راه قرآن برای حل اختلافات خانوادگی(1)
تاریخ پخش: 01/11/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
یک آمپول زن بود، این گاهی قاطی میکرد. سمت راست را پنبه میمالید، آمپول را سمت چپ میزد. حالا آن آمپول زن در مملکت ما چند میلیون شده است. قاطی میکنیم. جای دیگر میخارد، جای دیگر را میخارانیم. قاطی میکنیم. آن کسی که ما را خلق کرده است، میگوید: باید زود ازدواج کنید. زن و دختر باید عادت ماهیانهاش را در خانه شوهرش ببیند. لیسانس بت نیست. سربازی بت نیست. قرآن یک آیه دارد، فکر میکنم حفظ باشید.
1- همسر، همچون لباس برای انسان
قرآن میگوید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ» (بقره/187) اگر ما به همین آیه عمل کنیم، خوب میشود. «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» حدود پنجاه نکته در این آیه هست. زن و شوهر لباس هستند. یعنی چه؟ خدا از اینکه میگوید: لباس هستند، چه میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید: لباس غنی و فقیر ندارد، فقیر هم باید لباس داشته باشد. ما میگوییم: نه! فعلاً برو و یک کاسبی پیدا کن، پولی، خانهای، رهنی، زندگیات که جور شد، حالا بیا و داماد شو! وقتی میگوید: لباس است یعنی چه؟ یعنی فقیر، فقیر، فقیر، هم باید لباس داشته باشد. و باید اگر کسی برهنه است، پولدارها بیایند و پول بدهند و لباس برایش تهیه کنند. ما به قرآن عمل نکردیم و حالا راه افتادهایم که چه کار کنیم. والله بالله تالله، دانشگاههای دنیا هم مشکل را حل نمیکنند. روبروی چشمتان جانباختگان منا را دیدید! یمن را دیدید. بحرین را دیدید. سعودی را دیدید. و چهار سال انفجارهای در سوریه و عراق و افغانستان را دیدید. تمام دکترهای حقوق خفه شدهاند. من در ذهنم بوده است که یک تابوت درست کنم. رویش بنویسند: دکترای حقوق! راهپیمایی کنند. از این به بعد دیگر نگویید: حقوقدانان! بگویید: مرحوم حقوقدانان! حقوقدانی در دنیا وجود ندارد. چون همهشان خفه شدهاند، الا! یک الا میگوییم برای اینکه شاید یکی باشد. یعنی اینها در منا آدم نبودند؟ یمنیها آدم نیستند؟ یک انفجار در پاریس را باید همهی دنیا داد بزنند، صد انفجار در جای دیگر را همه ساکت باشند؟ اگر دنیای حقوق میخواست نجات بدهد، اینها یک عاروقی زده بودند. هیچ خاصیتی ندارند. وجودشان با عدمشان فرقی ندارد. خیلی از سیاسیون هم همینطور هستند. خیلی از روانشناسها هم همینطور هستند. من دوستی دارم، او را میشناسم. پیش روانشناس رفته است، گفته است، با شوهرم چنین هستم، گفته است: طلاق بگیر! یکی دیگر بگیر! چنین میگوید: طلاق بگیر، مثل اینکه میگوید: آدامس بخور. اصلاً طلاق برای ما ساده شده است. در آمریکا طلاق گرفتن مثل تاکسی گرفتن در ایران است. قوانینی که درست میکنیم که هر چه مرد دارد، نصفش را به زن بدهد، زن میگوید: خیلی خوب! طلاق میگیرم و نصف مال را میگیرم. به هوای اینکه نصف اموال شوهرش را بگیرد، تقاضای طلاق میکند، نصفش را میگیرد، فکر میکند فردا صبح یک شوهر دیگر پیدا میشود. فکر نمیکند که ممکن است...
من در آمریکا ماه رمضان منبر میرفتم. جمعیتی انبوه زنان مطلقه و انبوه مردهای طلاق داده شده، اینها به هوای اینکه به پول برسند، طلاق میگیرند، نصف پول شوهرشان را میگیرند، شوهر ندارند، بعد میبینند که مسأله شوهر با پول حل نمیشود. اشتباه کردهاند. دنیا اشتباه کرده است و ما هم به دنبال دنیا هستیم. یک چند نفر باید آدم پیدا کنند، جگردار، جرأتدار، تمام قوانینی که ضد عقل است و ضد وحی است، کنار بگذارند و ما اصلاً کار به بین الملل نداشته باشیم. آقا وقتی شما تشنه هستی، خوب تشنه هستی.
