متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن,: منبع gharaati.ir

متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن,: منبع gharaati.ir

جایگاه وجدان در آیات و روایات 17/10/94


جایگاه وجدان در آیات و روایات
تاریخ پخش: 17/10/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
درباره‌ی وجدان یک مقداری صحبت کردیم. در این جلسه هم ادامه‌اش را صحبت کنیم. وجدان هم در دنیا هست و هم در آخرت. در قیامت افرادی به شیطان می‌گویند: تو ما را بدبخت کردی. «وَلُومُوا أَنفُسَکُم» (ابراهیم/22) خودتان را ملامت کنید. «فَلَا تَلُومُونِی» من را ملامت نکنید. «وَلُومُوا أَنفُسَکُم» یعنی چه؟ یعنی تو خودت هم می‌دانی چه کرده‌ای! روایاتی داریم که مثلاً در مواردی خودت خودت را توبیخ کن. یعنی چه؟ یعنی تو وجدان داری، خودت هم می‌فهمی. اگر دو نفر حرف می‌زنند، شما هم گوش ایستاده‌ای. گفتند: آقا ما خصوصی حرف می‌زنیم. شما چرا کنار ما آمده‌ای؟ فاصله بگیر. اگر تو را خیط کردند، «فلا یلومنّ إلّا نفسه» خودت را ملامت کن. دو نفر حرف می‌زنند، چرا گوش می‌ایستی؟ بی‌دعوت یک جایی رفتی، راهت ندادند، خودت را ملامت کن. مواردی را می‌گوید که خودت می‌دانی که کارت خلاف است، «لا یلومنّ إلّا نفسه» یعنی خودت هم می‌دانی. یعنی وجدان! بعضی مردهای بد، وقتی با خانمشان خوب هستند، خوب هستند. ولی وقتی بینشان شکرآب می‌شود، می‌خواهد یک کاری کند که مهر را پس بگیرد. قرآن می‌گوید: ‌تو وجدان نداری؟ تو با خانمت همخوابی نکردی؟ «وَقَدْ أَفْضَىٰ بَعْضُکُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ» (نساء/21) «أَفْضَىٰ بَعْضُکُمْ» را ترجمه‌اش را در تلویزیون نمی‌توانم بگویم. در یک کلمه شما با هم بودید، همخوابی کردید. تو رویت می‌شود که مهر را پس بگیری؟ خیلی نامرد هستی. که رفیق که بودید، همخوابی داشتید، حالا با هم بد شدید، می‌خواهی مهر را پس بگیری. این «وَقَدْ أَفْضَى» یعنی خیلی نامرد هستی. تو عاطفه و وجدان نداری؟
1- سؤال قرآن از وجدان بت‌پرستان
قرآن به بت‌پرست‌ها می‌گوید: «مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (یونس/31) واقعاً چه کسی رزق می‌دهد؟ «أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ» (یونس/31) «وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ»، «وَمَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ»، «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» (تکویر/26)، «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» (انعام/95) «کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (یونس/35) خیلی آیه در قرآن داریم که می‌گوید: وجدان خودت را قاضی کن. در قیامت هم می‌گویند: «اقْرَأْ کِتَابَکَ» (اسراء/14) لوحی باز می‌شود و می‌گویند کارهایت را بخوان. «اقْرَأْ کِتَابَکَ» عربی‌هایی را که می‌خوانم قرآن است. نامه‌ات را بخوان. «کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» خودت بگو با تو چه کار کنیم. هر طور خودت گفتی انجام می‌دهیم. تو وجدان داری؟ صبح تا شام با این زبانی که خدا به تو داده است، این همه حرف زدی، دو دقیقه با خدا نمی‌خواهی حرف بزنی و دو رکعت نماز بخوانی؟‌ وجدانت آرام است؟ این زبان را خدا به تو داده است، در تو قدرت‌نمایی این است با یک تکه گوشت حرف می‌زنی، با پی می‌بینی، با استخوان می‌شنوی. ولی این چشم و گوشت برای دو دقیقه نماز صبح... مگر نماز صبح چند دقیقه طول می‌کشد؟ نماز مغرب یا ظهر چند دقیقه طول می‌کشد؟ وجدان نداری؟ یک روایت‌هایی داریم که روز قیامت خدا می‌گوید: «ما انصفت» تو انصاف نداشتی!
