نخورد. نه! ممکن است نمیخورم نه برای اینکه
زاهد هستم. میگویم اگر باقلوا بخورم جلوی اشتهای من گرفته میشود.
نمیتوانم یک دیس پلو بخورم. نمیخورم که پلو بخورم. این زهد نیست. افرادی
وارد جلسه میشوند پای در مینشینند. چرا؟ برای اینکه در دلش این است که
بلند شوید آقا زشت است! بلند شوید. پایین مینشیند تا به او بگویند... برو
بالا! این آدم متواضعی نیست. این دلش میخواهد بالا بنشیند. منتهی پایین
مینشیند که مردم بگویند: بفرمایید بالا! این متواضع نیست.
وقت
امتحان به مدرسش میگوید: سلام علیکم! میخواهد نمره بگیرد. میخواهد وام
بگیرد جلوی رئیس بانک مثل فنر خم میشود. اینها تواضع نیست. اینها تملق
است. درست فهمی! مشکل ما این است که کج میفهمیم. بعضی از درسهایی که
میخوانیم... بگذارید آنچه میخواهم بگویم زودتر بگویم یادم نرود.
3- کارآموزی در کنار آموزش های رسمی
بنده
اعتقادم این است که آموزش و پرورش باید طوری باشد که دیپلمش یک هنر هم
داشته باشد. دنبال میز نگردد. خودش تدبیر کند. دانشگاه هنرش این است که از
دیپلم تا لیسانس یک هنر هم دانشگاه یادشان بدهد. یعنی فارغ التحصیل و
لیسانس ما حداقل دو هنر داشته باشد. خیاطی بلد باشد، گچ کاری هم بلد باشد.
نجاری هم بلد باشد. بافندگی هم بلد باشد. مکانیکی هم بلد باشد. کامپیوتر هم
بلد باشد. یک کاری بلد باشد. اگر شغل اداری بود، بود. نبود، شغل در بازویش
است. نمیگذارد 37 سالگی داماد شود، به او میگوییم: 37 سالگی دیر شده،
میگوید: آخر پول نداشتم. چرا پول نداشتی؟ هنر نداشتم. چرا هنر نداشتی؟
رفتم یک چیزهای دیگر در مدرسه و دانشگاه حفظ کردم، نمره و ترم و واحد را طی
کردم، ولی برای من هنر نبود.
علم بی اثر؛ من یک جایی که
میروم، وقتی میخواهند تعریف دبیرستان را بکنند میگویند: این دبیرستان
نمونه است. شاگردانش صاف در دانشگاه میروند. من این را مفید میدانم. کمال
هست، اما همه کمالها نیست. علم چیست؟ هنر چیست؟ این را بفهمیم. الآن گروه
هنری چه کسانی هستند؟ اهل موسیقی! حال آنکه اگر بگوییم موسیقی هم هنر است،
تولید قالی ابریشمی هنر نیست؟ با قالی ابریشمی اقتصاد کشور راه میافتد.
زن پولدار میشود. مرد پولدار میشود. ایام فراغت پر میشود. این هنر نیست.
4- شناخت علم مفید و مضر
ورزش
چیست؟ نگاهمان را باید عوض کنیم. بعضی از علمها هم مفید است. علم مفید
خیلی ارزش دارد. «علماً نافعا» در دعا داریم علم مفید. خدا به موسی که
پیغمبر اولوالعزم بود، گفت: در بیابانها برو شخصی را به نام خضر پیدا می
کنی و یک چیزهایی را بلد است که تو نمیدانی. برو شاگردی کن. موسی در
بیابان آمد و راه را گم کرد. « لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبا»
(کهف/62) ما از این سفر دردسر افتادیم. راه را گم کرده بود، بیخود رفته
بود. بالاخره علم مفید میارزد که پیغمبر در بیابانها راه را گم کند و
اذیت شود ولی یک استاد پیدا شود و چیزهایی یاد بگیرد. این علم مفید است.
علم
مضر هم داریم. بله! یک آیه در قرآن داریم که در مورد علم مضر است. احتمال
میدهم بعضی از شما بلد باشید. حالا من یک کلمه میگویم. «وَ
یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُم» (بقره/102) باقیاش را میدانید... «وَ لا
یَنْفَعُهُم».«وَ یَتَعَلَّمُونَ» درس میخواند. اما «ما یَضُرُّهُم».
