علم آموزی، استکبار ستیزی
تاریخ پخش: 13/08/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
شب جمعهای که عزیزان بحث را پای تلویزیون میبینند، شب جمعه سیزده آبان پای بحث نشستهاند، که چند تناسب هست. یکی روز دانشآموز است. یکی تسخیر لانهی جاسوسی است، یکی هم به مناسبت امام باقر(ع) است. من یک بار دیگر از روی تقویم ببینم. بله! تولد امام باقر(ع) است. تسخیر لانهی جاسوسی، یورش مأموران به دانشگاه و شهادت دانشآموزان و روز دانشآموز.
1- شکافتن علم، نه ترجمه علوم دیگران
اما امام باقر(ع)، برای هر کدام چند دقیقهای صحبت میکنم. کلمه باقر را کسی میداند به چه معناست؟ یعنی شکافنده، این کلمه شکافنده یعنی چه؟ بسم الله الرحمن الرحیم! موضوع به مناسبت تولد امام باقر(ع) یک! دوم به مناسبت تسخیر لانهی جاسوسی، سوم روز دانشآموز! کلمهی باقر یعنی شکافنده، خیلی از درسهایی که ما میخوانیم شکافنده نیست، محفوظات است و آبکی است. من دیشب یادداشت میکردم، شکافنده علم یعنی چه؟ یعنی تقلیدی نیست. امام باقر(ع)، باقر به معنای شکافنده! نوک کشتی آب را میشکافد. نوک هواپیما هوا را میشکافد، اینکه باقر میگویند، یعنی علم را بشکاف، از درونش چیزی دربیاور. الان بسیاری از علمها تقلیدی است. یک کسی یک کاری انجام میدهد، شما هم نگاه میکنی و مثل آن را انجام میدهی، کپیاش را برمیداری. تقلید نباشد. نه ترجمه! خیلی از کتابهای دانشگاهی ما ترجمه کتابهای دیگر است. یک وقتی مقام معظم رهبری فرمود: ما گفتیم تولید علم، نگفتیم تولید مقاله! نه حفظ! حفظ میکند. نه آموزش ماشینی، آموزش ماشینی! بعضی از آموزشها ماشینی است. زمان شاه یک بچهای را شنیدم که به عنوان بچه نابغه در تلویزیون آوردند، گفتند چهل کشور را بگویید، پایتختش را میگوید. مثلاً میگفتند: فرانسه فوری میگفت: پاریس! انگلستان، فوری میگفت: لندن! مالزی، کشورش را میگفت. هندوستان پایتختش را میگفت. به ایران که رسید، گفتند: کشور عزیز ما نتواست بگوید: تهران، چرا برای اینکه در آموزش گفته بودند، ایران تهران، کلمهی ایران را برداشتند و گفتند: کشور ما، دیگر قاطی کرد. گرفتید چه میگویم؟ این را آموزش ماشینی میگویند. با هم بگویید. یعنی همان لفظ را... مثل کامپیوترها، کامپیوتر را ما یک بار رفتیم و گفتیم که از کامپیوتر ببینیم والدین کجاست. والدین! یعنی پدر و مادر، آمد که «رئیس الملة والدین» رئیس مردم و رئیس دین، چون والدین هم مثل والدین است. این آموزش ماشینی است. یعنی همان قالب را بلد است، یک خورده تکانش بدهی... مثل نمازی که ما میخوانیم، قل هو الله میخوانیم، یک سوره دیگر بخوانیم قاطی و پاتی میکنیم. آدم هست ریشش هم سفید شده است، سوره «قُل یا أَیُّهَا الْکافِرُون»، «وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ» (کافرون/4) «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» (کافرون/5) را قاطی و پاتی میکند. خیاط آن است که به هر حال...