ببینید یک باغی را من به شما می‌دهم و می‌گویم این باغ انگور برای شما! بعد می‌گویم: وقت انگور که می‌شود، دو جعبه‌اش را به این همسایه بده، یا دو جعبه‌اش را به من پس بده. اگر کسی باغ انگوری را گرفت و یک جعبه‌اش را به صاحب باغ یا همسایه نداد، تمام آجرها و خشت‌ها و شاخه‌های درخت، برگ‌های درخت و سلول‌های درخت می‌گویند: خیلی تو نامرد هستی! یک باغ به تو داد، آن وقت یک جعبه‌اش را ندادی؟ بابا من صد میلیون به تو داده‌ام، هشتاد میلیونش برای خودت، بیست میلیونش را خمس بده. نه! نمی‌خواهم بدهم. این گندمی که تو داری، بخشی از آن برای کشاورزی و آبیاری و بذر و زحمت شماست، خورشید سهم ندارد؟ باد سهم ندارد؟ زمین دیمی سهم ندارد؟ نمی‌خواهی از هر بیست کیلو گندم یک کیلویش را به فقرا بدهی؟ هر ده کیلو یک کیلویش را به فقرا بدهی؟ سهم ندارد؟ تمام این‌ها کم‌وجدانی است. قرآن به پسرها می‌گوید: چرا قدر مادرت را نمی‌دانی؟ «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ» (لقمان/14) تو وجدان نداری؟‌ مادرت تو را سر دل کشید. پیر شدند باید آن‌ها را سالمندان بگذارید؟ 
ادامه مطلب ...

درسهایی از قرآن با موضوع ارزش انسان، برتر از جهان 10/10/94

ارزش انسان، برتر از جهان
تاریخ پخش: 10/10/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دنیا یک بازار است. در بازار چهار عنصر وجود دارد. فروشنده، خریدار، جنس و مبلغ! این انسان است که باید در انتخاب جنس و مشتری و قیمت عاقل باشد و کیس باشد و بداند که چه چیزی داد و چه چیزی گرفت. هر کسی هر سنی دارد، آن مقدار از عمرش را داده است. مثلاً هفتاد سال عمر داده‌ام، خوب چه چیزی گرفته‌ام. در قرآن تعبیرات زیادی وجود دارد.
1- نشانه‌های زیان و خسران در زندگی انسان
عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. مثلاً یک جایی می‌فرماید: «فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ» (بقره/16) تجارتشان ربح نداشت. یعنی سود نداشت. این حداقلش است که می‌گوید: سود نبردند. یک جا می‌فرماید که نه! «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ» (زمر/15) سود که نبردند، خسارت کردند. یک جا می‌فرماید که نه! بالاتر از خسارت است. «ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (حج/11) خیلی خسارت آشکار است. یک جای دیگر می‌فرماید که نه! غرق در خسارت است. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/2)‌ یعنی غرق در خسارت است. یک جا بالاتر را می‌گوید. «هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ» (کهف/103)‌ اصلاً اخسر است، مثل اینکه می‌گویند: فلانی اعلم است، یعنی سوادش بیش‌تر است، یعنی هیچ کس مثل ایشان خسارت نکرد. باید مواظب باشیم، در این کارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، چه چیزی می‌دهیم و چه چیزی می‌گیریم. انتخاب مشتری خیلی مهم است. که آدم چه جنسی تهیه کند، چه وقتی بفروشد، به چه نرخی بفروشد... اینها دقت می‌خواهد. خیلی‌ها هستند مثلاً تمام عمرش را صرف می‌کند که مشهور بشود.
