موضوع: گشایشهای الهی، در زندگی اهل ایمان
تاریخ پخش: 06/03/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این نیم ساعت بحثمان این است که اسلام بن بست ندارد. یعنی اگر بفهمیم که درها بسته نیست، دنیا به آخر نرسیده است، شد، شد، نشد، نشد! خیلی فکر نکنیم که حالا اگر این گروه مذاکره کننده، در مذاکراتشان چند بار به آن گروه پنج به اضافه یک گفتند که حالا خیلی هم گردنکلفتی نکنید، دنیا بن بست ندارد. افرادی که مثلاً فکر میکنند باید طلاق بگیرند. فکر میکنند باید خودکشی کنند. فکر میکنند باید به سیگار و شراب پناه ببرند. فکر میکنند که یک حادثهای رخ داده است، در ذوقشان خورده است، پولشان رفته است، جانشان رفته است، حتی آبرویشان رفته است. اینها فکر میکنند که دیگر به آخر خط رسیدهاند. موضوع بحث من این است که دنیا، یعنی اسلام بنبست ندارد. این عنوان بحث ما است.
1- پذیرش توبه از گناهان کوچک و بزرگ
بسم الله الرحمن الرحیم. اسلام بنبست ندارد. راه باز است. برای همه راه باز است. نمونههایی را از قرآن برای شما بگویم.
برای هر گناهی توبه است. حتی کسانی که خدا را رها کردند و به سراغ گوساله رفتند. خیلی بد است. دیگر از این بدتر نمیشود. حضرت موسی بنا بود سی روز برود کوه طور برای مناجات. تورات بیاورد. سی روز که تمام شد، ده روز هم تمدید کردند. گفتند: سی روز چهل روز بشود. در این ده روز یک هنرمند مجسمه ساز به نام سامری بود. طلاها را گرفت و از این طلاها یک گوساله درست کرد. طوری هم درست کرد که اگر باد به او میخورد، مثل این سوتکها و سوتهایی هست که در زمین ورزش، فشار هوا به آن میآید و سوت میزند، این وقتی هوا با فشار وارد گوساله میشد، این ور ور میکرد. «عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ» (طه/88) گفت: «هَـٰذَا إِلَـٰهُکُمْ» اصلاً خدایی که میخواهید، همین گوساله است. «وَإِلَـٰهُ مُوسَىٰ» خدای موسی هم همین گوساله است. عدهای هم رفتند و گوساله پرست شدند که قرآن میگوید: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) یعنی خدا را... در عین اینکه خدا را رها کردند و رفتند سراغ مجسمه گوساله، قرآن میگوید: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ» (بقره/52) با اینکه گوساله پرست شدید، باز هم من شما را میبخشم. یعنی چه؟ یعنی بن بست نیست. «إِنَّ اللَّـهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» (زمر/53)
حتی گاهی وقتها بدیها تبدیل به خوبیها میشود. حتی در قرآن یک آیه داریم که میفرماید: «یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» (فرقان/70) من این را وقتی میخواهم مثال بزنم، میگویم مثال باغچه! در باغچه آب کثیف فرو میرود و گل بیرون میآید. همان خدایی که سیئات را تبدیل به حسنات میکند. آب کثیف پایین میرود، در خانههای خودمان، در این چاه زباله میرود، چند متریاش آب زلال بیرون میآید. نه فقط خدا «یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» زمین «یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» است. بن بست نیست. فکر نکنیم که نه! من دیگر آب از سرم رد شده است. من دیگر آبرویم رفته است. من دیگر در درس خواندن موفق نمیشوم. من دیگر از وقتم گذشته است. همین طور تا به یک کسی میگویی... ما چندهزار نفر داشته باشیم در ایران که از کلاس سوادآموزی به دیپلم رسیدند، دیپلم که چیزی نیست، به لیسانس رسیدند، بالاتر از لیسانس، فوق لیسانس شدند، پزشک شدند. جزء مدرسین حوزهی علمیهی قم شدند، آیت الله شدند. کسی نباید بگوید که از من گذشته است. این کلمهی از من گذشته است را کنار بگذاریم. بن بست نیست.
2- آسانگیری در انجام تکالیف دینی
نماز نمیتوانی استاده بخونی؟ قرآن میگوید: «قِیَامًا» میتوانی بایست. نمیتوانی؟ «وَقُعُودًا» بنشینید! نمیتوانی بنشینی؟ «وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ» (آلعمران/191) بخواب. اینطور نیست که راه بسته شده باشد. هر کسی که امشب پای حرفهای من هست، دقت کند. شما از هر کجای دایره درست حرکت کنید، کمبودها جبران میشود. یک وقتی این مثال را من قبلاً زدهام. نمیدانم چند سال پیش. آخر در این سی و چهار سال آدمها یک عده عوض میشوند، پیر میشوند، الان افرادی به من میرسند و میگویند: ما از بچگی در کلاس شما بودیم. میبینم ریشهایش سفید است، میگویم: تو چند سالت است. میگوید: من از بچگی کلاسهای شما را گوش میدادم. مشتری داریم سی و چهار ساله و مشتری داریم که همین شب جمعه به ما ملحق شده است. مثل شرکت واحد، بعضیها از اول خط سوار میشوند، همینطور هم در راه هر کس میخواهد سوار میشود.
