متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن,: منبع gharaati.ir

متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن,: منبع gharaati.ir

نگاهی به آیات حقوقی قرآن کریم

نگاهی به آیات حقوقی قرآن کریم


تاریخ پخش:  01/03/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

 در دانشکده‌ی حقوق هستیم. خدمت اساتید و دانشجویان حقوق. حدود دو هزار و هفتصد نکته‌ی حقوقی ما از قرآن درآوردیم. کتابی نوشته شده به نام سیمای حقوق در قرآن. این کتاب چون 500، 600 صفحه است چکیده‌اش را اساتید آوردند و یک کتاب درسی در دانشکده قرار دادند. یعنی تفسیر قرآن با نگاه حقوقی و من دیشب فقط آیین دادرسی‌اش را در یادداشت‌هایم دیدم که نکاتی را خدمت شما بگویم. آیین دادرسی در قرآن.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، موضوع: آیین دادرسی. 1- بررسی ادعا. این یک چیز عقلی است. آیه‌اش چیست؟ آیه‌اش می‌گوید: «فَامْتَحِنُوهُنَّ» (ممتحنه/10) اگر مسلمان‌ها به مدینه هجرت کردند، بعد هم خانم‌ها آمدند. برای اینکه ممکن است بعضی از این خانم‌ها، عامل نفوذی باشند یا هر مردی که عامل نفوذی هست می‌گوید: «فَامْتَحِنُوهُنَّ». امتحان کن که این مؤمن هست یا نه؟ یعنی این راست می‌گوید یا دروغ؟ یعنی این باید روشن شود.

1- دوری از سوءظن در امر قضاوت

2- در آیین دادرسی نباید قاضی از اول سوء ظن داشته باشد. نداشتن سوء ظن. این هم یک اصل است. البته کسی پای تلویزیون نگوید چون این بحث بنا است در تلویزیون پخش شود، کسی نگوید: خوب این مربوط به ما نیست، بلند شویم برویم. هرکس هر حرفی بزند، باید بررسی شود. حتی اجازه‌ی بررسی را قرآن به کفار هم می‌دهد.

یک آیه داریم که اگر کافر هستی، به مسلمان ها بگو: آقا من می‌خواهم درباره‌ی دین شما تحقیق کنم. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» اگر یکی از مشرکین، «اسْتَجارَکَ» از تو مهلت خواست، «حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ» (توبه/6) حرف خدا را بشنود، «فَأَجِرْه‏» به او مهلت بده. یعنی اجازه‌ی تحقیق.
  
شخصی به نام صفوان بود به پیغمبر نامه‌ای نوشت که دو ماه به من فرصت بده من تحقیق کنم. حضرت فرمود: چرا دو ماه؟ چهار ماه! اجازه‌ی بررسی.

2- انصاف در پذیرش حق دیگران

پذیرفتن‌ها بجا، گاهی در آیین دادرسی طرف یک حرف حقی می‌زند. پذیرفتن بجا، ما گاهی وقت‌ها وقتی با کسی دعوایمان می‌شود حرف حق او را هم قبول نمی‌کنیم. یک قصه برای شما بگویم.

شخصی آمد با امام صادق بحث کند. حالا پیشنهاد از امام بود یا از شاگردها نمی‌دانم. گفتند: آقا کنار باشد چیزی نگوید. شاگردهای امام صادق بحث کنند. بحث کردند و بحث که تمام شد و طرف رفت، گفتند: آقا خوب بحث کردیم. امام فرمود: تو عیبت این بود که حق را قبول نمی‌کردی. مثلاً می‌گفت: حالا روز بود یا نه؟ می‌گفتی: از کجا روز است؟ بابا این لباس سفید است یا نه؟ از کجا؟ تو در بدیهیات هم از اول گارد می‌گرفتی. این خیلی بد است.

یک وقتی قدیم، حالا شما جوان هستید، بعضی از پیرها یادشان می‌آید. معرکه گیرهایی بودند، پرده به دیوار نصب می‌کردند، پای دیوار می‌ایستادند یک چوب هم دست می‌گرفتند، نقالی می‌کردند. من یادم است عکس شمر و یزید را خیلی بد می‌کشیدند. بابا یزید زشت هم بوده؟ کارش زشت بوده یعنی شکلش هم باید اینطوری باشد؟ ممکن است یزید خوشگل بوده، من نمی‌دانم چه بوده، خدا لعنتش کند. ولی این معنایش این نیست که اگر کارش بد است ما شکلش هم خراب کنیم. باید حق طرف را پذیرفت.