یک جوان نزد من آمده بود. می‌گفت: آرزوی من این است که در دنیا مثلاً به فوتبالیست درجه‌ی یک معروف بشوم. گفتم: برو بازی‌ات را بکن، مسابقه هم شرکت کن، حالا این آرزو برای تو کم است. گفتم: آخر به چه چیزی می‌رسی؟ گفت: همه‌ی دنیا و همه‌ی ایران من را می‌شناسند. گفتم: تازه می‌شوی کوه هیمالیا! کوه هیمالیا را همه‌ی دنیا می‌شناسند. الان کوه هیمالیا مشهور است. مثلاً می‌خواهی هیمالیا بشوی؟ این آرزو چیست؟ آخرش می‌خواهی چه شوی؟ اگر انسان نیتش پول باشد، سی سال سر کار است، بیست سال هم بازنشسته است، سی سال و بیست سال، پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه می‌شود، ششصد ماه، ششصد تا یک میلیون هم اگر کنار بگذارد، می‌شود ششصد میلیون! حالا ششصد میلیون مثلاً پول یک خانه‌ی متوسط تهران، یک خانه‌ی خوب در شهرهای کوچک است. چه چیزی دادم؟ پنجاه سال عمر! چه گرفتم؟ ششصد میلیون! اینجا باید با ماژیک به پیشانی آقا بنویسند: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» شصت سال دادی، یک خانه گرفتی! یعنی انسان رفت... در دنیا ضعیف که بودیم، خانه‌ی ما خشتی است. وضعمان بهتر شد، آجری می‌شود. بهتر شد، سنگی می‌شود. یعنی کل ما که حرکت می‌کنیم، خود بنده هم همینطور هستم. اول خانه‌ام خشتی بود، بعد آجری شد، بعد سنگی شد. یعنی حرکت از خشت به سمت سنگ است. مواظب باشیم که یک وقت نکند در این کارهای اقتصادی خودمان را ببازیم. چون گاهی وقت‌ها آدم یک گونی اسکناس را آتش می‌زند، که دست‌هایش را گرم کند. به این زرنگی نمی‌گویند. به این خل می‌گویند. تو گونی اسکناس را آتش زدی برای اینکه یک سیب زمینی بپزی؟ باختی! چقدر ما می‌توانیم به خدا نزدیک بشویم، و چه کارهایی که می‌توانیم بکنیم، ولی حرامش می‌کنیم.
یک وقت، در جلسه‌ی قبل گفتم، یک کسی آشپزخانه‌اش را سوراخ می‌کرد، امام فرمود: چه می‌کنی؟ گفت: سوراخ می‌کنم که دودها بیرون برود، گفت: بگو سوراخ می‌کنم که نور به داخل بیاید. تو که آشپزخانه را سوراخ می‌کنی، چرا به این نیت؟ مگر آب به صورتت نمی‌ریزی؟
2- نقش نیّت، در بالابردن ارزش انسان
همه‌ی مردم کره‌ی زمین صورتشان را می‌شویند. منتها مؤمن وقتی آب به صورتش می‌ریزد، قصد وضو می‌کند. تو که آب به صورتت می‌ریزی، خوب قصد وضو کن. صدقه که می‌دهی! چرا برای سلامتی خودت؟ برای سلامتی همه‌ی مردم بده! لازم نیست یک ریال دو ریال بشود. همان یک ریال را نیت همه کن. شما در نیت که محدود نیستی. نیت که توسعه پیدا کرده است. «وَفِّر» در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد(علیه‌السلام) می‌گوید که خدایا نیتم را بی‌نهایت کن. «رَفِّر نِیَّتی» وفور یعنی زیاد. حتی اگر کسی نماز شب می‌خواند، مثلاً می‌خواهد به فرض کنید سید حسن نصرالله دعا کند. خوب سید حسن نصرالله یک نفر است. «اللهم اغفر لسید حسن نصرالله» خوب یک نفر است، بگو «لسید حسن نصرالله و من احبّه» تا گفتی: «و من احبّه» صدمیلیون نفر اضافه شد. در نماز حق نداری شما بگویی: «سمع الله لحمدی» خدا حمد من را می‌شنود. بگو: «سمع الله لمن حمده»، یعنی میلیاردی. یعنی انسان می‌تواند در یک کلمه کارش را میلیاردی کند. 