اطلاعاتی که ضرر دارد. هر علمی مفید نیست. الآن اگر شما عیب مرا بدانی مفید
است؟ من عیب شما را بدانم مفید است؟ وقت تلف کردن است. حالا مردم بدانند
چند روز در سیلوها گندم است؟ مفید است؟ مثلاً مأمور گندم بیاید بگوید: آقا
ما تا نه روز دیگر بیشتر گندم در سیلوها نداریم. بگوید: من میخواهم اطلاع
رسانی کنم. بابا این اطلاع رسانی حرام است؟ چون شما بگویی: نه روز دیگر
بیشتر گندم نیست، مردم همین الآن در دکان نانوایی چاقو کشی میکنند. این نه
روز اگر هنر داری از یکجا گندم تهیه کن. یک چیزی را جای گندم قرار بده.
خودت گندم تهیه کن. خیلی از چیزها را مردم بدانند، آشوب میشود. «وَ
یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُم»
بعضی از پژوهشها لغو است.
تحقیق میکند. خلاصه این تحقیق چیست؟ قرآن راجع به پژوهش لغو یک آیه دارد.
میگویند: اصحاب کهف سه تا بودند و چهارمی سگش بود. پنج تا بودند و ششمی
سگش بود. هفت تا بودند و هشتمی سگش بود. حالا اصحاب کهف یا چهار تا، یا پنج
تا و یا هشت تا. این چه خاصیتی دارد؟ هنر اصحاب کهف این بود که چند تا
جوانمرد در یک فضایی بودند، در یک منطقهای بودند، منطقه کفر بود. گفتند:
ما در منطقه کفر دینمان را از دست میدهیم. از شهر بیرون برویم خودمان
یکجایی را پیدا کنیم و زندگی کنیم. رفتند یک غاری پیدا کردند و در غار
زندگی کردند. خدا از اینها در سوره کهف تعریف میکند. کلمهی کهف به معنای
غار است. میخواهد بگوید: اگر فردا آمریکا، ژاپن، فرانسه، آلمان، انگلستان
رفتی، در جامعه کفر هضم نشو. بچه مسلمانها همدیگر را پیدا کنند، بروید یک
آپارتمان و خانهای بگیرید و همه با هم زندگی کنید که ناظر بر هم باشید. یک
کسی مریض شد، یکی بیپول شد، یکی مشکلی داشت، هوای هم را داشته باشید. با
هم زندگی کنید. بچه مسلمانها یکجا جمع شوید و با هم زندگی کنید، نگذارید
در جامعه فاسد هضم شوید. حالا یا هشت تا، یا شش تا!
نگاه ما به
خادم چیست؟ نوکر! نگاه اسلام چیست؟ پیغمبر فرمود: «سید القوم خادمهم»
(مکارم اخلاق، ص 265) آن کسی که کار میکند بزرگ جمعیت است. ما اگر گفتیم
آب بده، بگوید: بلند شو خودت بخور، مگر من نوکرش هستم. یعنی خدمت را نوکری
میداند. خدمت نوکری نیست، خدمت آقایی است. نگاه کج است.
5- نگاه نادرست، عامل اعتراض های نابجا
من
این مسأله را یکبار دیگر گفتم. ولی بعد از سی و چهار سال نسلها عوض
میشود. میگویند: یک کسی دکان لیوان فروش آمد. این لیوان فروش لیوانها را
دمر گذاشته بود. یک خرده نگاه کرد و پشت لیوانها را دست مالید. گفت: حاج
آقا! گفت: بله. گفت: چرا در لیوانهای شما بسته است؟ بلند کرد، گفت: حاج
آقا تهش هم سوراخ است! گفت: با این نگاه لیوان من دو اشکال دارد. اما اگر
لیوان را از این طرف بگیری، نگاهت درست شود... مشکل کشور برطرف میشود.
نگاهها فرق میکند. گاهی عینک سرخ میزنیم همه شلغمها را لبو میبینیم.
عینک سبز میزنیم همه کاهها را علف میبینیم. نگاه درست!
نگاه
ما به درس نگاه عاشق و معشوق است یا نگاه تکلیف و اجبار. بچه
مدرسهایهایی که ادبشان کم است، روز آخر کتابشان را پرت میکنند.
نمیگوید: این کتاب به من چیزی یاد داده است. کینه کتاب را دارد. وقتی
گفتند: آقا از این صد صفحه، ده صفحهاش را بخوانید. میگوید: جون! کیف
میکند که ده صفحهاش حذف شد. امروز برف و باران میآید و درس نمیخوانیم.