حالا ببینیم قوانین بین الملل چه میگوید؟ بنده را دعوت کردند، هشتصد تا استاد دانشگاه در طرقبه، هتل طرقبه از همین ایران هم آمده بودند. من را هم برای سخنرانی دعوت کردند. گفتم: موضوع چیست؟ گفتند: روانشناسی ازدواج است. گفت: تو را به حضرت عباس ازدواج روانشناسی میخواهد؟ آدم خودش نمیفهمم که چه وقت همسر میخواهد؟ بروید و فردا یک سمینار دیگر درست کنید. روانشناسی عطش! آدم نمیفهمد که چه وقت تشنه است؟ روانشناسی سرما! آدم نمیفهمد که سرما است؟ آخر بدیهیات روانشناسی نمیخواهد. یک کسی گفته است که انشاءالله خیر از عمرت نبینی، خیر از پولت نبینی، هی سمینار، سمینار، دکتر حقوق، دکتر روانشناس، آخرش هم این بلایی میشود که دنیا در آن مانده است و ما هم به دنبال آن هستیم و میبینیم خودش در آن مانده است. باید برگردیم.
یک آیهای را من برایتان امروز تفسیر میکنم. تا ببینید چقدر تا به الان کلاه سرمان رفته است. صلواتی بفرستید.
2- دادگاه خانواده در قرآن
موضوع: دادگاه خانواده! چون به من گفتند: شما مسؤولین این مسایل هستید، این آیه را چنان گوش بدهید که بتوانید روی آن حرف بزنید. یک آیه قرآن را که میتوانید تفسیر بگویید. آن هم اینطوری که من میگویم. ما در دنیا دادگاه خانواده داریم، در قرآن هم یک آیه برای دادگاه خانواده داریم. کلماتش را هم میفهمید. «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّـهُ بَیْنَهُمَا» (نساء/35) ترجمه: اگر خوف دارید. «خِفْتُمْ» یعنی خوف دارید. اگر نگران هستید. ناراحت هستید. از چه چیزی؟ از اینکه بین زن و شوهر «شِقَاقَ» شکافی واقع بشود. اگر دیدید پچ پچی است که اینها از هم جدا شوند. زندگیشان دارد تلخ میشود. بیغیرت و بیتفاوت نباشید. نگویید: به ما چه! یک وقت همدیگر را بوسیدهاند، حالا به هم سیلی بزنند. بیغیرتی ممنوع! بیتفاوتی ممنوع! فوری «بَعَثَ» برانگیزید، ممکن است افرادی بیغیرت باشند. بروید و تحریکشان کنید. تو پیرمرد فامیل هستی. تو محبوب هستی. تو استاد دانشگاه هستی. تو ریشسفید هستی. تو در خانمها محبوبیت داری. بیتفاوت نباش. تحریکش کنید. یک داور پیدا کنید. «حَکَمًا» یعنی داور! از فامیل مرد، یک داور، از فامیل زن هم یک داور، اگر این دو داور ارادهی اصلاح داشته باشند، خدا به خاطر ارادهی اصلاحی که دارند، «یُرِیدَا إِصْلَاحًا» یعنی تصمیم به اصلاح اگر داشته باشند، خدا به خاطر حسن نیت، بین این عروس و دامادی که شکاف بود، جوش میدهد. این ترجمهاش!
3- اختلاف نظر میان همسران، امری طبیعی و عادی
اما نکات: «إِنْ» یعنی اگر! ما سه اگر در عربی داریم. اگرهایی که حتماً میشود، قرآن میگوید: «اِذَا» مثلاً میگوید: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/1)، «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» (زلزال/1) یعنی حتماً زلزله میشود. اگرهایی که هیچ وقت نمیشود. قرآن میگوید: «لَو»، «وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ» (آلعمران/159) اگر پیغمبر بداخلاق بود. خوب پیغمبر بداخلاق نمیشود. «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّـهُ» (انبیاء/22) اگر دو تا خدا بود. خوب دو تا خدا وجود ندارد. اگر عمهی من مرد بود، عمو بود. خوب تا به حال کدام عمه مرد شده است. چیزهایی که نمیشود، میگویند: «لَو» چیزهایی که حتماً میشود، میگویند: «اِذَا» چیزهایی که پنجاه، پنجاه است، «إِنْ» میگویند. یک بار دیگر. چون میخواهم این جلسه تبدیل به هزاران جلسه بشود. یک بار دیگر. اگرهایی که حتماً میشود، عرب «اِذَا» میگوید. اگرهایی که هرگز نمیشود، عرب «لَو» میگوید. مثل اینکه بگویم: وقتی من رئیس جمهور شدم، برایت خانه میخرم. خوب من کی رئیس جمهور میشوم. نه هوسش را دارم، نه از من برمیآید، نه مردم من را قبول دارند. پس اگر نشود، «لَو» میگویند. بشود «اِذَا» میگویند. پنجاه پنجاه را «إِنْ» میگویند. همینکه نگفته است: «اِذَا خِفْتُمْ» نگفته است: «لَو خِفْتُمْ» یعنی اصلاً اختلافات خانوادگی پنجاه پنجاه است. یعنی در خیلی از خانهها هست. پس پیامش چیست؟ از حوادث خانوادگی نهراسید. طبیعی است. این پیام اول است. خود همین قصه را حل میکند. آقا برای همه پیش میآید. در همهی خانهها هست.
