ارزش دانش و آداب دانش اندوزی(1)
تاریخ پخش: 20/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثها در آخر سال 94 بناست پخش شود. برای اهمیت تعلیم و تعلم، گرچه باید اول مهر بگوییم، ولی اول مهر هم گفتهایم، حالا هم میگویم. پنجاه نکته نوشتهام، که اینها را بگویم. تقاضایم این است که اگر مربی تربیتی، طلبه، معلم، استاد دانشگاه، پای جلسه هستند. اینهایی که به یک نحوی یا استاد و یا شاگرد هستند، حوزههای علمیه! اینها را باید بنر کنند. نه اینکه چون حرف من است. چون حرف خداست. و چون از روایات انتخاب شده است. آدم تذکر داشته باشد. درس را همه میخوانیم. الان دنیا در حال درس خواندن هستند. منتها مشکلات حل نمیشود، مشخص است که در این درسها یک گیر و گوری است. به آن گیر و گورها امروز یک نگاهی کنیم.
1- معلّمی، کار خدا و پیامبران
در اهمیت درس اول اینکه کار خداست. گرچه امام فرمود: معلمی شغل انبیاء است. ولی کار خدا هم هست. چون « الرَّحْمَـٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمان/1و2) کار پیغمبر هم هست. «وَیُعَلِّمُهُمُ» کار جبرئیل هم هست. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» (نجم/5) معلمی کار باارزشی است.
وقتی مردم گفتند: طالوت به درد رهبری نمیخورد. چون مردم از پیغمبرشان یک فرمانده نظامی خواستند، که به رهبری او بجنگند. پیغمبر گفت: «إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا» (بقره/247) خداوند گفته است طالوت! گفتند:این جیبش خالی است. گفت: لازم نیست که پول داشته باشد. «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» یعنی ارزش این که طالوت به درد رهبری میخورد، سوادش است. تمام درجات به علم بستگی دارد. مجتهد ما باید اعلم باشد. یعنی باسوادترین باشد. قاضی باید مجتهد باشد. این ارزش علم است. تنها آیهای که میگوید: برپا! راجع به عالم است. ما نشستهایم، فقط یک جا دستور میدهد: برپا! «انشُزُوا» (مجادله/11) یعنی برپا! چه کسی آمده است؟ «یَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله/11) «آمَنُوا» مؤمن اگر وارد شد، «أُوتُوا الْعِلْمَ» دانشمند اگر وارد شد، «انشُزُوا» یعنی برپا! خدا دستور داده است، عالم که وارد شد، برخیزید!
خداوند با همهی مردم حرف زده است، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» در قرآن زیاد است. اما بعضی جاها میگوید: «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» این تکه را برای باسوادها گفته است. یعنی ارزش علم است.
خداوند ما را که خلق کرد، دربارهی خلق ما به خودش «کَرِیم» گفته است. «مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» (انفطار/6) اما دربارهی علم که سخن میگوید، میفرماید: «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ» (علق/3) یعنی وجود انسان را با کرم خودش خلق کرد و آموزش انسان را با اکرمیت خودش خلق کرد. وجود ما با صفت کریم آفریده شد، ولی آموزش ما «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
2- علم آموزی، بدون قید مکان و زمان و ایمان
«العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِیاءِ» (بحارالانوار،ج1،ص164) شعار خوبی است. علم زمان ندارد. «ز گهواره تا گور دانش بجوی» علم مکان ندارد. «و لو بالثریا، و لو بالصین» نه زمان دارد، نه مکان دارد. شرط ندارد. علم پیدا کنید، حتی از آدم بیدین! در جبهههایی که مسلمانان اسیر میگرفتند، پیغمبر فرمود: هر اسیری که ده مسلمان را باسواد کند، آزادش میکنیم. یعنی حتی آموزش از آدم کافری که با جنگ من آمده است.
حالا یک مشت روایت است که اینها را از کتب مخلتف میخوانم. جلد اول و دوم بحار الانوار دربارهی علم است. من یک تورقی کردم، و کلماتی را از آن استخراج کردم.
مونسی در وحشت! اینکه گفتم بنر شود، اینها است. علم مونسی است در وحشت، رفیقی است در غربت، هم سخنی است در خلوت، حربهای است برای دشمن، زینتی است برای دوست، حیاتی است برای دل، نوری است برای چشم، درجهای است برای قیامت، وسیلهای است برای عبادت و عمل! خیلی از گناهان ما به خاطر جهل است. «عَصَیتُکَ بجَهْلی» در مناجات آمده است. این کار را کردم، نمیدانستم. الان هم در جامعهی ما خیلی از گناهان به خاطر جهل اتفاق میافتد.