یک بحثی داشتم. تسبیح در جیبتان هست؟ ببخشید! گچ نیست؟ نه آن هم کم است. یک بار یک گچ دستم بود، از دستم افتاد. یک بچه به من نامه نوشته بود که آقای قرائتی تو خودت هم اسرافکار هستی، با این گچ تو میتوانستی دو سه کلمهی دیگر بنویسی. چرا انداختی زمین و پایت را روی آن گذاشتی؟ پس تو خودت هم اسرافکار هستی. گفتم: اشکال وارد است. عرض کنم که فرض کنید که یک نیم دایرهای است. انشاءالله که تا این نیم دایره کمک کند. یک نیم دایره شما فرض کنید. یکی آن بالاست. رهبر است، رئیس جمهور است، رئیس مجلس است، وکیل، وزیر، سفیر تا یک آدم عادی! یکی تاجر درجهی یک است، دو، سه، تا یک آدم فقیر! یکی بوعلی سیناست، تیزهوش است، تا یک آدم عادی! هر کسی در هر شعاعی هست. بالا، وسط، پایین! اگر مواظب هدف باشد. هدف چیست؟ «کِتَابَ اللَّهِ» مکتب الهی است. دیگر چیست؟ «وَ عِتْرَتِی» الگوهای حق! اگر قرآن و اهل بیت فراموش نشوند، و هدف از یادت نرود. حرکت تو هم صاف باشد. یعنی مثلاً اگر اینجا هستی، صاف بیایی اینجا! صاف برو آنجا! این زاویهی قائمه است. اینجا هستی، صاف بیا اینجا! صاف برو آنجا، باز زاویهی قائمه است. اینجا هستی، صاف اینجا باشی، صاف اینجا باشی. از هر کجای نیم دایره، اگر هدف را مواظب باشی، حرکتت هم مستقیم باشد، زاویه قائمه است. توضیح بدهم.
3- ملاک پاداش، سعی و تلاش است، نه رسیدن به نتیجه
من و بوعلی سینا با هم به کتابخانه میرویم. بوعلی سینا نابغه است، در دو ساعت سی مطلب میفهمد. من یک آدم معمولی هستم، در دو ساعت پنج مطلب میفهمم. یک آدم دیگر از من ضعیفتر است در دو ساعت هیچی نمیفهمد. از در کتابخانه که بیرون آمدیم، همه ثوابها یک طور است. چون قرآن نگفته است که به مقدار کلمهای که یاد میگیری، ثواب داری. به مقدار سعی است! «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» (نجم/39) میگوید سعی تو! سعی خودم را کردم. من در این دو ساعت زحمت کشیدم. حالا اگر چیزی گیرم نیامده است، خوب نیاید. اجر من که نفهمیدم، یا کم فهمیدم، با اجر بوعلی سینا که خیلی چیز فهمیده است، یک طور است. چون هر دو سعی خودمان را کردیم. یکی ده تومان دارد، یک تومان به فقیر میدهد. یک کسی ده میلیون دارد، یک میلیون به فقیر میدهد. اجر هر دو یک طور است. چون او یک دهم داد، او هم یک دهم داد. منتها یک دهم او یک تومان است، یک دهم او یک میلیون است. خدا نگاه نمیکند... اینکه میگویم حدیث است. از خودم نیست. حدیث داریم خدا نگاه نمیکند که چه کسی یک تومان میدهد، چه کسی یک میلیون میدهد، نگاه میکند که یک تومان چند درصد مالش است. آن یک میلیون چند درصد مالش است. خدا نسبتها را میبیند، نه مبلغها را. این حدیث است. بنابراین هیچ کس نباید غصه بخورد. چرا او دارد، من ندارم. تو نداری؟ به یک نفر افطار بده. او خیلی دارد، به هزار نفر افطاری بدهد. ثواب هزار نفر و یک نفر یک طور است. چون هر کدام به مقدار توانشان بوده است. علی اصغر کم خون دارد، علی اکبر خون بیشتری دارد. اباالفضل خون بیشتری دارد. ولی اینها هر چه داشتند در راه خدا دادند. چه ده قطره و چه صد قطره! «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ»
بر اساس این مطلب کسی نباید عقدهای شود. چرا من فلانی نشدم؟ چرا من فلانی نشدم؟ چرا من فلانی نشدم؟ همین مقداری که داری، یعنی ترازوی زرگری که خیلی ظریف است، باید دقیق باشد، آن باسکولهایی هم که کامیون روی آن میرود، باید دقیق باشد. ترازو باید دقیق باشد، حالا چه تراوزی کامیون، چه ترازوی طلا! خدا از ما نمیخواهد که ترازو چطور باشد، از ما میخواهد که ترازو دقیق باشد. «وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ» (رحمان/9) آن چیزی که از ما میخواهند، دقت است. هر کس هر چه دارد. در اسلام بن بست نیست.