مکه بودم، یک کسی گفت: آقای قرائتی گم شدم. گفتم: خوشا به احوالت! گفت: چرا؟ گفتم: خیلیها گم میشوند و پیدا میشوند. و در ثانی تو تنهایی گم شدهای، من و کاروان با هم گم شدهایم. خندید و تمام شد و رفت. اگر انسان...
بیپولی همه جا هست. طلبهای پیش من آمد و وضع فقرش را گفت. گفت: من چنین و چنان هستم. گفتم: همه این راه را طی کردهاند. آیت الله سبحانی میگفت: خود حضرت امام(ره) میخواست، الغدیر بخرد، پول نداشت. یک جلد، یک جلد، گرفت و مطالعه کرد و پس داد. گفتم: فلانی را میشناسی؟ گفت: بله! خیلی مهم است. گفتم: فلانی زمانی که طلبه بود، پول نداشت انگور بخرد، دانه انگور میخرید. چون خوشه را هم که نمیشود خورد، دانه انگور میخرید. من استاندار در همین جمهوری اسلامی سراغ دارم که زمان دانشجوییاش میرفت و خرده پنیر میخرید. این پنبرفروش فکر میکرد، برای مرغهایش میخرد. گفت: برای مرغهایت میخری؟ گفت: بله! آخر پنیر درسته هم بخریم، خرد میکنیم و میخوریم. خوشه هم بخریم دانه میکنیم و میخوریم. چرا ده تومان بدهیم و دانه دانه کنیم. یک تومان میدهیم و دانه شدهاش را میخریم. چرا ده تومان بدهیم و بعد ریز ریزش کنیم؟ از اول ریز ریز میخریم. یک خورده از این خاطرات را برایش گفتم، فلانی چطور، فلانی چطور، آرام شد. از حوادث... آقا ایشان به من گفته است: احمق! من دیگر با ایشان نمیتوانم زندگی کنم. طوری نیست.
یک طلبه به من گفت: این فیلم مارمولک خیلی توهین به روحانیت بود. گفتم: کجای آن توهین بود؟ من دیدهام. گفت: آخر به من مارمولک گفتهاند. مارمولک یک حیوان کوچک است، کاری به کار آخوندها ندارد. یک نهنگ هم یک آخوند را خورد، پس داد. حضرت یونس! آخوند مگر با یک مارمولک از بین میرود؟ آمریکا همهی رئیسجمورها را غورت داد. آخوند است که در گلویش مانده است. اسراییل همه را غورت داد. سید حسن نصرالله است که در گلویش مانده است. ما اگر آدم حسابی باشیم، امکان حذف شدن نداریم. بعد از هزار و چهارصدسال امام حسین(علیهالسلام) راهپیمایی بیست میلیونی راه میاندازد و به رخ همهی رئیسجمهورها میکشد. میگوید: همهی رئیسجمهورها که زنده هستید، یک راهپیمایی دو کیلومتری نمیتوانید راه بیاندازید. من امام حسین، بعد از هزار و چهارصد سال راهپیمایی هشتاد کیلومتری راه میاندازم. فقط به باورمان برگردیم. این کلمهی «إِنْ» تا این حد بار دارد. از حوادث خانوادگی نهراسید. این یک مورد.
4- وظیفه دوستان و خویشان در جلوگیری از طلاق
دوم: این کلمهی «خِفْتُمْ» است. «خوف» باشد. نمیگوید: «وَإِنْ وَقَعَ شِقَاقَ» نمیگوید: اگر شقاق واقع شد، بلند شوید و آشتیکنان راه بیاندازید. میگوید: همین که خوف دارید. این خودش یک اصل مدیریتی است. علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. دوم نمیگوید: «وَإِنْ حَدَستُم شِقَاقَ»، اگر حدس زدید. «وَإِنْ زَعَمتُم شِقَاقَ»! اگر «ظَنَنتم»، «حَدَستُم» میگوید: باید به خوف برسد. وگرنه بیخوف، با احتمال، خواب دیدم، شاید، به نظرم، تحلیل کنیم، با تحلیل و به نظرم وارد زندگی خصوصی مردم نشوید. اگر واقعاً خوف دارید، بلند شوید و قیام کنید. وگرنه برویم گوش بایستیم، تلفن گوش بدهیم و از روزنه ببینیم. و بپرسیم که از آنها خبری ندارید؟ اینها وضعشان چطور است؟ ناخنک نزنید و تجسس هم نکنید. اگر به طور طبیعی به درجهی خوف رسیدید، وظیفه دارید. وگرنه با حدس و تحلیل وارد زندگی خصوصی دیگران نشوید.