تحصیل علم در هر حال واجب است. «فریضه فی کل حال» (روضة الواعظین،ص10) آموزش علم حسنه است، یادگرفتنش عبادت است، مذاکره و گفتگو و مباحثهاش تسبیح است. عملش جهاد است. آموزش علم به دیگران صدقه است. کسی که آماده تحصیل میشود، ثوابش به اندازه کسی است که آماده جبهه میشود.
تا اینجا مربوط به کل علم بود. حالا علم طلبگی را بگویم. یکی دو نکته بگویم. علمی را که انسان به واسطهی آن بتواند باطلی را رد کند و گمراهی را هدایت کند، پاداش چهل سال عبادت را دارد. ارزش علم طلبگی است.
3- دعوت از جوانان برای ورود به حوزههای علمیه
من از دیپلمهها، سیکلها، فوق دپیلمها دعوت میکنم، بیایند و طلبه شوند. ما الان دهها هزار مسجد داریم که امام جماعت ندارد. قاضی کم داریم. امام جماعت کم داریم. اسلام شناس کم داریم. فقیه کم داریم. ما اگر ششصد هفتصد فرمانداری... من حالا نمیدانم که چه تعداد فرمانداری در ایران است. اگر مثلاً هفتصد فرمانداری در ایران باشد، ما هفتصد نفر فقیه نداریم. شاید نداشته باشیم. شاید هم داشته باشیم. نمیدانم حالا این را آمار دقیق ندارم. تازه اگر دکتر و مهندس کم داشته باشیم، میشود از بلژیک و اتریش آورد، ولی آیت الله را که نمیشود از بلژیک و اتریش آورد.
در قرآن میفرماید: اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. سه بار این جمله تکرار شده است. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/33 – فتح/28 – صف/9) ترجمهاش این است: اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. اسراییل و داعش و آمریکا همه بدانند! اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. این قول خداست. وعدهی خداست. «وَلَن یُخْلِفَ اللَّـهُ وَعْدَهُ» خدا وعدهاش را نقض نمیکند. برای اینکه اسلام کرهی زمین را بگیرد، یک رهبری میخواهد که توان رهبری کرهی زمین را داشته باشد. ذخیره شده است. امام زمان(علیهالسلام)!یک قانونی میخواهد که دستخوش سلیقهها و هوسها نباشد. قرآن یک واو کم و زیاد ندارد. کتاب تحریف نشده است. قانونش هست، رهبرش هم هست. یک آمادگی میخواهد. آمادگی هم وقتی است که ما در هر منطقهای اسلام شناس داشته باشیم.
با این درس حوزه هم آدم اسلام شناس نمیشود. درسهای حوزه مقدمات است. خود شما باید مطالعه کنید. یک نهضتی میخواهد. چند نهضت باید در ایران راه بیافتد. میگویند: آرزو بر پیرها عیب نیست. یک نهضت، نهضت تلخیص باید راه بیافتد. این کتابهای ضخیم را کسی مطالعه نمیکند. به این فکر افتادهام که... آیت الله جوادی آملی یک تفسیری نوشتهاند، به نظرم هفتاد جلد میشود. اخیراً دیدهاند هفتاد جلد را کسی نمیخواند. شیشه گلاب را کسی بغل نمیکند در خیابان راه برود، این را عطرش کردهاند و هر پنج و شش جلدی را در یک جلد خلاصه کردهاند. الغدیر یازده جلد بود، اخیراً یک جلدش کردهاند. یعنی باید تلخیص بشود. چون علم زیاد است. عمر ما کم است. باید یک خورده جمعش کرد. یک نهضت تلخیصی باید راه بیافتد. قدما این کار را میکردند. فیض کاشانی کتاب صافی را نوشته بود: مصفا، آخرش نوشت: اصفی! یعنی چکیدهتر! جامعه هم همینطور است. جامعه قبلاً غذا میپخت، الان دیگر حال پختن ندارند، میروند رستوران و ساندویچ میخورند. اخیراً آب میوه میخوریم، و حوصلهی جویدن هم نداریم. نسل ما یک نسل لیز و کم حوصله و بیحال است. کامپیوتر قبلاً به اندازه یک بشکه بود. الان اندازه یک پاکت سیگار شده است. دیگر آن بشکهها را