اطاله‌ی دادرسی، گاهی وقت‌ها طول می‌دهیم. این طول دادن آیین دادرسی، اطاله، طول دادن. این مسأله‌ی طول دادن یک بلایی است در فرهنگ ما هست. مثلاً زندگی شرح زندگی شیخ مفید را می‌نویسند. کجا متولد شد؟ حالا یا سبزوار، یا نیشابور، پدرش نجار بود، حالا یا نجار یا لحاف دوز، ایشان نمی‌دانم چه کرد؟ یک چیزهایی که به من بگو: شیخ مفید چطور شد شیخ مفید شد؟ مجلسی چطور این همه برکت داشت؟ حالا دو تا خواهر داشت. سه تا برادر داشت. کجا رفت؟ کجا رفت؟ سفرنامه‌هایی که امروزی‌ها می‌نویسند. وارد اتریش شدیم. در فرودگاه دو ساعت و نیم ماندیم. حالا یا دو ساعت و نیم، یا یک ساعت و نیم چرا وقت مرا می‌گیری؟ آنجا قهوه خوردیم، حالا یا قهوه خوردیم یا چای؟ من چه خاکی بر سرم کنم؟ می‌بینی یک سفرنامه نوشته سیصد صفحه، وقتی می‌خوانی ته آن سه صفحه حرف حسابی بیشتر ندارد. می‌خواهند به هم قصه بگویند. می‌‌خواهد فوت پدرش را بگوید. یک ساعت و نیم نشسته شرح می‌دهد. بابا، بابای من تب کرد و لرز کرد و مرد! تموم شد. وقتمان را صرف نکنیم. تب کرد و لرز کرد و مرد!

خلاصه‌گویی، خلاصه نویسی، اگر ما یک خرده حرف‌های مفت را کم کنیم. حرف‌هایی که ضرورت ندارد، اگر کم کنیم یک نفر می‌تواند هر شبی یک کتاب مطالعه کند به شرطی که آن کتاب، چکیده شود. قرآن وقتی تعریف خدا را می‌کند، می‌گوید: «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ» (انعام/62) اسرع یعنی سرعت. طولش نمی‌دهد. گاهی لفتش می‌دهیم. عبارت‌های مختلف، مثلاً می‌خواهیم بگوییم: شصت، می‌گوییم عدد بعد از 59 و عدد قبل از 61. شصت یعنی دو سی، شصت یعنی سه بیست. بابا ولم کن! اینها همه طول دادن حرف‌ها، مقاله‌ها سفرنامه‌ها، زندگی شخصیت‌ها، دقیقه‌های عمر را اگر حساب کنیم. من یک دقیقه اگر حرف مفت می‌زنم، خورشید هم می‌تابد، باید آن را هم حساب کنیم. عمر افراد هم حساب کنیم. خیلی عمرها هدر می‌رود.

3- دقت در بهره‌گیری از عمر

امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌گوید: «یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمْرَه‏» (شرح نهج‌البلاغه/ج7/ص200) با عمرم چه کردم؟ عید نوروز 17 روز تخمه کدو می‌شکنیم. صله رحم می‌خواهیم برویم صبح خانه‌ی عمه می‌رویم، تا ساعت 12 شب. بابا عمه بیست دقیقه، نیم ساعت بنشین. 14 ساعت عمه را می‌بینیم، فردا 14 ساعت خاله را می‌بینیم. خیلی می‌شود در عمرها صرفه‌جویی کرد.