4- مسؤولیت انسان، به مقدار امکان و توان
هیچ کس نباید غصه بخورد که چرا مثل فلانی نیستم. مسؤولیتی هم نداری. شما پول یک نان داری؟ یک نان بگیر و بخور و بخواب، هیچ مسؤولیتی هم نداری. یک کسی هم پول صد تا نان دارد، یک نانش را میخرد و میخورد، نود و نه نفر گرسنه را هم باید بُکسل کند. چون این پول صد تا نان را دارد. نود و نه گرسنه را هم باید این سیر کند. نداری مسؤولیتی هم نداری. از همه اینها گذشته روایاتی داریم که اگر کسی دلش یک چیزی را بخواهد، و راست بگوید، خدا ثوابش را به او میدهد. من نگاه میکنم، در خانهی شما صد نفر افطاری هستند. خانهی ما، پول ندارم، جا ندارم، آشپزخانه ندارم، نمیتوانم صد نفر را افطاری بدهم. حالا میگوییم یکی از فامیل برای صله رحم و یا یکی از همسایهها بیاید. خدا میگوید: اگر آهی کشیدی که خوشا به حال او که صد نفر را افطاری میدهد. اگر این آه تو صادقانه باشد، اگر تو به یک نفر افطاری بدهی، ولی من ثواب صد نفر را به تو میدهم. ما در همه چیز محدودیت داریم، جز نیت! عمر ما محدود است. علم ما محدود است. پول ما و زور ما محدود است. همهی چیزهای ما محدود است. بنبست است. تنها چیزی که بنبست ندارد، نیت است. شما در نیت محدودیت ندارید. و لذا در دعای مکارم الاخلاق میگوید که «الی احسن النیات...»، «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی»، «وَفِّرْ» وفور یعنی زیاد. خدایا نیتم را زیاد کن. پولم کم است، اما نیتم که کم نیست. نیت کن. دعا که میکنی، میلیاردی دعا کن. غصه نخوریم.
در اسلام بن بست نیست. ما بن بست ایجاد کردهایم. الان مثلاً بسیاری هستند که نمیتوانند ازدواج کنند. یا دانشجو است، یا مسافر است، یا خانه ندارد، یا پول ندارد، یا خرجی نمیتواند بدهد، نمیتواند خانواده را اداره کند، ولی از نظر نیاز در فشار است. به همسر نیاز دارد. همسر سومین نیاز بشر است. اولین نیاز بشر اکسیژن است. دومین نیاز بشر آب و نان است. سومین نیاز بشر لباس است. قرآن میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ» (بقره/187) همسر لباس است. یعنی بعد از اکسیژن و آب هیچ چیزی مثل همسر مورد نیاز انسان نیست. و ازدواج یک گیرهایی برای خودش دارد. سربازی، اشتغال، مسکن، مهریه، خرجی... ندارد ولی خوب اسلام میگوید بن بست نیست. ازدواج موقت را گذاشته است. و ما ازدواج موقت را لگد کردهایم، راه فحشا باز شده است. حضرت فرمود: اگر ازدواج موقت را حرام نمیکردید، «مَا زَنَى إِلَّا شَقِیٌّ» زناکار نبود، مگر آدم شقی. (تفسیر طبری، ج5، ص13) خیلی آدم باید شقی باشد که اهل زنا باشد. ازدواج موقت فشار شهوت را کم میکند، و خرجی و مشکلات ازدواج دائم را هم ندارد. مگر همهی ساختمانها باید آجری باشد؟ خوب خیمه هم یک لباس است. خوب آن کسی که نمیتواند ساختمان بسازد، در خیمه زندگی میکند. ما در اسلام بن بست نداریم. ازدواج موقت یک راه است. دنیا هم آخرش به اینجا خواهد رسید. بگذارید فحشا زیاد شود، زیاد شود، خانوادهها بپکند، زندگی خانوادگی متلاشی شود، آخرش بزنیم در سرمان و برگردیم، که بابا ازدواج موقت بود. فکر هم نکنید نعوذ بالله ازدواج موقت مثل زنا میماند. بین ازدواج موقت و زنا هجده تفاوت است. همهی مشکلات تقریباً، همهی مشکلات ازدواج دائم را ندارد، هجده فرق هم با زنا دارد. حالا اینجا نمیخواهم بحثش را مطرح کنم. ولی میخواهم بگویم که آخر بعضی از اینهایی که نمیفهمند، میگویند: مگر با زنا چه فرقی میکند؟ هجده فرق دارد. حالا تو سواد نداری، من چه خاکی بر سرم کنم؟ ازدواج موقت یک ضرورت اجتماعی است.