کسی نمیخرد. از قدیم تریاکیها میگفتند: کم و تیز و چسبان! و افراد به هم میگفتند: مفت و مفید و مختصر! باید یک تلخصی راه بیافتد، چکیده! برای عمرتان در پای تلویزیون هم چنین کاری کنید. چکیده اخبار را گوش بدهید. اگر خبر مهم است. مشروحش را هم گوش بدهید. اما اگر این خبر در راستای رشد شما نیست، چکیده باشد که بیخبر نباشید. تیتر روزنامه برای شما بس است. مگر اینکه خبر مهم باشد. اگر این خبر مهم است، خوب آدم کل مقاله را میخواند. اما تا مادامی که... ببینید هر کاری که میکنید باید در آن رشد باشد. یا رشد جسمی، یا رشد فکری، یا رشد صنعتی، یا رشد نظامی. یک رشدی باید در آن باشد. چون موسی به خضر گفت: «هَلْ أَتَّبِعُکَ» (کهف/66) اجازه میدهی دنبال تو بیایم، شاگرد تو باشم؟ «عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» من میخواهم رشد کنم. خیلی وقتها رشد در آن نیست. زن رئیس جمهور زیمبابوه رفت فرودگاه استقبال زن رئیس جمهور تانزانیا! حالا من چه خاکی بر سرم کنم؟ در آفریقا یک زن رئیس جمهور به استقبال یک زن رئیس جمهور دیگر رفت. حالا من اینجا در کاشمر و در مراغه چه کنم؟ به من چه! اینقدر حرفهایی هست... حتی رسالهی مراجع آن مسألههایی که مورد نیاز است حفظ کنید. توضیح المسایل مراجع چندهزار مسأله دارد. شما یک پنجاه تا، صدتا، دویست تا، آن مقداری که مورد نیاز است حفظ کنید. چیزهایی که مورد نیاز نیست حفظ نکنید. هر درسی میخوانید، پای منبر، پای سخنرانی، پای خطبههای نماز جمعه، رادیو، تلویزیون، مقاله، بولتن محرمانه، هر چه میخوانید، بگویید: خروجی این چیست؟ خروجیاش چیست؟
یک کسی کاشان به یکی از بستگان ما رسید و گفت: خوشا به احوالتان! شما فامیل آقای قرائتی هستید! گفت: بله! گفت: خوشا به احوالتان! آقای قرائتی معلم خوبی است، سالهاست که در تلویزیون است، چه و چه و چه... کلی از ما تعریف کرد. آن فامیل ما گفت: ببین! قرائتی با همهی شهرتش برای تو، یک بستنی بده بخوریم. یعنی چه؟ یعنی دنبال خروجیاش میگردد. در این پای منبر نشستن چه چیزی گیر ما آمد؟ اگر نمیگفتم چه میشد؟ اگر این روزنامه را خواندم، خروجیاش برای من چه شد؟ قدر وقتتان را بدانید. چرا عید این همه تعطیل است؟ بیست روز عید؟ کدام کشور روی کرهی زمین بیست روز تعطیلی دارد؟ سه ماه هم تابستان تعطیل است. پنجاه و دو روز جمعه در سال تعطیل است. پنجاه و دو روز هم پنجشنبه تعطیل است. گاهی هم بین التعطیلین است. الان عمر ما مثل گوشت کبابی شده است. در چهار کیلواش یک کیلواش کبابی است. سه کیلواش چربی و پی و استخوان است. شما خودتان روی عمر خودتان مدیریت کنید. حق ندارید، تقلید کنید. در عمرتان حق ندارید از هیچ مرجعی تقلید کنید. چون عمر جزء موضوعات است. تقلید در احکام است، واجب و مستحب! عمر من از موضوعات است. در موضوعات حق ندارید تقلید کنید.
4- بهرهگیری از فرصت تعطیلات رسمی
برای تعطیلات عید یک برنامه بریزید. دو هفته تعطیل است، یک هفته تعطیل است، یکی از کتابهای آقای مطهری را بخوانید. برای تابستان برنامه داشته باشید. من دو سه نمونه برایتان بگویم.
آیت الله العظمای مکارم، چند سال قبل از انقلاب ما را دور خودش جمع کرد. گفت: میخواهیم از تعطیلات یک تفسیر بنویسیم. گفتیم: چه زمانی؟ گفت: چهارشنبهها شام یا پنجشنبهها صبح! حوزه تعطیل است. ولی ما کاری به حوزه نداریم و خودمان هم یک آدم هستیم. به خیلی از چیزها نباید کاری داشته باشیم. خودتان...