نه حدسی! خیلی از درسها و کتابها فرضیه است، حدس و تخیل است. باقر یعنی علم را میشکافد. نه یعنی اینکه فرضیه میبافد. نظریه پردازی میکند. خیلی از وقتها نظریه پردازی است، که واقعش چیز دیگری است. احتمالاً شنیده باشید. من این را جای دیگر هم گفتهام، یک شاعری یک شعری گفت. شعر این بود. بیتو مزرعه آب نخورد، بیتو شیشه می نخورد! یعنی چه؟ دادند به حوزهی علمیه گفتند: این چیست؟ گفتند: غرض اخلاص است، یعنی اگر اخلاص بود، کارها درست است. اگر غرض خدا نباشد، کارها درست نمیشود. تا اخلاص نباشد، کاری نمیشود. دادند به اداریها گفتند: غرض رشوه است، تا رشوه بدهید کار شما درست میشود، رشوه ندهی... دادند به بازار، گفتند: پول! پول داشته باشی موفقی، پول نداشته باشی، موفق نیستی! دادند به عرفا، گفتند: انگیزه است. اگر انگیزه داشته باشی، کارت پیش میرود. آخرش هر کسی یک نظریه پردازی کرد و رفتند پیش خود شاعر، گفتند: در این شعری که گفتی چه میگویی؟ بیتو مزرعه آب نخورد... گفت: غرض من بیل است. گفتند: اِ... گفتند: جمله دوم چه؟ بیتو شیشه می نخورد! گفت: غرضم قیف است. چون اگر قیف نباشد نمیشود می را در شیشه کرد. یعنی طرف بیل و قیف میگوید، اینها رفتند در سرمایه و انگیزه و اخلاص و اینها. نظریه پردازی... امام باقر(ع) که شب تولدش بحث را گوش میدهید، یعنی مغز علم را میشکافد. بافتنی نیست، یافتنی است.
آیت اللهی بود از علمای درجهی یک لار بود، عالم بزرگواری بود که مقام معظم رهبری هم که شیراز رفتند،رفتند لار خانهی ایشان، ایشان یک بار از بحث من خوشش آمده بود، گفت: آقای قرائتی، این حرفهایی را که میزنی، بافتی، یا یافتی؟ اگر یافتی، چه خوب یافتی، اگر بافتی، چه خوب بافتی... باقر یعنی بافتنی نباشد. از یک استخوان فهمیدیم که عمر این چند سال است. انسان اصلش میمون بود، دمش در کمرش رفت، صاف شد و چه و چه شد، ما در ادبیات هم میگوییم، این کلمه در اصل این بود، چنین شد، چنین شد، خیلی از علوم ما علم واقعی نیست. بافتنی است، تحلیل است، برداشت است. باقر یعنی خود علم و مغز علم!
2- علم آموزی، نه مدرک گرایی
برخاسته از علم الهی است. توقع در آن نیست. تشکر در آن نیست. برای مدرک نیست. به نظر شما دوازده میلیون بچه مدرسهای داریم، پنج میلیون هم دانشجو با کم و زیادش داریم میشود هفده میلیون! یک میلیون هم معلم میشود هجده میلیون! اگر به این هجده میلیون بگوییم آقا درس هست، معلم هم هست، اما مدرک نیست، چند نفر از اینها سر کلاس میآیند؟ برای مدرک میخوانیم. سفارش من به عزیزانی که تحصیلکرده هستند این است که حالا که این مدرک را گرفتهاید، از حالا مطالعه کنید. آن درسی که برای مدرک و نمره خواندهاید، حالا یک مدرکی گرفتهاید، مدرک هم لازم است. چون مدرک نباشد، مثل شناسنامه و گذرنامه است، کارت ملی است، مدرک در زندگی فعلی لازم است. یعنی لازم شده است. اما علم فقط در مدرکها نیست. میلیونها برابر آن چیزی که شما خواندهاید و مدرک گرفتهاید، بیرون مدرک است. یعنی علم هست، ولی مدرک نیست. شما به مدرک چه کار دارید؟ شبهای زمستان خودتان مطالعه کنید. هفتهای یک کتاب مطالعه کنید. نمیدانم حالا باز این را شنیدهاید یا نه؟ من مشکلی که پیدا کردهام این است که من از اول انقلاب در تلویزیون بودهام، در چند کانال هم حرف میزنم، میترسم یک چیزی تکراری باشد. حالا چارهای نیست، تکرار شد که شد، یک وقت ما یک جایی مهمان بودیم، از تهران به کرج دعوت شدیم، ما را کنار رودخانه بردند، دفعهی اول ما هم بود که مهمان شدیم و رودخانه کرج را میدیدیم! آب رودخانه کرج، آب یخ، آب برف، بلور، تمیز، تا به صورتم ریختم گفتم: های های های! پس یک وضو هم بگیریم، های های های! گفتم: وضویت باطل است، برای های های وضو میگیری! وضویت باطل است، وضو باید برای خدا باشد نه برای های و های! شما اگر رفتی زیر دوش، آب داغ را باز کردی و هم غسل کردی و هم های های گفتی، نمیدانم غسلت درست است یا نه؟ مسألهی فقهیاش را بلد نیستم. ولی فهمیدم که وضوی خودم برای های و های است. گفتم: خدایا نمیخواهم وضو بگیرم، میخواهم های و های کنم. خوب شد! هی آب ریختم، ریختم، ریختم، یک مدتی آب ریختم، خوب که های و هایم تمام شد، گفتم: تمام شد، گفتم: آره، سیر شدی؟ آره! حالا برای وضو یک مشت آب بریزم. حالا این آخری درست است. شما آن درسهایی که خواندی، برای دیپلم و لیسانس و مدرک، های و های بود، تمام شد و رفت. از این به بعد مطالعه کن. باقر یعنی علم را بشکاف، نه اینکه مدرکگرا! نه یعنی حدسگرا! علمی برخاسته از علم الهی!