نمیگوید: «وَإِنْ خاف الحاکم»، «وَإِنْ خاف الوالدین»، میگوید: «وَإِنْ خِفْتُمْ» یعنی شما امت. معلوم میشود که کل جامعه مسؤول هستند. به ما چه؟ مملکت قاضی دارد، آیت الله دارد، امام جمعه دارد. نه! «وَإِنْ خِفْتُمْ» نگفته است: اگر امام جمعه ترسید، پدر و مادر ترسید، فامیلها ترسیدند. «خِفْتُمْ» یعنی همهی امت مسؤول هستند. پس از «خِفْتُمْ» چهار نکته درمیآید. یک: علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
دو: تا به مرز خوف نرسیده، وارد زندگی خصوصی دیگران نشوید.
سه: همه مسؤول هستند. نگفته است: «خاف الحاکم»، «خاف الوالدین»، «خِفْتُمْ»
«شِقَاقَ»، نگفته است: «وَإِنْ خِفْتُمْ اختلاف بَیْنِهِمَا» شقاق و اختلاف تفاوت دارد. اختلاف بین دو نفر است. در «شِقَاقَ» وقتی یکی دوتا میشود میگویند: «شق القمر» ماه یکی است. شقه گوشت، یعنی گوشت یکی بوده است، دو تا شده است. میخواهد بگوید: زن و شوهر یکی هستند. چرا دو تا شدید؟ حرف از دوتا شدن نزن. این کلمهی «شِقَاقَ» یعنی زن و مرد از یک جوهر هستند. «مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» (نساء/1) یک هستید. اصلاً دوتا نیستید. چرا دو تا میگویید؟ یک هستید.
«بَیْنِهِمَا» یعنی چه؟ یعنی نگذارید عروس خانم به فامیلش بگوید، داماد هم به فامیلش بگوید، عوض «بَیْنِهِمَا» بشود، «بَیْنِ قومهِمَا»، «بَیْنِ قبیلتهِمَا»، «بَیْنِ عشرتهِمَا»، یعنی زود جمعش کنید. در «بَیْنِهِمَا» یک نکته وجود دارد. نکتهاش چیست؟ نگذارید فتنه توسعه یابد. «بَیْنِهِمَا» تا بین این دو هست، جمعش کنید، زاویه زیاد نشود.
از «فَابْعَثُوا» چهار نکته درمیآید. یکی «ف»! یعنی فوری. در ادبیات عرب «فاذهب» یعنی بدو! تند برو! فوری! «بَعَثَ» برانگیختن! یعنی افرادی هستند انگیزه ندارند، در بیانگیزهها ایجاد انگیزه کنید. بعد هم میگوید: داور را خودتان تعیین کنید. آخر دولت قاضی و داور میگذارد. او هم که من را دوست ندارد. قاضی برای مراغه است، زن و شوهر برای جهرم هستند. هیچ رابطهای با هم ندارند. باید طرف، طرف را بشناسد. «فَابْعَثُوا» انتخاب کنید. این یعنی مردم داور را انتخاب کنند. داور را خود مردم و خودتان انتخاب کنید. یک: انگیزه ایجاد کنید. عجب کلمهای است. «بَعَثَ» برانگیزید.
5- یک داور از مرد و یک داور از زن
«حَکَمًا» حکم یعنی داور. نگفته است: «فَابْعَثُوا رَجلاً مِّنْ أَهْلِهِ و رَجلاً مِّنْ أَهْلِهَا» یک مرد از این و یک مرد از او. نه! خیلیها مرد هستند، ولی لیاقت داوری ندارند. نگفته است: «فَابْعَثُوا احداً مِّنْ أَهْلِهِ و احداً مِّنْ أَهْلِهَا» احدی نیست. کیلویی نیست. الان من بعضی جاها شنیدهام. خدا کند دروغ باشد. که دم دادگستری و بعضی از این مراکز آدم ایستاده است. قاضی میگوید: برو شاهد بیاور. میگوید: آقا بیا در این اتاق برویم و بگو من شاهد هستم. یک پولی میگیرد و شهادت میدهد. اینطور هست؟ «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره/156) ما شنیده بودیم که یک تشکیلاتی راه افتاده است که کسانی که میمیرند، برای تشییع جنازه آدم اجازه میکنند میگوید: مینی بوسی چند؟ هر چه جمعیت بیشتر باشد، آن وقت بروند پیراهن سیاه هم بپوشند و بیایند گریه هم کنند و در سرشان هم بزنند. تا قبرستان بیایند، یا تا پای آمبولانس بیایند؟ اصلاً ما مردن اینطوری ندیده بودیم. پایاننامه دکتری هم همینطور شده است. از اینترنت میگیرند و به هم میچسبانند و پایاننامه میشود.