قصد اصلاح داشته باشیم. اینکه قاضی دلش بسوزد، آن سوز دل یک اثری دارد. یک کنگره‌ی پزشکی بود، از کشورهای غیر ایران هم بودند. به اصطلاح بین‌المللی بود. ما هم دعوت شدیم برای آنکه آنجا آیات پزشکی را برایشان بگوییم. من نشسته بودم تا نوبت من شود. این آقای دکتری که مقاله می‌خواند یک چیز عجیبی گفت. گفت: یک تحقیقی کردند، کسانی که وقتی غذا می‌خورند با اشتها غذا بخورند، شما نگاه کنی، شما هم گرسنه می‌شوی. اما اگر اشتها ندارد، سیر است، دارد فیلم بازی می‌کند. شما نگاهش کنی، گرسنه‌ات نمی‌شود. در قرآن در سوره‌ی نور یک آیه داریم. نه بار می‌گوید: خانه، خانه، خانه، خانه، نه بار می‌گوید: خانه! می‌توانست یکبار بگوید. از خانه‌های خودتان، پدرتان، مادرتان، عمویتان، عمه‌تان، دایی‌تان، خاله‌تان، خواهرتان، برادرتان، می‌توانید بخورید، می‌توانید از خانه‌هایی که مجاز است غذا خوردن، خانه‌ی خودتان، پدر، مادر، خواهر، برادر، هی می‌گوید: خانه‌ی پدر، خانه‌ی مادر، خانه‌ی، خانه‌ی، نه بار کلمه‌ی خانه را آورده است. من پریشب گفتم که: چرا اینقدر نه بار کلمه‌ی خانه را آورده است. نکند می‌خواهد بگوید: غذای خانگی با غذای رستوران متفاوت است؟ نشستم فکر کردم بیست نکته پیدا کردم، نوشتم. که امتیاز غذای خانگی بر غذای رستوران.

عنایت داشته باشیم قصد اصلاح، اگر زن و شوهر با هم اختلاف دارند، قرآن می‌گوید: یک داور از فامیل مرد، یک داور از فامیل زن بیایند، اینها را حل کنند، بعد می‌گوید: «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ» (نساء/35) این دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خدا اینها را جوش می‌دهد. یعنی آن سوز درونی اثر می‌گذارد در تأثیر کلامشان. آیه‌ی قرآن است. «إِنْ یُریدا» اگر این دو داور، که یکی از فامیل مرد است، یکی از فامیل زن، «إِصْلاحاً» نه اینکه نماینده‌ی مرد به نفع مرد کنار بکشد، نماینده‌ی زن به نفع زن بکشد. او می‌کشید و من می‌کشیدم می‌شود.

اگر این دو داور نه که داور مرد به نفع  مرد و داور زن به نفع زن، ما الآن که در تشکیلات شما وکیل می گیریم، می‌گوییم: آقا پنج میلیون مثلاً به تو می‌دهم، برو از من دفاع کن. کاری به حق و باطل ندارد. به نفع من! آن هم رقیب من است. مخالف من، او می‌گوید: من یک وکیل می‌گیرم و ده میلیون به او می‌دهم. چون پول از من می‌گیرد، کاری به حق  بعضی‌هایشان ندارند، پول گرفته می‌خواهد به نفع موکل، می‌گوید اینطور نباشد، «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً» اگر حسن نیت داشته باشی، خدا کمک تو می‌کند. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ»

یکی از مسائل، حق دفاع دادن است. حضرت سلیمان سان می‌دید، یک روز که سان می‌دید، گفت: «ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ» (نمل/20) چه شده که من هدهد را در بین پرنده‌ها نمی‌بینم. یا باید بیاید دلیل غیبتش را بگوید، «أَوْ لَیَأْتِیَنىّ‏ِ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» (نمل/21) یا باید استدلال بیاورد.، یعنی برای غیبتش باید عذر موجه بیاورد. بله! «أَوْ لَیَأْتِیَنىّ‏ِ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» قصد اصلاح!

4- دوری از حدس و گمان در قضاوت

تکیه نکردن به گمان، در قضاوت نمی‌شود به گمان تکیه کرد. قرآن آیاتی دارد می‌گوید: «إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئا» (یونس/36) با گمان و خیال نمی‌شود بافت. باید ملموس باشد. استدلال باید علمی باشد، گمان نباشد. من حدس می‌زنم این چنین است. من حدی می‌زنم، این تحلیل‌های سیاسی که بعضی‌ها می‌کنند خیلی‌هایش پایش به جایی بند نیست. این یک نگاهی دارد، مثل کسی که عینک سرخ می‌گذارد، چون عینک سرخ می‌گذارد، همه‌ی شلغم‌ها را لبو می‌بیند. یا عینک سبز می‌گذارد، همه کاه‌ها را علف می‌بیند.