یک کسی رفت کفش بخرد، کفش تنگ بود. به کفاش گفت: کفش تنگ است. گفت: آقا شما چیزی نگویید، من سی سال است کفاش هستم. گفت: خوب باش، من هم چهل سال است که کفش پا میکنم. تو کفاش هستی، معنایش این نیست که من پا کنم. اینطور نیست که هر چه در حوزه و دانشگاه باشد، وحی باشد. ما که در حوزه بودیم، حالا نمیدانم هست یا نه، اولین کلمهای که یاد ما دادند این بود: «ضَرَبَ زِیدٌ عَمرَاً» چه کسی بود که زد؟ راست است، دروغ است، اول کلمهای که میخوانیم دروغ است. خوب بگو: «رَحِمَ اللهُ عَبداً» بعد میگوییم: «ضَرَبَا» دو تایی زدند، «ضَرَبُوا» بعد یک خانمی پیدا شد و آن هم «ضَرَبَت» دو جفت «ضَرَبَتا»، جمعی «ضَرَبنَ» اصلاً مگر بزن بزن است؟ اصلاً این کلمه را چه کسی در حوزه آورده است؟ و ما هم همینطور نسل اندر نسل میخوانیم. تمام واژهها، مسایل مراجع، شعرها، اخبار، عمرتان را صرفه جویی کنید. نگویید عید است. یک روز عید را برای صله ارحام میگذارید. ساعت هشت تا هشت و نیم، خانهی عمه! نه تا نه و نیم، خانهی حاله! ده تا ده و نیم... در یک روز همه را تمام کنید. صبح میرویم تخمهی کدو میشکنیم تا غروب! این برای عمه! فردا یک بیست و چهار ساعت دوباره تخم کدو میشکنیم. هیچ کشوری اینقدر تخم کدو نمیشکند. هیچ کشوری بیست روز تعطیل نیست. چرا اینقدر ما تعطیل هستیم؟ آنوقت نتیجهی پنجشنبهها صبح میدانید چه شد؟ تفسیر نمونه در بیست و هفت جلد، حدود هشتاد بار چاپ شده است، به چند زبان دنیا ترجمه شده است، این خلاصهی یک ساعت و نیم پنج شنبهها است. یک ساعت و نیم پنجشنبه!
ما با رفقا تصمیم گرفتیم که جمعهها نهج البلاغه مباحثه کنیم. ما دو سه دور الحمدلله نهج البلاغه را قسمتهای زیادیاش را مباحثه کردیم. چون نگران هستم که حضرت امیر(علیهالسلام) به من بگوید: تو فلان کتاب و فلان کتاب را خواندی، من سواد نداشتم؟ حضرت علی(علیهالسلام) اگر یقهی من را بگیرد، بگوید: من سواد نداشتم؟ نه! استغفرالله! مردم نیاز نداشتند؟ استغفرالله! پس چرا کتاب من را تدریس نکردی نخواندی، ولی باقی کتابها را خواندی؟ یک مقداری هم حوزه و هم دانشگاه...
دانشگاه یک هنری یاد دانشجوها بدهد. از تعطیلات کم کند و یک مهارتی یاد دانشجوها بدهد، که اگر فردا یک مشکلی برای مملکت پیش آمد، مثل امروز که میلیونها لیسانس و فوق لیسانس کار ندارند، به خاطر این است که هیچ مهارتی ندارند. مدرک دارد ولی هنر ندارد. مهارت ندارد. میخواهد پشت میز بنشیند، دولت هم پنج میلیون میز ندارد. خوب بگوید آقا من فعلاً دست به یک کاری میزنم که در خانه علّاف نباشم. کار خیلی خوب است. برای زن و مرد کار مهم است. صلواتی بفرستید.
5- نشاط در فراگیری علم و دانش
اگر کسی درس را کنار گذاشت، مشخص میشود که خدا با او قهر کرده است. حدیث داریم: «إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَیْهِ الْعِلْم» (نهج البلاغه صبحی صالح/ص526/ح 290) وقتی خدا یک کسی را میخواهد در سطل زباله بیاندازد، «أَرْذَلَ» کسی را میخواهد تحقیر کند، «حَظَرَ عَلَیْهِ الْعِلْم» علاقه به علم را از او میگیرد. اگر واقعاً به یک درسی علاقه ندارید، درستان را عوض کنید. من خودم سطح را که خواندم، درس آیت الله العظمای گلپایگانی رفتم. بعد فکر کردم، گرایش روحی من به فقه نیست. ولی به قرآن حدیث هست. یک دو سه سالی خارج خواندیم، خودمان را در قرآن و حدیث انداختیم. رفقای ما سی سال است که درس خارج میخوانند، ملا شدهاند و فقیه شدهاند، من هم سی سال است که در قرآن و حدیث هستم. من ضرر نکردهام. اگر حال یک درسی را ندارید، درس را عوض کنید. با زور درس نخوانید. عبادت را هم گفتهاند اگر نشاط دارید، عبادت کنید. اگر حال یک عبادتی را ندارید، مثلاً لازم نیست دعای کمیل را تا آخر بخوانید. یک صفحهاش را خواندید، حال ندارید، کنار بگذارید. «نشاطا فی العبادة» عبادت باید با نشاط باشد. با زور نباشد. قرآن انتقاد میکند از اینهایی که با کسالت نماز میخوانند، یعنی راه دستشان نیست. قرآن میگوید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى» (لیل/7) اگر روان بودی، کار را انجام بده. کار را تحمیل نکنید. از من میپرسد، پسرم را میخواهم طلبه کنم. میگویم: خودش هم علاقه دارد یا نه؟ اگر علاقه دارد کمکش کن. اما اگر طلبگی را دوست ندارد، یا مهندسی را دوست ندارد، به او تحمیل نکنید.