جان! معلمش میگوید: آخ جون! نگاه ما به درس نگاه عاشق و معشوق نیست. نگاه
تکلیف است. البته یک خرده حق با بچههاست. چون چیزهایی که میخوانیم به درد
بچه نمیخورد. بخشی به درد میخورد و بخشی به درد نمیخورد. چرا ازدواج
عقب افتاده است؟ این داماد کج فکر میکند. گاهی متری فکر میکند.
6- نگاه نادرست در انتخاب همسر
به
جوانی گفتم: چرا داماد نمیشوی؟ مادرش کنارش ایستاده بود. گفت: ایشان
میگوید: من یک زن میخواهم 168 سانت. خوب مخ خراب است! مگر زن متری شده
است؟ شما چرا داماد نمیشوی؟ تا حالا کسی را پیدا نکردم. مگر چه میگوییم؟
آخر من فوق لیسانس هستم و زن من هم باید فوق لیسانس باشد. چه کسی گفته؟ آخر
ما باید کفو هم باشیم. کفو را نمیفهمد چیست. کفو یعنی همفکر و همفکر به
معنی هم عقیده است. به معنی هم لباس نیست. حالا من اینجا نشستم، یک کسی با
لباس آبی خواست بنشیند، بگویم: نه شما کنار من ننشین. من و شما کُفو هم
نیستیم. من لباسم سفید است و تو آبی هستی. معنای کفو این نیست که رنگ
لباسها به هم بخورد. لهجهها به هم بخورد. مدرکها به هم بخورد. معنای
کُفو را نفهمیدیم یعنی چه؟
خانه بزرگواری اول انقلاب مهمان
بودیم. این آقا یک خانه برای مهمانش داشت، یک خانه هم پشت خانهاش برای آمد
و شد بود. چون مهمان زیاد داشت، یکجایی مثل حسینیه داشت که کتابخانه بود و
حسینیه داشت. برای مردم یک خانه داشت. یک خانه هم برای خانوادهاش بود. ما
قسمت مهمانها نشسته بودیم. وقت غذا شد و یک ظرف سوپ آوردند و ما خوردیم و
آمدند ظرف را بردند. آن آقای شخصیت وارد شد. گفت: غذا خوردید؟ گفتم: پنجاه
درصد! به یک نفر گفتند: شنا بلد هستی؟ گفت: پنجاه درصد! گفت: یعنی چه؟
گفت: شیرجه میروم و بیرون نمیآیم. (خنده حضار) گفت: یعنی چه؟ گفتم: یک
سوپی آوردند و ما خوردیم. گفت: آقا غذای ما همان بود. گفتم: اگر میگفتید
با نان میخوردیم. ما فکر کردیم این سوپ قبل از غذاست. سر کشیدیم. گفت: ما
انقلاب کردیم که زهد اسلامی را پیاده کنیم. گفتم: معنای زهد چیست؟ دیدم این
هم کج میفهمد. گفتم: زهد یعنی خودت نخور. نه اینکه به مهمانت نده. این
بخل اسلامی است نه زهد اسلامی. اینها مهم است. دو شاخ تلفن را به برق
میزنیم. دو شاخه برق را در تلف میزنیم. قاطی کردیم!
یک کسی
استخوانها را جلوی گوسفندها میریخت و علفها را به سگها میداد. گفتیم:
بابا جابجا کردی. یک آمپول زن بود، سمت راست را پنبه میمالید و آمپول را
سمت چپ میزد. (خنده حضار) نگاه کج! جوان ازدواجش عقب میافتد، دختر برایش
شوهر میآید، میگوید: حالا باشد لیسانسم را بگیرم. خانم آدمی که تشنه است،
میگوید: بعد از لیسانس آب میخورم. هروقت تشنه شدی بگو: بعد از لیسانس آب
میخورم. همسر مثل آب و نان میماند. مثل لباس میماند. «هُنَّ لِباسٌ
لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) همسر مثل لباس است. میگوید:
من بعد از لیسانس لباس میپوشم. اصلاً فکر غلط است. ما هرچه مشکلات داریم
بخاطر این است که کج میفهمیم. آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه و
نمازجماعتها نتوانسته این فکر مردم را صاف کند. وقتی میخواهیم بگوییم:
فلانی کارگر است، شما میگویید: فلانی بدبخت کارگر است. اول میگوییم:
بدبخت، بعد میگوییم: کارگر است. وقتی میگوییم: بدبخت کارگر است، این دیگر
دنبال کار نمیرود. ما از اول به او گفتیم: کارگر یعنی بدبخت. فکر خراب
است.