یک کسی پیش من آمد. گفتم: شغلت چیست؟ گفت: برای دانشجوها پایاننامه نویس هستم. گفتم: یعنی چه؟ گفت: پنج میلیون ده میلیون میگیرم، میگویم: موضوعت چیست؟ کتابهایش را جور میکنم، کمکش میکنم، دو سه شب هم با او کار میکنم، گفتم: چند است؟ گفت: فرق میکند. پنج میلیون، ده میلیون! بیشتر یا کمتر! اصلاً چه بودیم و چه شدیم. همه چیزمان پلاستیکی شده است. همه چیزمان مصنوعی شده است. از آب لیموی مصنوعی گرفته تا تشییع جنازه مصنوعی، تا مدرک دکتری و فوق لیسانس مصنوعی. عرض کردم، از شیر مادر دور شدیم. سرشیشهای میمکیم. و سرشیشهای ما را سیر نمیکند. باید برگردیم و مسلمان شویم. این خاک باغچه را باید عوض کرد. آموزش و پرورش ما دیپلم فلج تحویل میدهد. دیپلم دارد و هیچ مهارتی ندارد. دانشگاه ما هم لیسانس بیمهارت تحویل میدهد. فارغ التحصیل، چند میلیون آدم تحصیلکرده داریم، که هیچ کدام هنر ندارند. کار هنر ندارند. پدر، نجار! جنابعالی فوق لیسانس. چرا نرفتی شغل پدرت را یاد بگیری؟ من فوق لیسانس چکش دست بگیرم؟ من فوق لیسانس بیل دست بگیرم؟ خانم چرا ازدواج نمیکنی؟ من لیسانس هستم این داماد دیپلم است. من لیسانس زن دیپلم بشوم؟ به هم نمیخوریم. خودمان برای خودمان بت درست کردهایم. اصلاً ازدواج ربطی به مدرک ندارد. آقا یک کسی که تشنه است، میخواهی آب بخوری؟ مدرکت چیست؟ بابا چه کار به مدرکش داری؟ تشنه است.
یک کسی یک گوسفند خرید عید قربان بکشد، گوسفند کور بود. به گوسفندکش گفت: گوسفندت کور است. گفت: مگر میخواهی برای تو قرآن بخواند؟ سالم است، بکش و بخور!
خدا گفته است. گفته حالا که من را فراموش کردید. زندگیتان پر از نکبت میشود. شهردار و فرماندار و قوهی قضاییه و اینها همه هم بنشینند و سمینار و میزگرد دراز، کارگروه و کارشناس و هر چه بیشتر کارشناس باشد، بیشتر گیج میشویم. قرآن قول داده است، که حالا که من را فراموش کردی، «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی» حالا که من را فراموش کردی، «فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» (طه/124) زندگیات «ضَنکًا» یعنی تنگا! زندگیات تلخ میشود. «ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ» (توبه/118) زمین با همهی گشادیاش تنگ شده است. درآمدهای بعضی خوب است، ولی آن کسی هم که درآمدش خوب است، باز به زندگیاش نمیرسد. برکت از زندگیاش برداشته شده است. ما یک چیزهایی را فراموش کردهایم. مادر باید در خانه غذا درست کند. ما یک آیه داریم که ده یازده بار میگوید: خانه، خانه، خانه، خانه، با اینکه یک خانه بس بود. مانعی ندارد از خانهی عمو، عمه، دایی، خاله، پدر، مادر، میتوانی از خانهی این، این، اینها هم بخوری. جایز است. ولی نگفته است، خانهی اینها، گفته است: خانهی عمه، خانهی عمو، خانهی خاله، خانهی، خانهی، خانهی، «بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ، أَوْ بُیُوتِ، أَوْ بُیُوتِ» (وَلَا عَلَىٰ أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ(نور/61)) این را اخیراً فهمیدهام. در تفسیر نور این نکته را یادم رفته است. چقدر خانه خانه کرده است. خوب یک خانه بس است. جایز است، غذا بخورید از خانهی پدر، مادر، عمو، عمه، دایی، خاله، برادر، خواهر و و و... از خانهی این، این، این... عوض اینکه بگوید از خانهی این، این، این گفته است، خانهی پدر، خانهی مادر، خانهی... یازده کلمه خانه در یک آیه آمده است، چرا؟ میخواهد بگوید: غذا باید خانگی باشد. چون در خانه مادر از روی مهر میپزد. همسر از روی مهر میپذیرد. رستوران برای جیبش غذا میپزد، کاری به خودت ندارد. آن انگیزهها اثر دارد. یک تحقیق پزشکها کردهاند، که اگر آدمی که غذا میخورد، با اشتها غذا بخورد، نگاهش کنید، گرسنهتان میشود. اما اگر فیلم بازی میکند و غذا میخورد، دو ساعت هم نگاهش کنید، گرسنهتان نمیشود. اینها یک نکاتی است. در اسکناس یک نخ است که آن نخ به اسکناس ارزش میدهد. آن نخ را گم کردهایم، دنبال بین الملل و روانشناس میگردیم. دنبال جامعهشناس میدویم. یادمان رفته است که آن کسی که ما را ساخته است، میداند چه ساخته است. نیاز ما را او میداند. همان کسی که نیاز ما را میداند، همان باید قصه را حل کند.