کسی اگر در بین تحصیل بمیرد، ثواب شهادت دارد. علم کم از عبادت زیاد بهتر است. خواب با علم از نماز با جهل بهتر است. اینها اهمیت علم است. آن چیزی که مهم است، این است که به سراغ تذکرات برویم. یک صلوات بفرستید.
6- فراگیری از معلمان و استادان دارای صلاحیت
1- اول اینکه هم استاد و هم شاگرد باید اهل باشند. حدیث داریم: «اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِه... وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِه» (مجموعة ورام، جلد2، ص176) اگر درس را یاد میگیرید از یک استادی باشد که لایق باشد. بعضی از افراد سواد دارند، اما یک خصلتهایی دارند. مثلاً استاد وسواسی است، میخواهد وضو بگیرد، یک ساعت چنین میکند. این شاگردش هم وسواسی میشود. اگر یک استاد کینه دارد. نخیر! ایشان غیبت من را کرده است، من روز قیامت یقهاش را میگیرم. بابا ولش کن، مردم قیامت اینقدر گیر هستند که گیر تو یکی نباشند. خوب فحشت داده است، حلال! پس این «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) چیست؟ ملا است. ولی کظم غیظ ندارد. حال ندارد یک نفر را ببخشد. رودهاش تنگ است، هستهی انار در آن گیر کرده است. ببینید لاستیک که باریک است، لاستیک دوچرخه در موج تاب برمیدارد. تراکتور چون لاستیکش بزرگ است، از موج رد میشود. استاد باید اهل باشد. راحت بگوید: بلد نیستم. قرآن بخوانم: «قُلْ إِنْ أَدْرِی» (جن/25) به مردم بگو بلد نیستم.
یک کسی یک جایی رفت و این حدیث را خواند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة» این عوض «مِیتَةً جَاهِلِیَّة» گفت: «مِیتَةً جَاهِلِیَّة»! به او گفتند آقا «مِیتَةً» نیست، «مِیتَةً جَاهِلِیَّة» گفت: بعضی قرّاء «مِیتَةً» خواندهاند. والا قرّاء برای قرائت قرآن است. این حدیث است. آخرش اقرار نکرد، گفتند: جنابعالی از فردا شب دیگر تشریف نیاورید. چون عارت میشود که بگویی: بلد نیستم. این میخواست پز بدهد. ما داشتیم کسی را که دکتر بود، دکتر نبود، با لقب دکتری میخواست نان بخورد، زمین خورد. داشتیم که نوشته بود: مرجع شیعیان جهان! تابلویش تجریش بود. اصلاً او را آوردند و گفتند: تو لمعه را امتحان بده. تو اگر لمعه امتحان دادی، تو حجت الاسلام هم نیستی که نوشتهای آیت الله العظمی مرجع تقلید، تابلویش را کندند و او را دادگاه ویژهی روحانیت بردند. به چه دلیل ما پز بدهیم؟
یک رفیق داشتیم. از او پرسیدند: چه میخوانی؟ گفت: من «البهجة المرضیة فی شرح الالفیه» من گفتم خوب بگو سیوطی! گفت: آخر پارسال پرسیدند گفتم: سیوطی! امسال هم بگویم، میگویند: اوه هنوز هم سیوطی میخوانی؟ من برای اینکه این را گیج کنم گفتم: «البهجة المرضیة فی شرح الالفیه» در اینها خدا نیست. دو درس میخواند، یک درس کتاب پایینتر است، یک درس کتاب بالاتر! وقتی میگویند: چه میخوانی؟ کتاب بالایی را میگوید. پایینیها را هم بگو. پیغمبر جلسهای برای خانمش داشت، جلسهای هم برای کل جهان داشت. هر دو را با هم میگوید. «وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا» (مریم/51) بعد میگوید: «وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ» (مریم/55) گاهی هم با خانمش خصوصی حرف میزند. آقای قرائتی؟ کجا صحبت میکنی؟ والا در ستاد نماز برای ده بیست نفر، گاهی هم در تلویزیون برای چند میلیون. اگر من تلویزیون را گفتم، ستاد نماز را نگفتم، معلوم میشود که ریگی در کفش من است. آنجایی که بلد هستم، گفتم، آنجایی که بلد نیستم، نمیگویم که بلد نیستم. بگو بلد نیستم. بگو این بهتر بلد است. موسی گفت: «وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/34) وقتی خدا به او گفت که نزد فرعون برو، گفت این از من بهتر است. بیانش از من بهتر است. این بیانش از من بهتر است. «اقْتَبِسُوهُ مِنْ...» یعنی صرف اینکه فلانی باسواد است، فایدهای ندارد. ما سیصد و پنجاه «اعوذ» در کامپیوتر داریم. یکی از آنها این است که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع» پناه میبرم از درس بیخاصیت. حالا ما از کجا بفهمیم که درس ما خاصیت دارد یا نه؟ در حدیث امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: «ثمرة العلم العبادة [العبودیة]» (غررالحکم/حکمت798) اگر هر چه باسوادتر هستید، سلامتان بیشتر است، ادبتان بیشتر است، تواضعتان بیشتر است، این معلوم میشود که این درس خاصیت دارد.