یک قصه‌ای است نمی‌دانم شنیدید یا نه؟ می‌گویند: شاعری یک شعری گفت: بی تو مزرعه آب نخورد، بی‌ تو شیشه می نخورد. گفتند: آن چیه؟ گفتند: به علمای حوزه بدهیم. گفتند: آقا این شاعر چه گفته؟ گفت: غرض او توحید افعالی است. یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. دادند به دولتی‌ها، گفتند: بی رشوه کار نمی‌شود. به بازار دادند، گفتند: بی‌پول کار نمی‌شود. دادند به عرفا، گفتند: بدون عشق و انگیزه کار پیش نمی‌رود. رفتند نزد خودش، گفتند: آقا این شعری که گفتی همه را گیج کردی، بی‌ تو مزرعه آب نخورد. غرض تو چیه؟ گفت: غرضم بیل است. (خنده حضار) گفتند: جمله‌ی دوم، بی‌تو شیشه می‌ نخورد. گفت: منظورم قیف است.

ما یکبار دکانی رفتیم که از آن جنس می‌خریدیم، دیدیم نوشته پسته، گفتم: من پسته نخریدم. گفتم: شاید مهمان آمده خانم خریده. رفتیم گفتیم: شما پسته خریدی؟ گفت: نه. برگشتم گفتم: آقا نه من خریدم نه خانواده‌ام. شما پای ما نوشتی این مقدار هم پول پسته. گفت: والله یک شیخ قد بلند، آمد پسته خرید، رفت. اسمش یادم رفت. بعد هرچه فکر کردم گفتم: بنویس قرائتی! (خنده حضار)

سعی کنیم حقیقت را کشف کنیم. زلیخا عاشق یوسف شد، درها را بست و پیشنهاد کرد. یوسف پا به فرار گذاشت. زلیخا هم عقبش دوید لباسش را کشید و پاره شد. لب در مسؤول را دیدند، فوری به شوهرش گفت: یوسف قصد بد دارد. «وَ شَهِدَ شاهِد» (یوسف/26) یک شاهدی پیدا شد و گفت: نگاه کنیم ببینیم پیراهن از کجا پاره شده است؟ اگر پیراهن از عقب پاره شده، معلوم می‌شود یوسف می‌دویده و این زن پیراهن را می‌کشیده و جر داده. اگر پیراهن از جلو پاره شده، معلوم می‌شود که با هم درگیر شده‌اند. ببینید پیراهن از کجا؟ «إِن کاَنَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ» (یوسف/26) «وَ إِن کاَنَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ» (یوسف/27) ببین پیراهن از کجا پاره شده است؟ سعی کنیم در کشف حق...

دو نفر یقه‌ی همدیگر را گرفتند، او گفت: تو برده‌ی من هستی. او گفت: نخیر تو برده‌ی من هستی. نزد حضرت امیر رفتند. حضرت هرکاری کرد که یکی از شما راست بگویید. گفت: نخیر! من آقا هستم. او نوکر من است. من برده خریدم. او هم گفت: نخیر من برده خریدم! حضرت ظاهراً به قنبر بود، گفت: دیوار را سوراخ کن، به اندازه‌ای که یک کله در آن برود. مثل جای لوله بخاری! دو سوراخ در دو جای دیوار در بیاورید. هردو سرشان را در این سوراخ کنند. یکی در یک سوراخ، یکی در یک سوراخ. اینها سرشان را در سوراخ کردند. حضرت فرمود: بزن گردن برده را، تا گفت: گردن برده را بزن، برده گردنش را بیرون کشید. گفت: خوب تو برده هستی! این کشف حقیقت، سعی در کشف حقیقت!

5- قضاوت بر پایه حق و حقیقت

قضاوت به حق خوب معلوم است. «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَق‏» (ص/22) پرهیز از استدلال نادرست. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: چیزی را که یقین نداری، دنبال نکن. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم‏» (اسراء/36) پیگیری نکن از چیزی که علم نداری. این محکم‌کاری در اسلام خیلی سفارش شده است. مثلاً می‌گوید: اگر می‌خواهی دینت را هم یاد بگیری، از مجتهد اعلم، یعنی برو ببین باسوادترین علما چه کسانی هستند؟ این مجتهد اعلم یعنی چه؟ یعنی محکم کاری! بزرگترین آیات قرآن آیه‌ی حقوقی است. در قرآن فقط یک آیه داریم که از اول سطر شروع می‌شود، تا آخر صفحه. 14 سطر یک آیه است.  بزرگترین آیه‌ِ قرآن آیه‌ی حقوقی است. 35، 36 نکته حقوقی در این آیه است.