ادامه مطلب ...

مشورت در اسلام مورخ 03/10/94

مشورت در اسلام
تاریخ پخش: 03/10/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دیروز و پریروز به من خبر دادند که مخاطبین این جلسه افرادی هستند که در مشاور املاک هستند و دانشجوها هم در این رشته هستند. حالا همه‌ی مردم ایران که مشاور املاک ندارند. من فکر کردم که بحث مشورت و مشاور را بکنم که یک خورده‌اش به شما می‌خورد و باقی‌اش به کل امت می‌خورد. پس بحث امروز ما مشورت در اسلام است. به پرونده‌های تلویزیون مراجعه کردم، سی سال پیش هم من این بحث را گفته‌ام. چون امسال سی و پنجمین سالی است. من سی سال پیش هم گفته‌ام. منتها بحث‌های تلویزیون هر پانزده سالی یک بار باید عوض بشود. به خاطر اینکه نسل عوض می‌شود. تازه اگر نسل هم عوض نشود، همه‌ی مردم نیستند. و یک سری چیزها باید تکرار بشود. بنابراین اگر پیرمردی پای تلویزیون نشسته است، نگوید: سی سال پیش من این را شنیده‌ام. بحث امروز ما مشورت است. موضوع:‌ مشورت!
مشورت برکاتی دارد و برکات مشورت را اول برای شما بگویم.
1- نقش مشورت در کاهش خطا
«مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإ» (نهج البلاغة،صبحی صالح،ص501) شناخت را زیاد می‌کند. آدم وقتی با پنج نفر مشورت می‌کند، مشورت مثل تاریخ است. اگر شما یک قرن تاریخ را خوانده باشی، عمرت یک قرن است. اگر تاریخ چهار قرن را خوانده باشی، عمرتان چهار قرن است. حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: من تاریخ گذشتگان نبودم. اما چون آگاه بر تاریخ هستم، انگار جزء آنان هستم. اگر انسان یک لامپ دارد، به اندازه یک لامپ نور دارد، دو لامپ نورش بیش‌تر است. پنج تا لامپ نورش بیش‌تر است. اگر کسی مشورت نکند، بگوید: هر چه خودم می‌فهمم درست است، این استبداد رأی است. و روایت داریم که اگر کسی با کسی مشورت نکند، یعنی احساس کند که من خودم بلد هستم و خودم می‌فهمم، در خانه‌ها هم هستند،‌ می‌گوید: تو نمی‌خواهد به من بگویی!!! اشکال دارد کسی به شما بگوید که می‌گویی: تو نمی‌خواهد به من بگویی، یعنی چه؟ قرآن نمی‌گوید: «اوَاصُوْا بِالْحَقِّ»، می‌گوید: «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» (عصر/3) «وَتَوَاصَوْا» یعنی همه به همدیگر نیاز دارند. حالا بعد من خواهم گفت که حتی مشورت با مخالفین، حتی مشورت با بچه، مشورت با همسر، مشورت با افراد مختلف. گاهی افراد یک چیزهایی می‌فهمند. به طور و ساده و راحت هم می‌فهمند.