جوان بودم، من با همین دو گوش از امام شنیدم، من دست مراجع را میبوسم. بعد از چند روز که سخنرانی کرد، گفت: اینکه گفتم دست مراجع را میبوسم، برای آن زمان بود. الان اعلام میکنم که من دست بقالها را هم میبوسم. این علم مفید است. یعنی هر چقدر که باسوادتر میشود، اگر پایه یک است بگوید: سلام، پایهی دو است بگوید: سلام علیکم، پایهی سه: سلام علیکم و رحمة الله! یعنی هر چقدر باسوادتر میشویم، تواضعمان بیشتر شود. الان وضع اینطور نیست. الان راهنماییها در آموزش و پرورش بیشتر از دبیرستانیها در نماز جماعت شرکت میکنند. دبیرستانیها بیشتر از دانشجوها شرکت میکنند. دانشجوها بیشتر از اساتید شرکت میکنند. خیلی از طلبهها... من در یک حوزه رفتم، ظهر شد، همه بیرون آمدند، گفتم: یک نفر اذان بگوید. دیدم همه به هم نگاه میکنند. گفتم: خوب بگویید، الله اکبر! خجالت میکشیدند. در هر مدرسهای باید اذان نوبتی گفته شود. همه یکی دو بار در سال اذان بگویند. الله اکبر هم خجالت دارد؟ اصلاً اگر کسی نمیتواند اذان بگوید، به درد آخوندی میخورد؟ فردا میخواهد چهارپایه بگذارد و نعره بکشد. این پهلوی عمهاش الله اکبر نمیتواند بگوید. یک کسی گفت: برویم همدان هفت متر بپرم. من پرشم خوب است. گفتند: خوب آقا همین جا بپر. اگر کسی در مدرسه اذان نگوید، این معلوم است که یک حجت الاسلام فلج است. از الله اکبر خجالت میکشد.
در طلبگی گزینش هجده و بیست مهم نیست. من به مسؤول گزینش قم هم عرض کردم. گفتم: اینکه شما میگویید: معدلش بیست است. خیلی از معدلها بیست است و به درد آخوندی نمیخورند. خیلی از معدلها سیزده و پانزده و شانزده است، این به درد آخوندی میخورد. این به درد آخوندی میخورد. این چقدر رو دارد؟ حجت الاسلام خجالتی مشکل دارد. فردا میخواهد حرف بزند، رویش نمیشود. چقدر جگر دارد؟ چقدر راست میگوید؟
یک بار امام فرمود، خدا را گواه میگیرم که دو رکعت نماز خوب نخواندم. فردایش سران مملکت خدمت امام رفتند و گفتند: آقا بد است، آخر شما رهبر انقلاب هستید. شما میگویی خدا را شاهد میگیرم. گفت: من به مردم دروغ بگویم؟ این نمازهایی که میخوانیم، نماز نیست. ببینید راحت میگوید. اینکه میگوید رهبر من پسر سیزده ساله حسین فهمیده است، صداقت دارد. الله اکبری که میگفت صداقت داشت. ببینید میگفت: الله اکبر! اگر واقعاً عقیده داریم به اینکه خدا بزرگ است، اگر خدا بزرگ است، پس آمریکا کوچک است. اینکه ما میگوییم: الله اکبر! «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (فاتحه/5) راست باشد. ممکن است نمرهاش پانزده باشد، سیزده باشد، دوازده باشد، ولی چون صداقت دارد، صفا دارد، جگر دارد، جسور است، به درد آخوندی میخورد. ممکن است کسی نمرهاش بیست باشد، ولی صبح قلقلکش میدهی، غروب میخندد. خوب این در گزینش باید حساب این را کرد که به درد میخورد یا نه؟
ممکن است یک پارچه خوب باشد، به درد عمامهای نخورد، ممکن است یک پارچه خوب باشد، به درد کت و شلوار نخورد. الان در گزینشها نمره مهم نیست. مهم هست، اصل نیست. بین دو نماز هر طلبهای در مدرسه بلند شود و پنج دقیقه حرف بزند. وقتی یک طلبه بلند شد و برای چهل و پنجاه نفر از همشاگردیهایش یک حدیث خواند، این هم استاد و شاگرد همه سلیقهاش را میبینند، گاهی وقتها سلیقهاش را... یک وقتی یک جایی ما یک کسی را دیدیم، گفت هر کس دو رکعت نخواند، انگار سیصد پیغمبر را سر بریده است. و سیصد بار با مادر خودش زنا کرده است. گفتم: بابا این حدیثها را نخوان، چه میخوانی؟ طلبه بلند شود و یک حدیث بخواند ببینیم چه میخواند. انتخابش، سلیقهاش، باید از اول تمرین کنیم. تبلیغ هم برای سالهای بعد طلبگی نیست. از همان ساعت اول که طلبه شدید، داستان راستان را برای خواهرتان بازگو کنید. شب جمعه، عید... الان عید است.