ما خیلی وقتها در یک سری چیزها رودبایستی داریم. الان حضرت عباسی این زندگی که داریم... یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) بسیاری از مشکلات را خودمان برای خودمان ایجاد بن بست کردهایم.
5- پاکی و پرهیزکاری، گشایشگر کارها در بنبستها
تقوا! در قرآن آیاتی داریم که میگوید اگر تقوا داشته باشید، من در دقیقهی آخر در بن بست به تو میگویم که چه کار کن. یک آیه داریم که «یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» (طلاق/2) برایت راه خروج میگذاریم. یعنی اگر تو دین داشته باشی، راه خروج برایت باز میکنیم. «یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا» (طلاق/4) اگر تقوا داشته باشی، پیچ کارت را باز میکنیم. «وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا» (حدید/28) اگر تقوا داشتی باشی، یک نوری به تو میدهیم که قصه را ببینی. «یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا» (انفال/29) اینها همه آیهی قرآن است. همهاش هم با «یَجْعَل» است، یعنی خدا قرار داده است. «یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»، «یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا»، «وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا»، «یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا» یعنی خدا شما را از بن بست بیرون میآورد. تقوا داشته باش. از بن بست بیرون میآیی. دم بزنگاه خدا کمکتان میکند.
دنیا به بنبست میرسد. آنهایی که طرفدار دنیا هستند، به بنبست میرسند. عمرشان، شهرتشان، علمشان، لذتشان، ثروتشان محدود است. ولی اسلام میگوید: بنبست نیست. خیلیها که ازدواج نمیکنند، میگویند: خرجی را چه کنیم؟ میگوید: اقدام کنید، نگویید: آخر داماد خانه ندارد، بعد خانهدار خواهد شد. کدام یک از اینها... از هر هزار نفری که ازدواج میکنند، چند نفرشان وقت عقد خانه داشتهاند. شاید بیشتر از یک درصد مردم، وقت عقد خانه نداشته باشند. خانه نداشته باشند. خوب بعد خانهدار میشوند.
قرآن دربارهی ازدواج گفته است: «إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ» (نور/32) مشکل توحیدی داریم. مشکل ایمانی داریم. یک چیزهایی را برای خودمان بت کردهایم. به خاطر بت قفل شدهایم. اینها را بشکنید. لیسانس برای دخترهای امروزی بت است. خواستگار آمد ازدواج کنید. حالا بعد لیسانسش را بگیرد. ازدواج را عقب میاندازید، سن دختر بالا میرود. شکلش اُفت میکند، بهانهگیر میشود. دختر دبیرستانی زود داماد را قبول میکند، دختر دانشگاهی میگوید حالا ببینیم! چون چند هزار جوان در دانشگاه دیده است. این میخواهد در چند هزار تا از همه بهتر باشد. ازدواجش عقب میافتد. ازدواج که عقب افتاد، چه مشکلاتی پیش میآید. لیسانس برای دخترها و برای پسرها بت است. ازدواج چه کار به لیسانس دارد؟ آقا من بارها مثال زدهام. در ذهن من است که مکرر این مثال را زدهام. ولی بگذارید یک بار دیگر هم بگویم. آقا اگر کسی تشنه است. میگویم: جنابعالی تشنه هستی؟خوب انشاءالله بعد از لسیانس به تو آب میدهم. این حرف درست است؟ خوب الان تشنه است، شما بعد از لیسانس به او آب میدهی؟
6- صبر و گذشت، راه خروج از بنبستهای خانوادگی
در اسلام بنبست نیست. هر چه بنبست هست، خودمان برای خودمان بنبست قرار دادهایم. نه! اگر از همسرت یک کراهتی داری، دغدغهای داری، ناراحت هستی، قرآن میگوید به تو بگویم: «فَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا» چه بسا از یک چیزی ناراحت هستی، ولی «وَیَجْعَلَ اللَّـهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا» (نساء/19) ولی خیر کثیر در آن است. یعنی زود دست به طلاق نزنید. ممکن است یک جایی همدیگر را نپسندید، تحمل کنید خدا راه برایتان باز میکند. در خیلی از تلخیها شیرینی است. زود تصمیم نگیرید.