«حَکَمًا» نه هر کسی! حکم و داور چه کسی باید باشد؟ داور از نظر علمی، شرایط داور، حالا شرایط را خودتان بگویید. علم، تجربه، عمل!
6- برتری داوران خانوادگی بر قاضی دادگاه
«مِّنْ أَهْلِهِ» پنج فایده دارد. من و خانم دعوایمان میشود. مشکلی پیدا میکنیم. یک داور از فامیل من، یک داور از فامیل خانم، شب بیایند. ساعت هشت دعوا میکنیم، ساعت نه دادگاه تشکیل میشود. نه عصر، نه شب، خیلی دیر بشود میگویند: جمعه! اما الان دادگاه پرونده درست میکند، میگوید: برو چهار ماه دیگر بیا. سه ماه دیگر بیا. اصلاً تا سه ماه دیگر ممکن است اینها آشتی کنند. «مِّنْ أَهْلِهِ» پنج فایده دارد. یک: پول نمیخواهد، هزینه ندارد. دو: فوری است. سه: عمیق میشناسد. «یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» (بقره/146) یعنی فامیل، فامیل را عمیق میشناسد. شناخت عمیق است. یک! خرجی ندارد، دو! آبروریزی ندارد، سه! دلسوزی دارد که آن سوزش باز اثرگذار است، چهار! اینها همه در «مِّنْ أَهْلِهِ» است.
بعد میگوید: «وَحَکَمًا»، «وَحَکَمًا» دوم یعنی چه؟ اینجا میگوید: مثل ارث نیست. ارث زنان ده تومان و مردان بیست تومان، البته آن هم حیکمانه است. چرا؟ ما سی تومان پول که داریم، بیست تومانش را به پسرها میدهیم. ده تومانش را به دخترها میدهیم. میگوییم: چرا دخترها ده تومان. میگوییم: تو دخترخانم! هیچی نگو. تو دختر هستی؟ ده تومان را پس انداز کن. برو بالا با اینها ازدواج کن. آن بیست تومانی که پسرها دارند وارد زندگی میشود. شما دختر وقتی با او ازدواج کردی، از آن بیست تومان ده تومانش را هوش میکشی. ده تومان هم یواشکی داری. ده تومان به تو دادهاند، ولی گفتهاند که پسانداز کن. از آن بیست تومان، هوش کش ده تومان، ده تومان هم سوایی داری. حالا ارث یک حسابی دارد. یا دربارهی نماز. میگویند: دخترها چرا از نه سالگی نماز میخوانند و پسرها از پانزده سالگی؟ دخترها از دوازده سالگی تا پنجاه و دو سالگی، میشود چهل سال! البته میانگین میگویم. میانگین از دوازده سالگی مسایل ماهانه شروع میشود، تا پنجاه و دو سالگی! چهل سال. از این چهل سال ده سال از نماز محروم است. یعنی خانمها یک چهارم عمرشان به صورت میانگین از نماز محروم هستند. یک چهارم چهل سال ده سال محروم است. خانم ده سال محروم هستی، شش سال زودتر از پسرها شروع کن، مثل ماشینی که کند میرود، میگوییم: تو نیم ساعت زودتر برو. چون من ماشینم تند است، پس تو زودتر برو. چهار سال هم عمر زنها بیش از مردها است. این برای ایران نیست. برای کرهی زمین است. میانگین عمر زنها چهار سال بیشتر از مردها است. یعنی آدم قبرستان که میرود، زنها سر قبر شوهرها نشستهاند. چهار سال بیشتر است. زن بیوه صد تا پیدا میشود، مرد بیوه پیدا نمیشود. چهار سال بعد از شوهرت زنده هستی. شش سال هم زودتر شروع کن. این چهار سال و شش سال جبران آن ده سال. خدا حکیم است. فضولی نکنید. دخالت نکنید. «حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا» زن و شوهر اینجا حقوق مساوی دارند. نگفته است: «حَکَمین مِّنْ أَهْلِهِ» مردها دو داور و زنها یک داور. اینجا از جاهایی است که زن و شوهر حقوق مساوی دارند. «حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا»