گاهی یک کلمه... الان مثلاً همین انرژی هستهای، باقرالعلوم است. چون علم را شکافتند، طبیعت را شکافتند، از ذرات چیزی بیرون کشیدند. این یعنی باقر! یعنی سطحی نه! عمیق! گاهی یک کلمه ساده ممکن است یک آثار مهمی داشته باشد. به هر حال تولد امام باقر(ع)را تبریک میگوییم. خدایا ما را نسبت به اولیاءت معرفتمان و مودتمان و اطاعتمان را هر روز بیشتر بفرما...
و اما لانهی جاسوسی! یک آیه داریم در سوره حشر! این آیه را برایتان بنویسم، چقدر با تسخیر لانهی جاسوسی تطبیق میکند. برای اینکه به مدینه و امام باقر(ع) هدیه کنیم یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
3- یاری خداوند، در بیرون راندن دشمن از کشور
سوره حشر آیه دوم: این آیه را من مینویسم، خیلی از شما کلماتش را میفهمید، آنهایی را هم که بلد نیستید من کمک شما میکنم. «هُوَ الَّذِی» او کسی است که «أَخْرَجَ» خارج میکند «الَّذِینَ کَفَرُوا» کسانی که کافر شدند، «مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ» حشر یعنی جنب و جوش، محشر است یعنی چه جنب و جوشی است. به قیامت یوم حشر میگویند یعنی چه جنب و جوشی است. حشر یعنی جنب و جوش، یعد میگوید: «ما ظَنَنْتُمْ» ظن را هم بلد هستید، یعنی گمان نمیکردید. «أَنْ یَخْرُجُوا» گمان نمیکردید خودشان خارج شوند «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ» عجب آیهای برای تسخیر لانهی جاسوسی است. «فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» اوایل انقلاب با نظر امام عدهای از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از سر دیوار لانهی جاسوسی، سفارت آمریکا ریختند داخل! در دنیا همیشه سفارتخانه بیمه است. سفارت آمریکا یعنی خانهی آمریکا! کسی حق ورود ندارد. قرآن میگوید: خدا بود، این آیه برای تسخیر لانهی جاسوسی نیست، آیه کلی است منتهی یکی از مصادیقش لانه جاسوسی است. خدا بود آن کسی که کفار را خارج کرد. از کجا خارک کرد؟ از خانه خودشان، دیار به معنی خانه است. خدا اینها را از خانه خودشان خارج کرد. همان اول انقلاب، «ما ظَنَنْتُمْ» شما گمان نمیکنید فرار کنند. خودشان هم فکر میکردند، این سفارتخانه قلعه و دژی است که مانع است. یعنی اینها زیر پوشش سفارتخانه میتوانند جاسوسی کنند و کسی هم حق ورود ندارد. گمان کردند که این مانع است. چه چیزی مانع است؟ حصن، تا سفارتخانه مانع است، کسی جرأت نمیکند داخل بیاید.