2- مشورت پیامبر با مردم
برکات مشورت: اول اینکه ضریب خطا کم می‌شود. استعدادها شکوفا می‌شود. پیغمبر عقل کل بود، اما خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید: «وَشَاوِرْهُمْ» (آل‌عمران/159) با این‌ها مشورت کن. پیغمبر تو خودت عقل کل هستی، آخر عقل کل با عقل ناقص مشورت کند. استعدادها شکوفا می‌شود. آدم به مردم شخصیت می‌دهد. در مشورت آدم یا پیروز می‌شود، یا شکست می‌خورد. حالا چون بحث املاک هم هست، می‌گویم. من مشورت می‌کنم که این ملک را بخرم، یا نخرم؟ اگر خریدم یا سود می‌کند، یا قفل می‌شود و معامله می‌ایستد. راکد می‌شود. اگر مشورت کردم و پولدار شدم، حسود ندارم. چون می‌گویید که از ما پرسید و ما به او گفتیم بخر. یعنی پول او به خاطر فکر من است. من به او گفتم بخر.
خدا اموات را حمت کند. پدرم می‌گفت که تعریف هر کسی را پیش آدم کنند، آدم حسودی‌اش می‌شود. جز تعریف پسر را! اگر به پدری گفتند: پسرت بهتر از خودت است، به او برنمی‌خورد. می‌گوید هر چقدر هم رشد کند، این پسر من است. اگر از کسی دیگر پیش آدم تعریف کنند، ممکن است آدم حساس بشود که حالا چرا این می‌گوید که بهتر از من است؟ اما اگر گفت که پسرت از تو بهتر است، دخترت از مادرش بهتر است، آدم حسودی‌اش نمی‌شود. چون می‌گوید: هر چه هم رشد کند از من است. اگر مشورت کردی و به خیری رسیدی، حسود نداری. چون حسودها می‌گویند، این مخ من بود که یادش دادم، من یادش دادم. اگر هم شکست خوردی. مشورت کردیم که این کار را بکنیم، یا نکنیم، شما گفتی انجام بده، انجام دادیم، شکست خوردیم. باز هم در عوض غم‌خوار داریم. می‌گوید: عجب! بنده خدا! من هم به او گفتم این کار را بکن. پس اگر پیروز شدیم، حسود نداریم. اگر شکست خوردیم، غم‌خوار داریم. این‌ها برکات مشورت است. 
ادامه مطلب ...

درسهایی از قرآن با موضوع اخلاق استاد و شاگردی 26/09/94


 اخلاق استاد و شاگردی
تاریخ پخش: 26/09/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث این جلسه ما راجع به اخلاق استاد و شاگردی است. بچه‌ها در مدرسه با معلم، دانشجوها با استاد، طلبه‌ها با معلمشان، استادشان، یک آیه ای در قرآن هست، این آیه را من تفسیر می‌کنم. پس موضوع بحث برخورد استاد و شاگرد است. بالاخره همه ما یا شاگرد هستیم یا معلم. یعنی بسیاری از ما...
حضرت موسی پیغمبر اولوالعزم بود. به او خطاب شد یک استادی هست او را پیدا کن و از او چیز یاد بگیر. جای استاد کجاست؟ فلان منطقه است. بالاخره رفتند و ریزش را نگویم که خیلی معطل شوید. راه را هم گم کردند. گفت: راه را هم گم کردیم و پیرمان درآمد. «لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَـٰذَا نَصَبًا» (کهف/62) سفر را می‌دانید یعنی چه؟ «هذا» هم می‌دانید یعنی چه. «لقینا» ملاقات کردیم. از این سفر «نصب» با صاد یعنی به درد سر افتادیم. ما راه را گم کردیم، سخت به ما گذشت. به قول ما پیرمان درآمد. تا استاد را پیدا کردند و آنوقت نحوه حرف را من می‌گویم.
پس موضوع را بنویسم. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: برخورد شاگرد با معلم... «لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَـٰذَا نَصَبًا» بعد گفت: «قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشدًا» (کهف/66) «هل» یعنی آیا. «اتبع» یعنی پیروی کنم. موسی، خضر را دید گفت: اجازه می‌دهی من عقب تو در این بیابان‌ها راه بیافتم. به یک شرط... به شرطی که «تَُعلِّمَنِ» چیز یاد من بدهی. «مِمَّا عُلِّمتَ رُشدًا» از چیزهایی که خدا به تو داده است، یک چیزی هم تو به ما یاد بدهی. اجازه می‌دهی یا نه؟ آیه یک سطر است. یک سطر و نیم است. اما شاید بیست چیز از این استفاده کرد.