در مسأله‌ی حق ریز و درشت را می‌نویسد. نگویید: حالا این  چیزی نیست. از قاشق چایخوری تا کشتی آهن! همه را «أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ کَبیرا» (بقره/282) صغیر باشد یا کبیر. یعنی ریز یا درشت، مسأله‌ی حق الناس این است. حق الناس خیلی مهم است. حق الناس کوچک و بزرگ ندارد. اگر کسی در بچگی هم یک خلافی کرده، بزرگ شد باید صاحبش را راضی کند، حتی اگر صاحبش مرده، باید وارثانش را پیدا کند و راضی‌شان کند. مال مردم، حق و ناحق و کوچک و بزرگ ندارد. نماز است که می‌گویند: باید به تکلیف برسی. ولی بچه‌ی چهارساله یک خودنویس را برداشت، نود و چهار ساله شد یادش آمد باید پول خودنویس را بدهد. حق و ناحق!

پرهیز از استدلال نادرست، «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم‏» تحت تأثیر قرار نگرفتن. دو چیز آدم را لیز می‌کند، یکی کسی که آدم او را دوست دارد. چون دوستش دارد، می‌خواهد به نفع این حکم صادر کند. گاهی هم کسی از کسی بدش می‌آید. ناراحت است می‌خواهد یک جایی یک نیشگونی به او بگیرد.

6- عدالت در همه حال، حتی با دشمن

در قرآن دو آیه داریم. یک جا می‌گوید: محبت شما را منحرف نکند، یک‌جا می‌گوید: غضب شما را منحرف نکند. آنجا که می‌گوید: محبت شما را کج نکند، می‌گوید: «وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِکُم‏» (نساء/135) گرچه به ضرر خودت است. مرد باش بگو: آقا به ضرر من است. من اشتباه کردم! «أَوِ الْوالِدَیْن‏» حتی اگر به ضرر والدین است. یعنی حب به خودت و حب به پدر و مادر اولاد شما را کج نکند. یک‌جا داریم غضب کج نکند، «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم‏»، «شَنَآنُ» یعنی دشمن، همان «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) شانه یعنی دشمن، «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده/8) یعنی دشمنی باعث نشود شما عدالت نداشته باشید. نه محبت شما را منحرف کند، نه غضب! عوامل انحراف چیه؟ محبت به پول، رشوه بگیرد. محبت به جان، محبت به فامیل، محبت به این آقا که مراجعه کرده است. خیلی عدالت مهم است.

اسلام عدالت را محور قرار داده که در کل زندگی ما می‌چرخد. پیشنماز باید عادل باشد. امام جماعت باید عادل باشد. قاضی باید عادل باشد. شاهد باید عادل باشد. رهبر مسلمین باید عادل باشد. این خیلی مهم است. عدالت!

عدالت هم فقط در حکم نیست. حتی حضرت امیر در نهج‌البلاغه می‌گوید: نگاهایت هم عادلانه باشد. اگر دو نفر نزد شما آمدند، یک نفر را ده ثانیه نگاه نکن، یک نفر را پنج ثانیه! «سوی بینهما فی اللحظة و النظرة» نظرة یعنی نظر کردن. نگاهت هم باید یکسان باشد. «اللَّهُ أَکْبَر»!

اسلام می‌گوید: اگر قاضی کفش‌اش تنگ است، قضاوت نکند. مسأله‌ی حجاب در دانشگاه، نگاه حقوقی دارد. کاری به آزادی زن نداریم. اصلاً بنده حق دارم درس بخوانم یا نه؟ اگر من حق دارم درس بخوانم، به چه دلیل تو خودت را آرایش می‌کنی از بغل من رد بشوی؟ خوب دل مرا می‌بری. همینطور هی نگاه می‌کنم، نگاه می‌کنم چند لحظه بعد هم برمی‌گردم، هی.....! دوباره برمی‌گردم یک آرایش کرده از این طرف من می‌آید. (خنده حضار) کتاب دست من است، نمی‌توانم مطالعه کنم. تو ضربه‌ی علمی به من می‌زنی، کاری به حلال و حرامی‌اش هم ندارم.