یک کسی را دیدم در حرم حضرت معصومه نماز فرادی میخواند.
به او گفتم: اینجا چند مرجع دارند نماز میخوانند. آیت الله مکارم، آیت
الله شبیری، علمایی مثل آیت الله سبحانی و آیت الله امینی، این همه عالم
اینجا هستند تو چرا فرادی میخوانی؟ گفت: آخر این زمینهایی را که ساختند
من نمیدانم زمینش غصبی بوده، راضی بودند اینجا را خراب کردند و ساختند.
گفتم: تو چه دیدی داری؟ تو میگویی: همه مراجع گناه کردند، تو یک نفر آدم
خوبی هستی. تمام وجودت شیطان است. به نظر خودش متقی است. این تقوا ندارد.
این تمام وجودش «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطان» (مجادله/19) یعنی
حاضر است بگوید: همه کج میروند، من یک نفر خوب میروم. میآید در مسجد
نماز جماعت است، کنار میایستد نماز فرادی میخواند. این یعنی چه؟ یعنی
آقا خراب است، مردم خراب هستند، همه نمیفهمند و این میفهمد.
به
هر حال اینها را باید.... دین را درست نمیفهمیم. صبر یعنی چه؟ یعنی هرکس
در سرت زد، بگویی: خوب زدی، باشد به قیامت! بلند شو به او بزن!
7- صبر به معنای مقاومت، نه ستم پذیری
صبر
معنایش این نیست که بر سرت بزنند. قرآن میگوید: «قُمْ فَأَنْذِر... وَ
لِرَبِّکَ فَاصْبِر» (مدثر/2 و 7) اصبر را کنار قم گفته است. یعنی قیام کن و
بعد میگوید: صبر کن. کلمه صبر کنار کلمهی قیام است. یعنی بلند شو از
خودت عرضه نشان بده و صبر کن. صبر یعنی مقاومت کن. به معنای تو سری خوردن
نیست. معنای صبر چیست؟
چند نفر نزد من آمده بودند. همه حرف
زدند. یک نفر همینطور نشست و اینطور کرد. از اول تا آخر سرش را بلند نکرد.
من گفتم: این چه کسی بود؟ گفتند: از دوستان است. گفتم: چرا حرف نزد؟ گفتند:
دارد خودسازی میکند. گفتم: این یعنی خودسازی!؟ در خیابان یک کسی راه
میرفت نگاهش به شکمش بود. گفتند: چرا نگاهت به شکمت است؟ گفت: دکتر گفته
مراقب شکمت باش. (خنده حضار) این بنده خدا نمیفهمد که مواظب شکمت باش یعنی
چه؟ خودسازی یعنی چه. من که هرچه پیش میروم کج است. حالا میفهمیم چرا به
ما گفتند، «اهدنا الصراط المستقیم» بگو. با هم بگویید...
همه
ما راهمان را کج میرویم. باید روزی ده بار بگوییم. اگر در یک جاده گفتند:
خطر! خطر! خطر! اگر ده بار تابلو خطر را زدند، پس پیداست جاده خیلی لغزنده
است. ده بار در یک تکه راه، در یک 24 ساعت ده بار به ما گفتند: «اهدنا
الصراط المستقیم» بگو. این پیداست هر روز آدم در معرض خطر است.
تبلیغ
گاهی کج است. سال تحویلی بود در حرم امام رضا(ع) بودیم. این بلندگوی حرم
هر چند دقیقه یکبار میگفت: آقایان مواظب جیبهای خودتان هم باشید. لحظه
سال تحویل اینطور میکردیم... دوباره میگفت: آقایان مواظب جیبهای خودتان
آقاجون بگذار دو تا جیب بر دو تا صد هزار تومان بزنند. دو میلیون آدم را
بخاطر صد هزار تومان استرس میدهی. این چه تبلیغی است که شما میکنی. یعنی
گاهی وقتها میآییم تذکر بدهیم...