دختری رشتهی پزشکی است. در دانشگاه نزد من آمد. گفت: شوهرم میخواهد من را طلاق بدهد، بیا تو واسطه شو. گفتم: شوهرت من را قبول دارد؟ گفت: بله! شما را دوست دارد. گفتم: با هم ستاد نماز بیایید. آمدند. به داماد گفتم: این خانم را... گفت: بله ما نمیتوانیم باید از هم جدا شویم. گفتم: قبلاً با هم گفتگو نکردهاید؟ همدیگر را ندیدهاید؟ گفت: چرا، ولی الان دیگر نمیتوانیم توافق کنیم. گفتم: میشود یک نمونه به من بگویی که قصه چیست؟ گفت: این دختر به من اعتماد ندارد، چون اعتماد ندارد، بهتر است حالا از هم جدا شویم. دیدم زن میگوید: به خدا به او اعتماد دارم. میگویم: آقا! حالا مرد پزشک است، خانم هم پزشک است. گفتم: میشود حالا به من بگویی که قصه چیست؟ شوهر گفت من به این خانم حرف زدم، خانم هم گفت: راست میگویی؟ این راست میگویی یعنی چه؟ یعنی شاید دروغ بگویی! و شوهری که... زنی که به شوهرش بگوید شاید دروغ بگویی، تفاهم نداریم باید جدا شویم. نگاه کردم دیدم عجب! سواد بالاست، اما روح نازک است. گفتم: راست میگویی یعنی چه؟ نه اینکه یعنی تو دروغ میگویی، یعنی مبالغه نمیکنی؟ چون گاهی آدم یک چیزی را آب و تابش میدهد. نخ را طناب معرفی میکند. میخواهد ببیند مبالغه نمیکنی، چه میگویند؟ چاخان؟ چاخان میگویند؟ خالیبندی... میخواهد ببیند مثلاً راستش را میگویی، نه اینکه تو دروغگو هستی. وقتی اینها رفتند، خیلی غصه خوردم. گفتم: ببین! در دانشگاه ما این همه تحصیلات عالیه، ولی روح چقدر ضعیف شده است. حالا گیرم اصلاً خانم به شما دروغگو گفت. نه! اصلاً خانم به شما یک کلمهی زشتی گفت. یا مرد یک کلمهی زشتی به خانم گفت. نباید بگویند. حرف زشت بد است. حالا این بدی صادر شد. باید بگوییم تفاهم نداریم؟ این چون به من گفته است: احمق! زندگی را بترکانیم؟ پس این قرآن... مسلمان که هستیم. قرآن گفته است. «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) گفت: احمق! قورتش بده.
خدا راجع به مردم میگوید که اگر مردم کج هستند، دو تا کار بکنید. اما اگر هسمر کج است، سه تا کار بکنید. مردم کج را میگوید: «وَلْیَعْفُوا» یعنی عفو کند. دیگر چه؟ «وَلْیَصْفَحُوا» (نور/22) همان صفحه است. میگویند صفحهی کتاب، صفحه را چرا صفحه میگویند؟ برای اینکه ورق میزنی، برمیگردد. عفو کنید، ورق را برگردانید. اما راجع به خانم میگوید: عفو به علاوه صفح به علاوه مغفرت. با همهی کجیها، عفو و صفح، اگر همسر کج شد، عفو و صفح و مغفرت. یعنی او را ببخشید. با یک کلمه میگوید نه ازدواج ما به بنبست رسید. این روبروی مادر زن به من جسارت کرد. او روبروی پدرشوهر به من جسارت کرد. تحمل یک کلمه را دارند. آن وقت تحمل ماهها به دنبال طلاق و دفتر عقد و... در ثانی اگر از این نجات پیدا کنی، دومی بهتر خواهد شد؟ شما بنویس به من بده که اگر از این خانم جدا شدم، آن خانم آن طرفی بهتر است. بنویس به من بده، ببینم میتوانی بنویسی. چه میدانی؟ شاید بدتر شد. در اسلام بنبست نیست.
7- رشد و کمال انسان، بن بست ندارد
رشد انسان بنبست ندارد. قرآن گفته است: «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ» (نجم/9) بالاترین درجات معنوی را انسان میتواند به دست بیاورد. «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره/31) بالاترین درجهی علمی را خداوند به حضرت آدم داد. انسان بینهایت است. یعنی میتواند با وصل شدن به بینهایت، بینهایت بشود. یک زنی در دربار فرعون بود. زن فرعون! زن فرعون در دربار بود. گفت: خدایا! الله اکبر! این زن چه زنی بود. «رَبِّ» دو تا «ابْنِ» داریم. یعنی بنا کن. «ابْنِ لِی» یک بار دیگر «ابْنِ لِی». دو تا «ابْنِ لِی» در قرآن داریم. یکی زن فرعون گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ» (تحریم/11) این آیهی قرآن است. زن فرعون گفت: «رَبِّ» خدایا! «ابْنِ لِی» بناکن برای من، نزد خودت «عِندَکَ» من میخواهم بیایم پهلوی خودت. حتی نگفت اولیایت. میخواهم نزد خودت باشم. یک خانهای در بهشت نزد خودت به من بده. آن وقت آن شوهر کذاییاش فرعون. ببین چقدر احمق است. به وزیرش گفت: «ابْنِ لِی صَرْحًا» (غافر/36) برای من یک برج درست کن، از پشت بامش بروم بالا ببینم خدای موسی کجاست؟ یعنی فرعون میخواهد برود پشت بام، زنش میخواهد بهشت برود. گاهی زنها و گاهی فکرها چقدر بالاست. خیلی عمومی فکر میکند.