7- بهرهگیری از فرصت عید و دید و بازدید
از فرصت عید میتوانیم استفاده کنیم. عید فرصتی است که زورش از ماه رمضان بیشتر است. از محرم هم زورش بیشتر است. چون محرم هیأتیها حسینیه میآیند. ماه رمضان هم مذهبیها مسجد میآیند. عید همه به دیدن هم میروند. باحجاب، کم حجاب، خوش حجاب، مقدس و همهی آدمهای مختلف لباس نو میپوشند و به دیدن هم میروند. فرصت عید مهم است. عاشورا و تاسوعا دو روز تعطیل است. ماه رمضان شب قدر تعطیل است. عید پانزده روز یک ضرب تعطیل است. عاشورا و ماه رمضان گاهی به تابستان میخورد، گاهی به زمستان میخورد. عید در فصل خوبی است. عاشوار و تاسوعا ده، دوازده، سی، چهل هزار طلبه و روحانی و واعظ آمادگی دارند. ولی عید یک میلیون معلم بیکار هستند. دهها هزار استاد دانشگاه بیکار هستند. دهها هزار طلبه بیکار هستند.
پس ببینید، هوا معتدل است. این یک مورد. عید هیچ وقت به زمستان و تابستان نمیخورد. عید، عید است. فراغت است. میلیونها بچه مدرسهای و دانشجو داریم. پنج میلیون دانشجو داریم. سیزده میلیون هم محصل داریم. پنج میلیون و سیزده میلیون، هجده میلیون، یک میلیون هم معلم داریم، نوزده میلیون. اگر بقیه را هم حساب کنیم، اساتید دانشگاه و طلبهها، شاید یک میلیون هم آنها بشوند. ما عید بیست میلیون آدم فارغ داریم. این بیست میلیون همهاش تخمه کدو میخواهیم بشکنیم. بلند شوید و جلسات عید را تبدیل کنید، پنج دقیقهاش را! از هیچ چیزی بسازید. بگذارید یک چیزی برایتان بگویم. خوب گوش بدهید یک خاطره برایتان بگویم. صلواتی بفرستید.
در بعضی جنگها ما شکست خوردیم، مثل احد! بعضی جنگها هم پیروز شدیم، مثل بدر و خیبر و حنین! در جنگ حنین، پیروز شدند و در حال برگشتن بودند. به یک بیابانی رسیدند که گیاه نبود. پیغمبر فرمود: بروید و گیاه و هیزم جمع کنید. گفتند:آقا اینجا کویر است. گفت: حالا بروید و تاب بخورید، یک چیزی گیرتان آمد بیاورید. گفتند: دستور پیغمبر است، چشم! جمعیت پخش شدند، برگشتند هر کدام یک سیر دو سیر کمتر و بیشتر هیزم جمع کردند، گفت: روی هم بریزید! زیاد شد. گفت: دیدید گفتید: چیزی نیست. ببینید پیغمبر با این موضوع چه کرد! از هیچ چیزی درست کرد. یک: گفت اگر شما در حنین پیروز شدید، نگویید: ما پیروز شدیم، دیگر حتماً اهل بهشت هستیم. اگر در کارهایتان دقت کنید، گناهانی کردهاید که همینطور ذره ذره جمع میشود. ممکن است شما در جنین پیروز شده باشید، اما صدها گناه داشته باشید که از گناهان خودتان هم غافل هستید. همینطور که از این هیزمها غافل بودید و رفتید و گشتید و پیدا کردید. گناهان کوچک همینطور جمع میشود. پس غرور شما را نگیرد. این کلاس اردو بود. روز بود. الان ببینید اردوها چقدر خرج دارد. عمومی بود. برای همه بود. رایگان بود. همراه با خاطره بود. این خاطرات در ذهن میماند. غرورشکن بود. ایام فراغت را پر کرد. ایام فراغت با همین حرکت پر شد.