یک کسی هندوانه دزدیده بود، می‌خورد. گفتند: حرام است. گفت: من برای خنکی‌اش می‌خوردم! کار به حرامی‌اش ندارم. (خنده حضار) حالا من کار به حلال و حرامش ندارم. من می‌گویم: اگر حلال هم باشد، در فضای درس مسائل تحریک کننده نباید باشد. چون من می‌خواهم درس بخوانم. پیغمبر آمد نماز بخواند، پرده گل داشت، فرمود: فاطمه جان، این گل پرده حواس مرا پرت می‌کند. فاطمه جان این پرده را بردار. گل پارچه‌ای حواس پیغمبر را پرت می‌کند، آنوقت دختر با این قیافه حواس این جوان را پرت نکند.

اگر بی‌حجابی حلال هم باشد، در محیط درس نباید باشد. من از نظر حقوقی می‌گویم. آرامش یک مسأله‌ای است. قاضی اگر ادرار دارد، گفتند: قضاوت نکند. چون فشار ادرار ممکن است در قضاوتش اثر بگذارد. خیلی دقیق است.

اگر کسی ادرارش را نگه دارد، بگوید: حالا که وضو داریم، نمازمان را بخوانیم، بعد دستشویی برود. کسی ادرارش را نگه دارد نماز بخواند، حدیث داریم نمازش قبول نیست. چرا؟ برای اینکه آرامش ندارد. اسلام خیلی روی آرامش

از کلمات دو پهلو پرهیز کنید. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا» (بقره/104) این یعنی چه؟ «لا تَقُولُوا راعِنا»، «راعنا» نگویید. «انُظرنا» بگویید. این آیه می‌خواهد چه بگوید؟ حضرت سخنرانی می‌کرد، از پایین منبرش یکی گفت: «راعنا». این«راعنا» مثل کوکو است. کوکو را هم می‌شود از سبزی درست کرد و هم از سیب زمینی. «راعنا» را هم می‌شود از «رَعَیَ» گرفت، «راعنا» یعنی مراعات ما را بکن. یعنی یا رسول الله یک مقدار کلمات را شمرده‌تر بگو که ما بفهمیم. یا «راعنا» یعنی زیر منبرت را هم ببین. دائم جلو را نگاه نکن. گاهی هم این بغل‌ها را نگاه کن. «راعنا» از «رَعَیَ» مراعات، یعنی مواظب ما باشید. اگر «راعنا» از «رَعَیَ» بود. اما اگر «راعنا» از «رَعَنَ» بود. رعونت یعنی احمق کردن. «راعنا» یعنی احمقمان کن. احمقمان کن! یک روز یکی از مسلمان‌ها پای منبر گفت: «سا رسول الله راعنا» مراد او راعنا از «رَعَیَ» بود یعنی حواست به ما هم باشد. پای منبرت را هم ببین یا شمرده‌تر صحبت کن. یهودی‌ها این را دست گرفتند. گفتند: فهمیدی چه شد؟ خبر تازه! چه شده؟ پیغمبر اسلام صحبت می‌کرد، از پای منبرش گفتند: «راعنا» یعنی خرمان کن! خرمان کن! «لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا»، «راعنا» دو پهلو است. از «رَعَیَ» یا از «رَعَنَ» چون حرف دو پهلو است، از یک پهلو سوء استفاده می‌کنند، شما ان کلمه‌ای که سوژه دست دشمن می‌دهد، به کار نبرید. کلمات دو پهلو! «یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتاب‏» (آل‌عمران/78) بعضی‌ها چنین زبانشان را می‌گردانند، که آدم فکر می‌کند قرآن می‌خواند. «وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتاب‏» دیگر چه؟

ارائه‌ی اطلاعات دقیق باشد. در قرآن در سوره‌ی نمل می‌گوید: اگر خبری رد و بدل می‌شود، «بِنَبَإٍ یَقینٍ»  (نمل/22)، «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» (نبأ/2) نبی یعنی کسی که خبر بزرگی را آورده است. خبر باید یقینی باشد. حدسیات نباشد.