1- تحصیل علم تا پایان عمر
درس اول اینکه هیچکس خودش را فارغ التحصیل نداند. کارشناسی و ارشد و فوق لیسانس و دکتر و حجت الاسلام و آیت الله و مهندس و هیچکس فارغ التحصیل نیست. خدا به پیغمبرش می‌گوید: وقتی از یک کار فارغ شدی، یک کار دیگر را شروع کن. نباید بیکار بنشینی. آیه اش را حفظ هستید. «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَب» (شرح/7) «وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَب» (شرح/8) «اذا فرغت» یعنی اگر فارغ شدی، از دیپلم و لیسانس و حوزه و دانشگاه، «فانصب» دست به یک کار محکم تری بزن. منتهی باید کارت برای خدا باشد. «و الی ربک» چون هم آغاز تحصیل باید به سمت خدا باشد، علم جهت دار مشکل دنیا این است که «اقرأ» هست. دنیا اگر «اقرأ باسم رب» بود، به این جنایت‌ها کشیده نمی‌شد. «اقرأ باسم ربک» یعنی درس خواندن باید در راه رضای خدا باشد. درس بخوانم برای اینکه کار خدا پسندی کنم. نه برای اینکه درس بخوانم، هواپیما بسازم و بمباران کنم. اینکه آدم بی سواد باشد بهتر است. اگر از ما بپرسند آقا چرا کشورهایی که با سواد هستند و پیشرفته هستند، جنایت می‌کنند؟ جوابش این است که اینها به «اقرأ» عمل کردند، به «باسم ربک» عمل نکردند. اگر سوزن با نخ بود، می‌دوزد. اگر سوزن جدا شد و نخش جدا شد، این سوزن فقط خون می‌اندازد. اگر می‌خواهید درس مفید باشد باید این نخ هم با سوزن باشد. باید دین و تقوا هم با تحصیل باشد. درس زندگی همراه با درس بندگی! زندگی و بندگی باید با هم باشد. ما درس زندگی می‌خوانیم، درس بندگی خدا را نمی‌خوانیم. گردن کلفت می‌شویم.
درس اول این است که هیچکس، هیچ کجا خودش را فارغ التحصیل ندارند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه خدا به پیغمبرش که موسی بود و پیغمبر اولوالعزم بود، در پیغمبرها پنج نفر درجه یک هستند. موسی از آن پیغمبرهای درجه یک بود. می‌گوید: تو فارغ التحصیل نیستی. بیایید هرکجا هستیم تصمیم بگیریم، هفته ای یک کتاب بخوانیم.
2- تحصیل برای رشد و کمال، نه کسب مدرک
بعد هم که می‌خوانیم، این درسهایی که بعد از مدرک می‌خوانیم ارزش دارد. درس‌هایی که برای گرفتن دیپلم و لیسانس است، نیت ما مدرک است. نمی‌خواهم بگویم بد است. خیلی هم خوب نیست که آدم به قصد مدرک درس بخواند. خوب نیست! ولی چون استخدام بند به مدرک است. هرکجا می‌روی، ازدواج، هرکجا می‌روی می‌گویند: مدرکش چیست؟ این مدرک مثل شناسنامه شده است. شناسنامه را آدم باید داشته باشد، اما شناسنامه ارزش نیست. اگر گفتند: سرمایه جنابعالی چیست؟ بنده شناسنامه دارم. دیگر؟ گذرنامه دارم. دیگر؟ کارت ملی دارم. خیلی خوب شناسنامه و گذرنامه و کارت ملی برای زندگی لازم است ولی اینها هیچکدام سرمایه نیست. هرکس بگوید: سرمایه من گذرنامه و کارت ملی است، به او می‌خندیم. گاهی یک چیزی واجب هست، اما ارزشی ندارد. من تشبیه می‌کنم ولو شاید تشبیه من زشت باشد، اما طوری نیست. تشبیه به کش می‌کنم. لباس کش می‌خواهد. کش نباشد، لباس نمی‌ایستد. اما واقعاً کش ارزش دارد؟ آقا جنابعالی سرمایه تان چیست؟ من هفت متر کش دارم. بله کش واجب است، اما سرمایه نیست. درس اول: خودمان را فارغ التحصیل ندانیم. تصمیم بگیریم مطالعه کنیم. درس را هم برای خدا بخوانیم. این یک مسأله است.