«إِن یُرِیدَا» اراده در لغت عرب یعنی قصد جدّی. یعنی تصمیم بگیرید که این کار را بکنید. نگویید: حالا دعوت میکنیم. شد، شد، نشد، نشد. آقا تصمیم بگیرید. اراده یعنی قصد جدی داشته باشید. هدفتان هم اصلاح باشد. نگویید: من حکم از طرف مرد. به نفع مرد میکشم. آن هم بگوید: من حکم از طرف زن، به نفع او میکشم. او میکشید و من میکشیدم. هر دو هدفشان اصلاح باشد. خیلی از وکیلهای ما... شاید اگر وکیلها حذف شوند، طلاق کم بشود. چون خانم میرود وکیل میگیرد. چند میلیون هزینه میکند، میگوید: تو طلاق من را از شوهر بگیر. میگوید: یک میلیونی و فلان قدر من میگیرم. میگوید: خوب باشد. این وکیل برای اینکه زودتر طلاق بدهد و حق وکالتش را بگیرد، سعی میکند که اینها را از هم جدا کند. بعضی از وکیلها حسن نیت ندارند. میگوید: «إِن یُرِیدَا إِصْلَاحًا» نگو من از طرف مرد و نماینده مرد هستم. پس به نفع مرد کار میکنم. الان که ما وکیل در قوهی قضاییه میگیریم، میگوییم: این پول را بگیر و برو یک تبصره به نفع ما پیدا کن. آن هم میرود و یک وکیل دیگر میگیرد. این آقایی که وکیل شده است، میخواهد به نفع موکلش کار کند. میگوید: نه! موکل بی موکل! «إِن یُرِیدَا إِصْلَاحًا» هدفتان اصلاح باشد.
7- اقدام برای اصلاح، با توکل به خدا
خوب اگر هدف اصلاح بود، این سؤال را هزار بار با کم و زیادش از من کردهاند. ما چه کنیم که توفیقمان زیاد شود. نیتت را صاف کن، توفیقت زیاد میشود. «إِن یُرِیدَا إِصْلَاحًا» اگر نیتت پاک باشد، خدا جوش میدهد. بعد هم میگوید اگر جوش داد، نگو: من! تدبیر من بود. روانشناسی من بود. آیت اللهی من بود. من دکتر بودم. به حضرت عباس اینطور نیست. خدا به پیغمبرش میگوید: تو...! مهمترین شخص هستی پیغمبر است. مهمترین شخصیت، خود پیغمبر است. میگوید: «لَوْ أَنفَقْتَ» یعنی اگر تو خود پیغمبر دست به کار بشوی، برای آشتی دادن. هزینه میگوید: «مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا» تمام بودجهی کرهی زمین! به پیغمبرش میگوید: اگر نیروی انسانی خودت باشی. آخر الان در ادارهها گاهی میگویند: نیروی انسانی ما کم است. گاهی میگویند پولمان کم است. نه پول حرف اول را میزند و نه نیروی انسانی. خدا حرف اول را میزند. خدا به پیغمبرش میگوید: نیروی انسانی خودت. «أَنفَقْتَ» یعنی اگر تو خود پیغمبر دست به کار بشوی، با چه پولی؟ «مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا» بودجهی کرهی زمین را داشته باشی، خودت هم دست به کار بشوی، «مَّا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» (انفال/63) تو نمیتوانی بین اوس و خزرج آشتی بدهی. یعنی دل دست خداست. کدخدا را ببین ده را بچاپ، یعنی خدا را ببین دل را بچاپ. اینها اثر دارد.
من خدا توفیق داده است، کتابهایی نوشتهام. در اصول عقاید یک معاد هم نوشتهام. در معاد من خیلی منقلب میشدم. چون ماه رمضان بودو سحر بود و پیش امام رضا(علیهالسلام) مشهد بودیم، وقتی میخواستم بنویسم، انگار من را برق میگرفت. گاهی نمیتوانستم بنویسم از بس گریه میکردم. آن کتاب معاد را هر کس بخواند گریه میکند. باقی کتابهایم را با خنده نوشتهام، هر کس میخواند میخندد. یعنی اثر دارد.