از یک کسی پرسیدند، بیمارستان نیروی دریایی کجاست؟ یک خرده فکر کرد، گفت: بیمارستان نیروی دریایی، لابد کنار دریاست. با حدس نمی‌شود.

اینکه می‌گویند: قیاس نکنید، خوب قیاس یک چیز حدسی است، مثل آن آقایی که گفته بود: درخت گردکان با آن بزرگی، درخت خربزه «اللَّهُ أَکْبَر»! گردو کوچک درختش اینقدر است، پس خربزه درختش چقدر است؟

تحلیل‌ها، خبرها، گزارش‌ها یقینی باشد.

اخلاص، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّه‏» (طلاق/2) اگر جایی شهادت می‌دهید، گواهی می‌دهید، برای خدا باشد. حبّی، بغضی، پولی نباشد.

در چهارچوب قانون باشد. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى‏ وَجْهِها» (مائده/108) یعنی گواهی که می‌دهید، «وجهها» یعنی روی فرمول خودش شهادت بده. «عَلى‏ وَجْهِها» هدیه را رد کنید.

7- خطر رشوه به نام هدیه

خانمی بود پادشاه بود به نام بالقیس، یک نامه حضرت سلیمان به او نوشت که ایمان بیاور. گفت: ما یک هدیه می‌فرستیم، حق السکوت. فوری هدیه را رد کرد. گفت: «أَ تُمِدُّونَنِ بِمال‏» (نمل/36) شما با مال می‌خواهید مرا کش بدهید؟ «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُم‏» آنچه که خدا به ما داده است، خیلی بیشتر از این مال است. «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما هستید که با این هدیه‌ها خوشحال می‌شوید.

«طارق» یعنی کسی که در می‌زند. به راه می‌گویند: «طریق» چون آدم با پایش هی زمین را می‌کوبد. یک کسی شب آمد در خانه‌ی علی را زد. امیرالمؤمنین در را باز کرد، گفت: یک مقدار حلوا است. فرمود: تو این حلوا را آوردی، که من شب بخورم، فردا اگر غلطی کردی در مملکت کاری نداشته باشم. در نهج‌البلاغه می‌گوید: عجب! «طَارِقٌ طَرَقَنَا» (شرح نهج‌البلاغه/ج11/ص345) آمده شب در خانه‌ی مرا زده می خواهد مرا با حلوا بخرد؟

پریروز روز مهندس بود. چند روز پیش، مهندسین یک استانی جمع شده بودند، چهارصد، پانصد نفر، گفتند: عزیزان مهندس، نکند تخصص‌تان را به هوس یک تاجر بفروشید. شما درس خواندی، مهندس شدی. تاجر می‌گوید: می‌خواهم یک خانه‌ای بسازی در این منطقه مشابه نباشد. به همان دلیلی که لباس شهرت حرام است، ساختمان شهرت هم حرام است. چون لباس، پنبه که گناهی نکرده است. پشم و پنبه که گناهی نکرده، منتهی می‌گوید: اگر یک کار کنی، که همه نگاهت کنند. زنگ موبایلت را صدای گاو بگذاری که تا صدا می‌کند همه بگویند: زنگ فلانی است. همه کانادا می‌خورند، می‌گوید: برای من پپسی بخرید! تا پپسی می‌خورند، می‌گوید: برای من کوکا بیاورد. فرقش را نمی‌فهمد، فقط مریض است. این دلش می‌خواهد در مقابل همه خط ویژه برود. حالا با عطسه، با الهی آمین، یک کاری کند که نمود داشته باشد.

مهندس تحصیل کرده‌ی بچه مسلمان ما را می‌برند یک پولش می‌دهند، می‌گوید: دلم می‌خواهد در این منطقه‌ مشابه نداشته باشد. حالا اگر خدای نکرده  کارگری افتاد، ولو حالا بیمه و تأمین اجتماعی یک کاری کردند برای او، ولی حالا درست است یک مهندس مسلمان خودش را فدای هوس یک تاجر کند.