حالا شما چون صدا و سیمایی هستید، به شما بگویم. قدیم که اینطوری بود، حالا نمیدانم که این عیب را برطرف کردهاید یا نه؟ قدیم مثلاً شبکه یک به شبکه دو فیلم نمیداد. شبکه دو به سه نمیداد. شبکهی اصفهان به شیراز نمیداد. شبکه سمنان به زنجان نمیداد. الان همینطور است. مرکزی است. خوب الحمدلله! چه بهتر!
رضاشاه رفت بازدید از پادگانی، دم آشپزخانه به سرباز گفت: غذا چیست؟ سرباز ادب کرد و گفت: قربان آبگوشت است. رضاشاه در آشپزخانه رفت در قابلمه را برداشت و دید پلو است. گفت: پسر اینکه پلو است. گفت: قربان! چه بهتر. حالا این صدا و سیما یک عیبی داشت که فیلمهایش را به کس دیگر نمیداد. حالا اگر به همدیگر فیلم را میدهند که چه بهتر.
یکی از عیبهایی که در مملکت ما بود، ما هم خیلی این طرف و آن طرف سخنرانی کردیم، و البته یک جاهایی هم آبروریزی کردم. خجالت هم خوب چیزی است. نوار مذهبی درست میکنند. میگویند: بر پدر و مادر کسی که تکثیر کند، لعنت! بابا از آن طرف آب فیلم سکس مجانی برای بچههای ما میدهند. تو یک فیلم درست کردهای از امام صادق(علیهالسلام) دو حدیث جمع کردهای، قفل میگذاری؟ ما روی حدیث امام صادق(علیهالسلام) قفل میگذاریم، ولی آنها روی فساد خودشان قفل نمیگذارند. این ماهوارهها و این سایتها... خیلی شرمنده هستند کسانی که راه خیری را مانع میشوند. «یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ» (اعراف/45) معنایش چیست؟ قرآن میگوید: «یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ» راه خدا را میبندند. یکی از راههای خدا همین است.
خیلی وقتها مذهبیها راه خدا را میبندند. یعنی یک برخوردی در مسجد با این بچه میکنید که این بچه تا آخر عمرش مسجد نمیآید.
یک بچه به من نوشته بود که تا آخر عمرم دیگر مسجد نمیروم. برای اینکه مسجد رفتم، غذا میدادند. حالا عاشورا بود یا افطاری نمیدانم. به ما بچهها گفتند: بیرون باشید، بزرگها بخورند بعد بروند. ایستادیم و ایستادیم، بزرگها آمدند و خوردند و رفتند، آخرش گفتند: بچهها غذا تمام شد، بروید خانهتان. تا آخر عمرم دیگر مسجد نمیروم. این آقایی که نذر کرده است، فکر میکند که عبادت کرده است. این با این غذایی که داد باید توبه کند. «اِلهی مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِیَ» (دعای عرفه) امام حسین(علیهالسلام) در دعای کمیل... در دعای عرفه میگوید: خدایا من خوبیهایم بدی است. فکر میکند که کار خوبی است. وسط خیابان عزاداری میکند، بابا زن زائو در ماشین است. مسافر است، بلیط هواپیما دارد، بلیط قطار دارد، عجله دارد، میخواهد برود. گناه است که به اسم عزاداری خیابانها را ببندیم. یک قسمت خیابان را، از کنار خیابان بروید که اگر ماشینی اضطرار دارد گیر نکند. او پشت فرمان منتظر است، نمیداند چه کند، به امام حسین(علیهالسلام) و عزاداری امام حسین(علیهالسلام) که نمیشود چیزی گفت. ما خودمان بنبست درست میکنیم.
مهمانیها را به قدری سلطنتی میگیریم که دیگر فقط مهمانی ایام عید نوروز شده است. آیا نمیشود با یک سوپ صلهی رحم برقرار کرد که ماهی یک بار دور هم جمع شویم؟ باید حتماً چند رقم خورشت و میوه و مربا و ترشی باشد که سالی یک بار جمع شویم؟ خودمان برای خودمان بنبست درست کردهایم. رشد انسان...