مسأله دوم، کتاب هم که مطالعه می‌کنیم با مشورت باشد. خیلی‌ها کتاب مطالعه می‌کنند، کتاب‌های آبکی است. ما سه رقم کتاب داریم. مکیدنی، جویدنی، بلعیدنی! یک کتاب‌هایی را بخرید که باید بلعید. یعنی باید با همه هیجان خورد. گاهی هر کتابی هر کلمه اش یک نکته دارد. یک صفحه اش یک نکته دارد. گاهی وقتی تمام کتاب هم که می‌خوانیم، می‌بینیم هیچ چیز در آن نبود.
نکته دوم: درس فقط سر کلاس نیست. گاهی در رفت و آمدها با یک استاد آدم بیشتر چیز گیرش می‌آید. این هم خیلی به کلاس... من کتاب‌های مرحوم مطهری را تقریباً خواندم. با کم و زیادش همه را خواندم. خیلی هایش را خواندم. اما یک چند هفته ای که مطهری زمان طاغوت، قم می‌آمد، کلاسی پنجشنبه‌ها برای روحانیون داشت. برای روحانیون دانه درشت هم بود. من جزء بچه طلبه‌ها آن زمان بودم. ولی چون ایشان به من لطف داشت و من هم مرید ایشان بودم، نهار او را منزل می‌آوردم. خانواده غذایی درست می‌کرد و من دم ظهر می‌رفتم و ایشان را از سر درس می‌آوردم، ناهاری، استراحت مختصری و بعد هم بلند می‌شد تهران می‌رفت. در ماشین نزد او تا تهران می‌نشستم. جاده قدیم قم و تهران... یک دو ساعتی از ایشان هی سوال می‌کردم، جواب، سوال، جواب، سوال، شاه عبدالعظیم، حضرت عبدالعظیم، شهر ری پیاده می‌شدم، برمی گشتم. آن دوساعتی که من در جاده استفاده کردم، استفاده من بیش از ساعتی است که می‌نشستم و کتاب می‌خواندم. چون سوال آنجایی که من می‌گویم جواب می‌داد. کتاب هرچه خودش خواسته نوشته است. چون ببینید اگر کسی همه بدن شما را بخاراند، یا آن پشت دستی که می‌خارد را بخاراند، دستی که می‌خارد را بخارانی، آن لذت دارد. اما ممکن است دست من می‌خارد، کمر مرا بخاراند. قرآن می‌گوید: «آیَاتٌ لِّلسَّائِلِین» (یوسف/7) من سوالهای تو را جواب می‌دهم. به هر حال این یک نکته است که درس فقط سر کلاس نیست.


ادامه مطلب ...