باید مواظب باشیم گاهی هدیه‌هایی است..در مسجد دانشگاه ما بعضی روزها نماز می‌خوانیم یک روز یک جوان آمد گفت: پدرم مرحوم شده، گفته: هشتصد میلیون به آقای قرائتی برای ستاد نماز و تفسیر و اینها بدهید. گفتم: پدر شما مرحوم شده خدا بیامرزد. ولی من پول از کسی نمی‌گیرم. بروید دفتر مراجع بدهید، یا دفتر مقام معظم رهبری بدهید، من از آنها پول می‌گیرم. گفت: وصیت کرده به خودت بدهیم. گفتم: نه آقا من پول از کسی نمی‌گیرم. نمی‌دانم شما که هستید، پدرت کیه؟ خودت که هستی؟ من نمی‌دانم. بدهید من از آنجا پول می‌گیرم. اصلاٌ معلوم شد نه پدری بود و نه مردی بوده نه بچه یتیم! یک دامی بود برای اینکه مرا در یک شرایطی قرار بدهند، که این وقتی پول را می‌دهد یک فیلم برداری کنند، و بگویند: قرائتی هم گرفت برد. دام می‌اندازند.

کس دیگری یک روز نهضت سواد آموزی آمد. گفت: من زمین‌های زیادی در لواسان دارم، یک هزار مترش را سراطان دارم، می‌روم زیر عمل، ممکن است بمیرم هزار مترش را به تو بدهند. اگر زیر عمل مردند هزار متر زمین لواسان را به شما دادند، تعجب نکنید. برای من است. گفتم: من از شما نمی‌گیرم! برو به آقا بده من اگر باشم از دفتر می‌گیرم. اصلاً نه وصیتی بود، هیچی هیچی از بیخ دروغ بود. دام می‌اندازند. می‌خرند! تخصص ما را می‌خرند، عاطفه‌ی ما را می‌خرند، دین ما را می‌خرند. خیلی خطرناک است. قاضی ضمن اینکه کارش خیر است چون قضاوت عبادت است. قضاوت کار انبیاء است. اما لب مرز است. عین کلید است، یک خرده چنین کند قفل می‌شود، از این طرف هم باز می‌شود. مثل زبان است، گردشش آسان است منتهی یکوقت یک کلمه اسرائیل به لبنان حمله کرد. یک معنا دارد. اسرائیل متقابلاً به لبنان حمله کرد. یک کلمه متقابلاً اضافه می‌کنیم کل قضاوت‌ها عوض می‌شود. خیلی باید مواظب باشیم. کلماتی که گفته می‌شود، حدیث داریم که گاهی یک ناحقی انجام می‌شود، که یک نفر را به ناحق می‌کشند. روز قیامت یک قطره خون به سینه‌ی انسان می‌چکد. می‌گویند: این چه بود؟ می‌گویند: یک نفر را به ناحق کشتند، تو در یک قطره شریک بودی. چرا؟ چون آنجا ایستادی خندیدی، کف زدی. بابا قمار بازی می‌کنند، شما بازی نمی‌کنی ولی همین که به سفره‌ی قمار نگاه می‌کنی مسؤول هستی. حدیث داریم اگر بوی کباب، بوی غذا به خانه‌ی همسایه رفت، باید یک مقداری‌اش در یک ظرف بگذارید، برای همسایه بفرستید. چون بوی غذا برای همسایه یا حق می‌آورد، یا توقع. ظریف است.

ما روی مرز هستیم. باید خدا ما را حفظ کند. یعنی همه‌ی ما را خدا باید حفظ کند، شما را باید خدا بیشتر حفظ کند. چون زمنیه‌ی هل دادن، چون کسی که در معاملاتش می‌خواهد میلیارد، میلیارد جابه جا کند، هیچ مانعی ندارد یک ده میلیون هم کف مشت شما بگذارد. بعد هم می‌گوید: ارادتمند من است. کسی نزد امام آمد گفت: آقا این خمس است، این سهم امام است. این هم زکات است. ضمناً این هم به خودم دادند، حضرت فرمود: به خودت دادند یعنی چه؟ تو اگر از دین نمی‌گفتی، به تو می‌دادند؟ اگر در خانه‌ات می‌نشستی به تو می‌دادند؟ تو به خاطر آرم ما این را داری. به خاطر اینکه نماینده‌ی امام هستی این را داری. به هر حال، خدا «إِنْ شاءَ اللَّه‏» همه‌ی شما را حفظ کند.

از اینکه در خدمت شما بودیم خوشحال هستیم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.