4- سفارت آمریکا، لانهی جاسوسی آمریکا
«فَأَتاهُمُ اللَّهُ» خدا سراغ اینها آمد، «مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا» از جایی که گمان نمیکردند. یک مرتبه دیدند یک مشت جوان حزب اللهی از روی دیوار روی سرشان ریختند. «وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» رعب یعنی وحشت. یعنی در قلب اینها ترس حاکم شد. رنگشان پرید. «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ» خانه را خراب کردند، «بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ» تمام اسناد لانه جاسوسی را در خرد کن ریختند و تمام اسنادی را که علیه آمریکا بود نخ نخ کردند. یعنی سند را از سندیت انداختند. یعنی اینها را ریز ریز کردند. یک ماشینهایی در ادارهها هست لابد دیدید. ورق را میاندازند و چرخ میکنند. اینها اسنادی که خودشان تنظیم کرده بودند، اسناد خودشان را با دست خودشان نخ نخ کردند. یک سری کارها را هم آثاری را بچه حزباللهیها محو کردند. میگوید: «فَاعْتَبِرُوا» عبرت بگیرید، «یا أُولِی الْأَبْصارِ» اگر خدا خواسته باشد کسی را خوار کند در خانه خودش حتی آمریکا باشد خوار میشود. افرادی که همه یک رقم اسلحه دارند توسط چهار جوان مؤمن بی اسلحه ذلیل میشوند و وحشت بر آنها حاکم میشود. یکبار دیگر معنا کنم.
«هُوَ الَّذِی» خدا بود که کفار را خارج کرد از خانهشان، اول انقلاب. حشر به معنی تحرک است. در آغاز تحرک خدا اینها را بیرون کرد. فکر نمیکردید فرار کنند. خودشان هم فکر نمیکردند در لانه خودشان و سفارت خودشان دستگیر شوند. نه شما فکر میکردید، بگویید... نه خودشان فکر میکردند. ولی خداوند به سراغ آنها آمد، «حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا» یعنی خدا گاهی رزق میدهد «من حیث لا یحتسب» داریم اگر کسی با تقوا باشد، از جایی که فکرش را نمیکرد رزق برایش میرسد. هم از راهی که فکر نمیکنیم خدا مهر میکند. هم از راهی که فکر نمیکنیم خدا قهر میکند. یعنی همیشه طبق محاسبات ما نیست. گاهی وقتها شما یک محاسبه میکنی و چیز دیگر از آب درمیآید. فکر میکنیم چنین و چنان شویم، همه کارهایی که کردی چیز دیگر از آب درمیآید. بنابراین «من حیث لا یحتسب» یعنی از جایی که گمان نمیکردند خدا قهر را بر اینها نازل کرد.
سوره حشر آیه دو، چند سال پیش که من به این آیه رسیدم، گفتم که... حتی یکی از آقایانی که سخنرانی میکرد برای تسخیر لانه جاسوسی در سفارت آمریکا، لانه جاسوسی، گفتم: این آیه را بخوان. گفت: اِ اِ.. چقدر آیه به روز است. شما در کل قرآن یک آیه پیدا نمیکنی که بگویند: این آیه تاریخ مصرفش تمام شده است. یعنی روی هر آیه دست میگذاری مصداق روز دارد. حالا تفسیرش هم یک چیزهایی نوشتیم از تفسیرش میگذریم.
5- عزت در گرو ایمان به خدا، نه تکیه بر مستکبران
عزت دست خداست. دست آمریکا نیست. قرآن یک آیه دارد، «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» (نساء/139) تو عزت را از فلانی میخواهی؟ شاه به آمریکا چسبید، که عزیز شود. خدا ثابت کرد که اگر آمریکا و همه ابر قدرتها کمک شاه کنند، شاه باید در حال گریه از کشور فرار کند. خدا دارد خدایی میکند. چند تا «جمیعاً» در قرآن است. 1- «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعا» (رعد/42) مکر یعنی تدبیر، منتهی معمولاً ما به تدبیر بد میگوییم. فلانی مکار است، مکر دارد. به تدبیر بد میگوییم. ولی در خود مکر بدی نیست. لذا قرآن میگوید: «الْمَکْرُ السَّیِّئ» (فاطر/43) مکر ممکن مکر بد باشد، ممکن هم هست تدبیر خوب باشد. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِین» (آلعمران/54) خدا مکر دارد، یعنی خدا تدبیر میکند. تدبیر میشود حق باشد میشود باطل باشد. «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً» (فاطر/10) «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعا» (بقره/165) تدبیر کلش برای خداست. عزت کلش برای خداست، قدرت کلش برای خداست. «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعا»، «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً»، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعا» این «جَمِیعا» یعنی چه؟ یعنی یک درصدش برای آمریکا نیست. کمک بکند. حالا مثلاً آمریکا سعودی را نگه خواهد داشت؟ آمریکا اسراییل را نگه خواهد داشت؟ تمام دنبا پشت صدام جمع شدند، صدام را نگه داشتند؟ روز تسخیر لانهی جاسوسی سیزده آبان را به همهی عزیزان تبریک میگویم. حالا برای شهدا هم هدیه کنیم و صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