اگر نیت اصلاح باشد، خدا جوش میدهد. تازه میگوید: خدا جوش میدهد. حالا بنده میگویم، هر کس میخواهد ببیند قرآن چیست، من خواهش میکنم از باسوادترین مردم کرهی زمین، باسوادترین مردم ایران، شما بگویید یک سطر حرف بزن که در این یک سطر بیست نکته داشته باشد. چند تا نکته شد؟
از حوادث خانوادگی نترسید، طبیعی است یک مورد. علاج واقعه دو مورد. تا خوف نشده وارد زندگی خصوصی نشوید، سه مورد. همه مسؤول هستند نه فقط پدر و مادر. زن و مرد از یک جوهرند. خودتان انتخاب کنید. سریع انتخاب کنید. انگیزه ایجاد کنید. شرایط داور را باید داشته باشد. از فامیل باشد که خرج نداشته باشد. آبروریزی نداشته باشد. سریع باشد. دلسوز باشد. یک کسی یک سطر بنویسد که اینقدر حرف در آن وجود داشته باشد. تازه من نه آیت الله هستم و نه دکتر هستم. یک طلبه هستم. شاید صد نکته دیگر هم داشته باشد. شما همین آیه را که چرا قرآن به زن و شوهر لباس گفته است؟ «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ» (بقره/187) مگر لباس چه میکند؟ همین که هوا گرم است، لباس نازک میپوشیم. شوهر عصبانی است؟ خانم کوتاه بیاید. حالا امروز شوهر عصبانی است، تو کوتاه بیا. زن عصبانی است، آقا تو کوتاه بیا. هر کدام عصبانی هستند، هوا داغ است؟ لباس سبک بپوشید. هوا سرد است، لباس کلفت بپوشید. یعنی خودتان را با هوا تطبیق بدهید. نگوییم: حالا که یک احمق گفتی، خودت احمق هستی، ننهات احمق است، بابایت احمق است، جد و آبادات احمق است. حالا که شیشیه شکستی من هم همهی شیشهها را میشکنم. آخر این را دیگر نمیشود جمع کرد. «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) چه شد؟ یک خورده آدم باید غیظش را فرو بکشد. جبران میشود.
من یک حرفهایی هم داشتم که میخواستم بزنم، جلسهی دوم هم اینجا داریم؟ نیم ساعت دوم هم هست؟ نیم ساعت شد یا نشد؟ اگر نشده من یک خاطرهی دو سه دقیقهای بگویم. تمام است، خیلی خوب. نیم ساعت تمام است. برگردیم سراغ خالق. خالق میداند که چه چیزی ساخته است. آن کسی که انسان را آفرید و خوک را هم آفرید، فرمود: «حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ» (بقره/173) گوشت خوک در این معده نرود. ما مسلمانان گوش دادیم و گوشت خوک نخوردیم. غربیها خوردند و خوردند و خوردند، تا حدود پنجاه سال پیش بخشنامه کردند، چرا؟ برای اینکه کرم کدو و تراشین ایجاد میکند. گفتیم: خوب الحمدلله اینها به اسلام رسیدند. دومرتبه گفتند نخیر بخورید، میگوییم: دیگر چرا بخوریم؟ میگویند: آن کرمش را در فلان درجهی حرارت میکشیم. به اسلام میگوییم، به مراجع تقلید میگوییم: بخوریم؟ میفرماید: نه! میگوییم: حضرت آقا کرمش را کشتند؟ میگوید: تو چه کار به کرمش داری؟ اینها کرمش را 1350 سال نفهمیدند، پنجاه سال است که فهمیدهاند، ممکن است، 1350 سال دیگر، باز یک مسألهی دیگری بشود که بعداً بفهمند. آن کسی که خالق خوک و خالق انسان است، گفته است آن گوشت در این معده نرود. حالا کرمش را میکشیم، خوب بکشید. این قوانین بین المللی و روانشناسی را اول برویم و مسلمان شویم، اگر جایی خدا و پیغمبر کم آورد، برویم به سراغ دیگران.
یک آیه در قرآن داریم، دیشب من میخواندم، دو سه نفر گفتند: این روانشناسی است. گفتم: خوب باشد. خدا گفته است؟ بله! خدا میگوید: اگر یک کسی عیب دارد، نگو تو عیب داری! بگو عملت این است، خودت خوب هستی. «إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ الْقَالِینَ» (شعراء/168) آیهی قرآن است. اگر یک کسی کار بدی کرد، بگو تو پسر خوبی هستی، دختر خوبی هستی، اما این کارت بد بود. فرق میکند بگویی: تو بد هستی! تو بدی بگویی، طرف شکسته میشود. اما خودت خوبی، کارت بد است، فرق میکند. «إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ الْقَالِینَ» ما باید برگردیم. برگردیم و مسلمان شویم، همهی مشکلات حل میشود.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
منبع: http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=2373