8- رجوع به حجتهای الهی، راه خروج از بنبستها
هر وقت گیر کردید. حدیث داریم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر وقت گیر کردید «اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ» (کافی/ج2/ص459) آقا در مسایل سیاسی الان گیر میکند. پنج به علاوه یک چه شد؟ مذاکرات چه شد؟ روزنامه چه گفت؟ فیلم چه شد؟ همین الان هم خیلیها گیج هستند. آقاجان شما بین خودت و خدا حجت میخواهی. حجت شما رهبری و مراجع هستند. آقا اینها مگر اشتباه نمیکنند؟ خوب چرا! ممکن است رهبر اشتباه کند. ممکن است مراجع هم اشتباه کنند. اما حرفشان حجت است. مثل دکترها. دکتر مگر اشتباه نمیکند. چرا! دکتر ممکن است یک قرص را اشتباه بدهد. اما حرف دکتر حجت است. ولو ممکن است در صد نسخه یک قرص را هم اشتباه بدهد. شما غیر از مرجعیت و ولایت فقیه حجت ندارید. حجت ندارید دنبال خطهای سیاسی بروید. من یک وقتی یک دوستی داشتم، یک خورده خطش عوض شد. به رفیق مشترکمان گفتم به او بگو آقا تو چه حجتی داشتی که رفتی کجا؟ روز قیامت جواب خدا را چه میخواهی بدهی؟ من کار به سیاست ندارم. والله کار به سیاست ندارم. بالاخره مرگ را که قبول داریم؟ جزء هر جناحی باشیم، میمیریم. در قیامت به من بگویند به چه دلیل... اصلاً حدیث داریم روز قیامت سؤال میکنند «عَن الولایة» یعنی دنبال چه کسی سینه زدی. پای پرچم چه کسی بودی؟ آب به تنور چه کسی ریختی؟ آخر اینها هم گناه میکنند. بله من که نگفتم اینها معصوم هستند. حرفشان حجت است. حتی اگر دکتر اشتباه هم بکند، من عرض دارم، آقا یک دکتری رفتم، قرص اشتباه داد، خوردم و مردم. ولی کسی به من نمیگوید: قرائتی خودکشی کرد. من طبق حجت پیش رفتم. ولو ممکن است قرص اشتباه دادند، من هم خوردم و مردم. دم بزنگاه خدا آدم را در میآورد. وقتی خدا بخواهد مچ بگیرد، مچ میگیرد.
یک عالمی به نام آیت الله خوانساری بود. امام جمعهی اراک بود. این را استاندار اراک به من میگفت. استاندار اسبق! میگفت: دکتر اراک به من زنگ زد، گفت: آقای استاندار! دستم به دامنت! گفتم: چه شده است؟ گفت: آیت الله خوانساری امام جمعهی اهواز، پهلوی من آمده است، یک بیماری داشته است، یک قرصی به او دادم، یک قرصی هم به او اشتباه دادهام. آن قرص را بخورد، ایشان میمیرد. حالا میگویی چه کار کنم؟ فرار کنم؟ بگو چه کار کنم؟ استاندار میگفت: من گیج شدم، چون عالم مهمی بود. خدا رحمتش کند. میگفت: منزل آیت الله خوانساری رفتم. گفت: آقا شما دکتر بودی؟ بله! قرصت را گرفتهای؟ بله! دواهایت کو؟ این است. خوردی؟ گفت: همه را خوردهام، این یکی را نخوردم. گفتم: چرا نخوردی؟ گفت: رفتم بخورم، به من الهام شد این یکی را نخور. استخاره هم کردم این یکی را نخورم، بد آمد. این را نخوردم. گفتم: باشد. میگفت: من قرص را برداشت و بردم آن اتاقی که امام جمعه نبود، یک اتاق دیگر زنگ زدم، آقای دکتر! قرص این است، قرمز! بله بله! خورد. گفتم: نه! نه! نه! نخورد. چطور شد که نخورده است؟ گفتم: خدا دستش را گرفته است. خدا دم بزنگاه دست آدم را میگیرد. ما اگر بندهی خوبی باشیم، خدا دم بزنگاه نجاتمان میدهد. همهی ما همین طور هستیم. نه فقط اولیای خدا، آدمهای عادی را هم خدا دم بزنگاه کمک میکند. یک صلواتی ختم کنید.