یا مثلاً دوربین در مدرسه
بگذاریم. دوربین برای بیگانه است. بچه مدرسهای نباید زیر دوربین باشد. این
دوربین است... میخواهد بخندد... اصلاً شوکه میشود. این تربیت نیست. در
خود آموزش و پرورش بعضی مدارس از نمره 17 به بالا میگیرند. آقا تشریف
بیاورید. چه کسی گفت اینهایی که نمره زیر هفده هستند، بدبخت هستند؟ بسیاری
از نمره بیستها هزار و یک مشکل در زندگیشان است. بسیاری از نمرههای 15 و
16 هیچ مشکلی ندارند. اینطور نیست که اگر تیزهوش است حتماً آیت الله
العظمی میشود. بسیاری از تیزهوشها هیچی نمیشوند و بسیاری از ذهنهای
متوسط آیت الله العظمی میشوند. همه چیز به نمره نیست. نمره یکی از
راههایش است.
یک وقت میخواستند یکی از طلبهها را گزینش
کنند. گفتند: معدلت چند است؟ به این آقا گفتم: به این نگو معدلت چند است؟
بگو: میخواهی طلبه شوی؟ چرا طلبه شوی؟ میخواهم تبلیغ دین کنم. خیلی خوب
سه دقیقه دیگر اذان است. شما سه دقیقه دیگر اذان بگو ببینم. اگر گفت: الله
اکبر! بگو: این به درد آخوندی میخورد. اما اگر گفت: من خجالت میکشم. من
پای کامپیوتر روایات اذان را پژوهش میکنم. ولی خودم یک الله اکبر
نمیگویم. این به درد آخوندی نمیخورد. ولو نمرهاش بیست است. اینکه چه کسی
به درد چه کاری میخورد... هرکس نمرهاش بیست است حتماً موفق است. نه! من
میخواهم با یک پسری ازدواج کنم که خانه و ماشین و شغل خوب داشته باشد. اگر
این داماد همه چیز داشت علامت خوشبختی است؟ آدمهایی را نداریم که در اوج
رفاه هستند و بالاترین درجه رفاه را دارند ولی زندگیشان نکبت است. ما کج
میفهمیم کفو یعنی چه. علم یعنی چه. هنر یعنی چه. اگر تنبک بزنیم میگوییم:
گروه هنری! اگر قالی ببافیم میگوید: بدبخت است. خوشبخت کیست؟ تنبک زن! ما
با این مخ چه کنیم؟
اگر آموزش و پرورش ما برنامهریزی کند
که هر دیپلمی یک هنر داشته باشد، دانشگاه ما هم برنامهریزی کند هر
دانشجویی یک هنر داشته باشد، بگوید: وقت نداریم. دانشگاه چهار سالش، یک سال
و نیم درس است. چهار سال که دانشجو درس میخواند، چهار تابستان تعطیل است.
چهار سه ماه دوازده ماه است. در چهار سال دوازده ماهش تابستان است. این سه
ماه میشود. آن سه سالش 52 جمعه دارد، 52 تا پنجشنبه دارد. پنجشنبه و جمعه
هم تعطیل است. 104 تا را 100 تا میگوییم. چهار سال 100 تا پنجشنبه و جمعه
دارد. میشود 400 تا. حالا بگو: 365 تا! یک سال تابستان و یک سال هم
پنجشنبه و جمعه است. شش ماهش هم بیست روز عید تخمه کدو میشکنیم. نیمه
شعبان است. محرم است. ماه رمضان است. شب بیست و یکم و شب قدر است. مراسم
ملی 22 بهمن است. یعنی واقعاً مثل گوشت کبابی است. در چهار کیلو، یک کیلو
کبابی است. من شنیدم در این دبیرستان تابستانها هم یک عده میآیند. خیلی
کار خوبی است. تابستان بچهها در همین دبیرستان بیایند و یک هنری یاد
بگیرند که فردا 38 سالگی داماد نشود بگوید: پول نداشتم. چرا پول نداشتی؟
هنر نداشتم. چرا هنر نداشتی. جوانی دنبالش نرفتم. الآن دیگر رویم نمیشود
بروم شاگردی کنم. یک خرده خاک باغچه را باید عوض کنیم. این باغچهای که ما
داریم میوههایش همه خوب نیست. اگر بخواهید میوهها خوب شود باید خاک باغچه
را عوض کرد و آدمهایی میخواهد جگر دار!
خدا شهید رجایی را
رحمت کند. همه معلمین آموزش و پرورش و همه 35 هزار محصل شهید را رحمت کند.
یک دعا میکنم آمین بگویید. خدایا در فهمیدن و فکر کردن و نوشتن، در تمام
گفتار و رفتار و کردار، ما را به راه مستقیم هدایت بفرما. از کج فهمی و کج
فکری در مسایل علمی و دینی و اخلاقی و اجتماعی ما را حفظ بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»