از اینکه بگذریم، مسألهی دیگر اصولاً روز استکبار، روز ملی مبارزه با آمریکا، ببینید گفتهاند خودمانیها اگر دیدید یک کسی تکبر دارد، در مقابلش خیز بگیرید. «التکبر عند المتکبر عبادة» زیر بار نرو! یک حدیث داریم، «اخْدُمْ أَخَاکَ» یعنی به برادرت خدمت کن، ولی اگر «فَإِنِ اسْتَخْدَمَکَ فَلَا وَ لَا کَرَامَهَ» (إختصاصمفید، ص 243) اگر برادرت خواست تو را به نوکری قبول کند قبول نکن. اگر میگوید: برو زیر دوش! چشم زیر دوش میروم. اما اگر کسی داری در کوچه میروی، خواست آب در یقهات بریزد قبول نکن، چون میخواهد لیوان آب را به شما تحمیل کند. یعنی خودت انتخاب بکن، ولی اگر زورکی شد فایدهای ندارد. «فَإِنِ اسْتَخْدَمَکَ فَلَا وَ لَا کَرَامَهَ» ما در مقابل تکبر در قرآن آیه داریم. یک آیهای است که همه ایرانیها تقریباً حفظ هستند. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» (بقره/256) یعنی نسبت به طاغوت باید خشن باشید. باید به طاغوت کفر بورزید. یعنی زیر بار طاغوت نروید.
6- سلطه مستکبران بر دین و آیین مردم
«فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» نسبت به طاغوت باید کفر بورزیم. مسلمانها باید زیر بار نروند. حالا از کجا این پیدا میشود؟ قدرت! همین که یک کسی قدرت دارد میگوید: نه! باید... اصلاً فرعون به ساحرها میگفت: «آمَنْتُمْ»؟ ساحرها آمدند آبروی موسی را بریزند، وقتی معجزه موسی را دیدند ایمان آوردند. «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ» (اعراف/120) فرعون ساحرها را دعوت کرد. گفت: با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید، ساحرها هم ابزار سحر و جادویشان را آوردند، زمانی را تعیین کردند، زمان را هم گفتند زمانی باشد که مردم شرکت کنند. ضحی! یعنی چاشت! چاشتی باشد که مردم بیدار باشند. مکان هم وسط شهر باشد. «مَکاناً سُوىً» (طه/58) سوی یعنی وسط شهر باشد و همه شهر به آنجا دسترسی داشته باشند. یک جایی باشد که همه مردم بتوانند بیایند. یک زمانی هم باشد که همه مردم بیدار باشند. «وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» (طه/59) «مَکاناً سُوىً» خوب ساحرها جمع شدند و سحر و جادویشان را هم نشان دادند و حضرت موسی هم عصا را انداخت و عصا اژدها شد و تمام ابزار طناب و چوب و اینهایی را که ابزار جادو بود همه را قورت داد. تا ساحرها دیدند که این سحر و جادو نیست و یک چیز دیگر است، معجزه است، «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ» همه به سجده افتادند و به موسی ایمان آورند. فرعون دید عجب! طرحش خنثی شد، من شما را از راه دور آوردم، وعده دادم که شما اگر پیروز شدید، پول به شما بدهم، «قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً» (اعراف/113) به فرعون گفتند: اگر ما آبروی موسی را بریزیم، پک و پولی هم هست؟ گفت: نعم! بله! «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (اعراف/114) پول چیست؟ کارت سبز میدهم که صاف بیایید دربار! اتاق بازرگانی که چیزی نیست. اصلاً در کاخ بیایید. وقتی اینها آمدند گفت: «آمَنْتُمْ»؟ شما ایمان آوردید؟ «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» (اعراف/123) بدون اجازه من ایمان آوردید؟ وقتی طاغوت باشد میگوید: باید دین شما هم با اجازه من باشید.
من رفتم یکی از کشورهایی که تحت سیطره آمریکا است، رفتم در حوزه علمیهاش! دیدم استاد نوشته است فروع دین: نماز، روزه، خمس، (مثل اینکه خمس نبود) زکات، چه و چه؟ من رفتم و گفتم: چرا جهاد نیست؟ گفتند: نه! ممنوع است. یعنی آمریکا باید بگوید که به بچه مسلمانها کلمه جهاد یاد ندهید. من گچ گرفتم و رفتم پای تخته سیاه و کلمه جهاد را اضافه کردم. دیدم که گفتند: نه! نه! ممنوع است. اسلام آمریکایی معنایش این است که اگر خواستی به بچهها چیزی هم یاد بدهید، هر چه آمریکا میگوید: گوش بدهید. اجاره نمیدهم.