سخن و سیره پیامبر، دلیل حقانیت اسلام تاریخ پخش: 12/09/94


سخن و سیره پیامبر، دلیل حقانیت اسلام
تاریخ پخش: 12/09/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزان بحث را زمانی پای تلویزیون می‌بینند که بعد از اربعین است و در آستانه‌ی آخر صفر و شهادت امام رضا(علیه‌السلام) و شهادت امام حسن(علیه‌السلام) و رحلت پیامبر(صلی‌ الله علیه و آله) هستیم و ما یک مقداری درباره‌ی پیغمبر(صلی‌ الله علیه و آله) صحبت کنیم. در جلسات قبل گفتیم که انسان نیاز به پیغمبر دارد، به دلیل اینکه عقلش کم است. دلیل اینکه انسان عقلش کم است، این جنایت‌هایی است که انسان‌ها می‌کنند. انسان عاقل این همه جنایت نمی‌کند. و چند چیز هم انسان را نجات نداد. این‌ها را در جلسه‌ی قبل گفته‌ایم. یکی اینکه علم بشر را نجات نداد. ما الان اگر از ما و از هر کدام از شماها، مصاحبه کنند که آقا خلاف باسوادها بیش‌تر است، یا خلاف بی‌سوادها؟‌ شما چه می‌گویید؟ هم باسوادها خلاف می‌کنند، هم بی‌سوادها! اتفاقاً خلاف باسوادها بیش‌تر است. بی‌سوادها آفتابه دزدی می‌کنند، باسوادها یک وقت کشتی نفت را در دریا می‌دزدند. یعنی چون که یک شعر هست که «چون که با چراغ دزد آید، گزیده‌تر برد کالا» یعنی اگر دزد چراغ دستش باشد، چیزهای قیمتی را می‌فهمد و طلا را می‌برد و کوزه نمی‌برد. علم بشر را نجات نداد. یک! تربیت نجات نداد. دو! این دانشکده‌ها خاصیتی ندارند. ما الان ده‌ها هزار دکترای حقوق داریم، سازمان‌های بین الملل، حقوق بین الملل، خاصیتی ندارند. دیدید یک جایی مثل مکه، هزاران آدم کشته می‌شود، سازمان‌های بین المللی و حقوقی هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهند. اصلاً دنیا همین است که هست. اگر نجاتی باشد، به دست انبیاء است.
حالا پیغمبر را چطور بشناسیم؟ راه‌های شناخت پیغمبر را برای شما بگویم. از سه راه می‌شود پیغمبر را شناخت.
یک: پیغمبران قبلی نام و نشانش را بگویند. بگویند بعد از ما پیغمبری می‌آید که این خصوصیات را داشته باشد. این یک مورد. که این آمده است. در قرآن آمده است که پیغمبر ما نامش مکتوب است، هم «فِی التوراة» هم «فِی الانجیل»
بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع: نیاز به پیغمبر(صلی‌ الله علیه و آله و سلّم)، شناخت پیغمبر(صلی‌ الله علیه و آله)، تفاوت معجزه با سایر کارها. جمع‌آوری قرائن. سیره‌ی پیغمبر(صلی‌ الله علیه و آله) ما راجع به هر کدام دو سه دقیقه‌ای صحبت کنیم.
1- علم و عقل، همراه با وحی و نبوت
اما نیاز به پیغمبر را گفتیم. هر کشوری که دانشگاهش بیش‌تر است، آمار جنایتش کمتر نیست. علم، تکنولوژی، هواپیما، مترو، فرودگاه، دانشکده‌ها و... این‌ها هیچ کدام جای پیغمبر را نمی‌گیرند. بله! علم جاهایی خیلی برکت دارد. پیشرفت‌های صنعتی، علمی، همه‌ی اینها در جای خودش کاربرد دارد. اما جای پیغمبر را نمی‌گیرد. مثل اینکه می‌گویند هیچ زنی کار مادر را نمی‌کند. همین غذایی که شما در رستوران و خانه می‌خورید. در رستوان غذا هست، خانه هم غذا هست، ولی غذای مادر با غذای رستوران فرق می‌کند. مادر تو را دوست دارد که می‌پزد، رستوران می‌خواهد جیبت را خالی کند. محبتی که در پخت مادر است، آن محبت در پخت چلوکبابی بیرون نیست. راجع به این صحبت کردیم. دیگر ادامه ندهیم.
درسهایی از قرآن با موضوع کربلا، جلوه‌ی کمالات اهل بیت علیهم السلام 5/9/94

ادامه مطلب ...