هر وقت گیج شدید. هر وقت در مسایل سیاسی، اقتصادی، هر کجا گیج شدید. گفته است: «فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ»! «وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْءٍ» (شوری/10) «وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِی شَیْء یا مِن شَیْء» اگر در چیزی شک دارید، «وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْءٍ» اگر مجتهدی، فقیهی، حتی اشتباهی فتوا بدهد، شما که به فتوایش عمل میکنید، اجر دارید. شما اجر دارید. آقا شما به عنوان یک فقیر، به فقیر پول میدهید. بعد معلوم میشود، که این فقیر پولدار است، فقیر نبوده است، ولی شما ثواب صدقه را دارید. ما حجت میخواهیم. در اسلام بنبست نیست.
به وعدههای خدا باید تکیه کنیم. اگر ما بندهی خدا باشیم، خدا قول داده است که وقتی که کارد به استخوان رسید، من آنجا شما را نجات میدهم. موسی داشت فرار میکرد، لشکر فرعون هم پشت سرشان بودند. اصحاب دیدند، جلو دریا، پشت سر لشکر فرعون است. این عربیهایی که میخوانم قرآن است. «قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» (شعراء/61) الان اینها سر ما میریزند. جلو دریا و پشت سر لشکر دشمن است. موسی گفت: «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ» (شعراء/62) خدا گفته است که نمیگذارم در بنبست بمانید. فقط شرطش این است که به گناه رسیدیم، گناه نکنیم. ما خوب باشیم و به خدا بگوییم: خدایا من دیگر بلد نیستم. تو بگو چه کار کنم؟
امام فتوا داد سلمان رشدی را اعدام کنید. کسی هم در راه اعدام او کشته بشود، شهید است. صدا و سیما به من زنگ زد که راجع به فتوای امام برای قتل سلمان رشدی بیا در تلویزیون صحبت کن. گفتم: این یک بحث بین المللی است، نمیدانم تروریست بین المللی، حقوق بین المللی، فقه میخواهد که حالا این سلمان رشدی به چه دلیل کشته شود. آیهاش چیست؟ حدیثش چیست؟ این یک مسألهی فقهی، حقوقی، سیاسی و بین المللی است. این را چرا به من میگویید؟ من همین کار خودم را بلد هستم بکنم، این مسایل پیچیده را به من نگویید. گفتند: نه! الا و لابد تو باید بگویی، چون بیان تو را عوام هم میفهمد. یک کسی یک جایی صحبت میکردیم، بلند شد و یک حرفی زد، من نفهمیدم فحشم داد یا دعایم کرد. چون هر چه فکر کردم، این فحش داد یا دعا کرد؟ گفت: قرائتی به قدری خوب حرف میزند که هر خری حرفهایش را میفهمد. من نفهمیدم که این به من فحش میدهد، یا دعا میکند. گفتم: والا من نمیفهمم فحشم دادی یا دعایم کردی. گفت: نه! تو باید بیایی و بگویی! ما آمدیم خانه و زنگ زدیم به این دانه درشتهای مملکت! الو آقا این فتوای امام که گفته سلمان رشدی را اعدام کنید؟ آیهاش کدام است، حدیثش کدام است؟ سابقهی فقهیاش، حقوقیاش، بینالمللیاش، سیاسیاش... گفتند والا من حضور ذهن ندارم. اسلام شناس دیگر! هر چه اسلام شناس در دفترم بود، زنگ زدم، همه گفتند حضور ذهن نداریم. در کتابخانه آمدم و گفتم: خدایا! یک نامردی در لندن، به ولیّ تو پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جسارت کرده است. یک مرد خدایی مثل امام خمینی(ره) فتوا داده است، برای اعدام! به من هم گفتهاند که بیا و این فتوا را تحلیل کن. تو که میدانی من سواد ندارم، میدانی که به هر کس هم که زنگ زدم، گفت: حضور ذهن ندارم. خودت کمکم کن. بسم الله الرحمن الرحیم. همینطور الکی در کتابخانه، کتابها را بیرون کشیدم. تا لایش را باز کردم، مثل استخاره، آمد که «من اهان نبیا»، «من سبّ نبیا» کسی اگر به پیغمبری جسارت کند. کسی به پیغمبری ناسزا بگوید، اصلاً در چند دقیقه چنان مبانی دستم آمد، فهمیدم خدا کمک میکند. فقط آن وقتی که میگوییم... اگر ما همیشه راست بگوییم خیلی خوب است. گاهی راست میگوییم، گاهی هم دروغ میگوییم. اگر همیشه تقوا داشته باشیم، خدا قول داده است، «وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا»، «یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»، «یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا» دین داشته باشید، نمیگذارم در بنبست بمانید.
خدایا کشور ما را در همهی مسایل مسلمانها را در همهی مسایل هیچ وقت در بنبست قرار نده. آن نور و ارشاد و هدایتی که به بندگان خوبت میدهی، همهی آنها را به مسؤولین ما و خود ما مرحمت بفرما. از اینکه شما را دیدم تشکر میکنم و خوشحال هستم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»