میگفت: «قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» (بقره/258) نمرود، یک طاغوتی بود میگفت: مرگ و حیات دست من است. هر کسی را بخواهم زندهاش میکنم، زندانیها را آزاد کنید. زنده میشد. هر کسی را بخواهم نابود میکنم، بعضی زندانیها را بکشید. یک عدهای را میکشت و یک عدهای را زندان میکند، پس مرگ و حیات دست من است. طغیان طاغوت آخر ندارد، که مثلاً بگوییم اینجا کوتاه بیاییم قدم دوم او هم کوتاه میآید.
7- تفاخر یا تحقیر، نشانه استکبار و بزرگی طلبی
کسانی که بخواهند بلند پروازی کنند، اینها اهل بهشت نیستند. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» بهشت مخصوص کسانی است که «نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا» (قصص/83) در دلشان هم قصد بزرگی نداشته باشند. حتی به علما، میگوید: اگر میخواهید درس بخوانید، درس نخوانید که بگویند: فلانی در فلان منطقه باسوادترین است، «لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ» (کافی، ج1، ص47) اگر درس بخوانی که بگویی مدرک من، سواد من از همه آخوندها از همه اساتید دانشگاه بیشتر است، این هم بدبختی است. مباهات ندارد. نباید آدم درس که میخواند بلندپروازی کند. «لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ» من یک طوری درس بخوانم که رقیبهایم را در بحث از گردونه خارج کنم، یعنی بتوانم همهی اینهایی که باسواد هستند بزنم کنار، من مطرح بشوم. اگر کسی هدفش من باشد، پیراهنی در عروسی بپوشم که همه بگویند: اوه... حتی پیراهن که خوب است، حدیث داریم، از خودم نیست، حدیث داریم که اگر کسی بند کفشش را یک بندی قرار بدهد که مردم با بند کفش به او توجه کنند، این صدای زنگ موبایلش را صدای گاو گذاشته است، خوب موبایل صدا میدهد، نه این میخواهد وقتی موبایلش صدا میکند، همه... قیافهاش را یک طوری درست میکند که در خیابان که راه میرود همه بگویند: اوه... مریضی؟ امام کاظم(ع) فرمود: اینهایی که در خیابان یک طوری راه میروند که چشم مردم را جذب کنند یک کمبودی دارند. چون کمبود دارند میخواهند آن کمبود خودشان را با جلوه جبران کنند.
یک وقتی مهمانی خانهی ما آمد، به حاج خانم گفتم، گفت: هیچی در خانه نیست. گفتم: هیچی؟ گفتم: هندوانه هم نداریم، گفت: چرا ته هندوانه برای مهمان زشت است. گفتم: چه کار به ته هندوانه داری؟ بتراش آبش را بگیر! آبش را گرفتیم دیدیم لیوان پر نشد. گفت: پر نشد، گفتم: یخ در آن بنداز، یک خورده هم باز خالی بود، گفتم: قاشقش را هم در لیوان بگذار بالا بیاید، باز پر نشد، گفتم: یک خورده شکر هم در آن بریز. یعنی این کمبود آب هندوانه را خواستیم با یخ و قاشق و شکر جبران کنیم. این آقا کمبود دارد. سوار موتور است، خوب مثل آدم برو! این چرخ جلو را بلند میکند. خوب این پیداست که کمبود دارد، یک چیزیاش میشود، کمبود دارد میخواهد با این چرخ موتور مردم را به خودش جلب کند. عطسه میکند، خوب مثل باقیها عطسه کن، یک طوری عطسه میکند که همه بفهمند، در مسجد دعا میکند، همه میگویند: آمین! این میگویند: الهی آمین! مریض هستی؟ تو مریض هستی! مثل بقیه آمین بگو! صلواتش، عطسهاش، زنگ موبایلش، خانهاش، فوکلش، بند کفشش، هر کس دست به یک کار غیرطبیعی بزند، امام کاظم(ع) فرمود کمبود دارد، میخواهد خودش را مطرح کند. ما نباید حتی با بند کفش دل مردم را به خودمان جذب کنیم.
خدایا هرچه بر عمر ما اضافه میکنی بر ایمان و علم و عمل و اخلاص ما بیفزا.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»