امام عجب جوهری داشت. امام زمانی که یک سالی در ترکیه بود، او را به بغداد آوردند، من طلبهی نجف بودم. با جمعی به دیدن آقا در کاظمین رفتیم. خدا رحمت کند، حاج آقا مصطفی این را میگفت. میگفت: امام در یک سالی که در ترکیه بود، در اتاقی بود که وقتی خواست پرده اتاق را بکشد، گفتند: پرده اتاق را نکشید. شما اگر نور میخواهید، لامپ را روشن کنید. به ما گفتهاند: امام از نور خورشید استفاده نکند. پرده را کشیدند. امام در اتاق تاریک، لامپ را روشن کرد و یک دور فقه نوشت. آن وقت ما بیست روز تخمه کدو میشکنیم. عمرمان را ضایع میکنیم. «أَفْنَیْتُ فِی الآمالِ عُمُرِى» تعطیلات باید کم بشود. از هیچ باید چیزی درست کرد. پیغمبر از هیچ ایام فراغت را پر کرد. غرور را شکست. مردم را به کار دسته جمعی وادار کرد. خاطره ایجاد کرد. الان ما یک خاطره میخواهیم ایجاد کنیم،صدا و سیما چقدر باید پول بدهد، یک خاطره مصنوعی درست کند. ظرفیتهای زیادی داریم. بگویند: آقا هر طلبهای که مسافرت میرود، برمیگردد، یک صفحه خاطرات مفید بنویسد. پنجاه هزار خاطره جمع میشود. مطالعه که شود، در این خاطرهها بعضیهایش قابل چاپ است. خاطراتی که آدم در فامیلها میبیند.
صلهی رحم همهاش دید و بوسی و آجیل و اینها نیست. صلهی رحم یعنی یک چیزی یاد بدهید. در فامیل که جمع میشوید، مثلاً اگر صد نفر هستید، در این صد نفر پنج نفر پولدار و دانهدرشت هستند، پنج تا هم فقیر داغون هستند، بقیه هم بخور و نمیر هستند. این پنج پولدار بروند و در یک اتاق بنشینند و بگویند: ببینید در فامیل ما پولدار هستیم. بیایید جهازیه دختر فلانی را جور کنیم. بیایید فلانی را کمک کنیم و دامادش کنیم. بیایید فلانی در تحصیلات کمبود دارد، کمکش کنیم. ببینید فامیل این است. آخر تخمه کدو شکستن که کاری ندارد، در بلژیک هم میشکنند.
من این را یک بار دیگر هم گفتهام. شاید چند بار گفته باشم. ما در هواپیما بودیم، خلبان گفت: بیا در کابین پیش ما بنشین. رفتیم و نشستیم. گفت: آقای قرائتی! حال شما چطور است، چای میخوری یا قهوه؟ گفتم: چای که خانهی ما هم هست. قهوه بده بیاید. خوب حالا اگر عید واقعاً میخواستی بنشینی و آجیل بشکنی، خوب بلژیک هم آجیل بود. هندوستان و پاکستان هم هست. شماها به عنوان یک طلبه که صله رحم میروید، شما به عنوان یک دانشجو و معلم که صله رحم میروید، صلهی رحمتان به غیر از تحمه کدو، باید یک خاصیتی هم داشته باشد. ما دانشجوهایی داریم که در فامیل میروند. بچهها بیایید. ما چهارتا دانشجو هستیم. شما هم دانش آموز راهنمایی هستید. اگر در درستان مشکلی دارید، ما این سه روز و پنج روزی که اینحا هستیم، کتابهایتان را بیاورید و آن قسمتهای مشکل را کمکتان کنیم. این دانشجوهای فامیل دو سه روز به بچههای راهنمایی کمک کنند، فردا خرداد ماه در امتحانات شکست نخورند. این را صله رحم میگویند. تخمه کدو که صله رحم نیست. تخمه کدو را بشکنید. من هم گیرم بیاید میشکنم. ولی حیف هستید اگر عمرتان را پای تعطیلات بگذارید. پیغمبر از هیچ چیزی درست کرد، ولی ما از همه چیز هیچ درست میکنیم. اصلاً مدیر خوب این است که از هیچ چیزی درست کند.
خوب کجا بودیم؟ حرف اول از اهل چیزی یاد بگیریم. معلم باید اهل باشد. شاگرد هم باید اهل باشد. گاهی هم شاگرد اهل نیست. سال اول انقلاب حالا از آن خاطره بگذریم. یک صلوات دیگر بفرستیم.
دوم: در آموزش خجالت نکشید. آیت الله سبحانی میفرمود: یک جوان بیست و دو ساله مصری قاری ایران و قم آمد، خدمت آیت الله گلپایگانی رسید. تا به او گفتند: ایشان قاری مصری است، گفت: پس من نمازم را میخوانم، ببین درست است. میگفت: ما همه خجالت کشیدیم که یک مرجع شیعی هشتاد ساله، حالا نمازش را پیش یک جوان بیست و دو ساله اهل سنت بخواند؟ اهل سنتیاش عیب نیست. جوان است. حالا یک پیرمرد پیش یک جوان؟ میگفت: ما گفتیم: آقا! صرف نظر کنید. گفت: شما فکر میکنید بد است. هیچ بد نیست. من نمازم را میخوانم. عارمان نشود. در آموزش خجالت نکشیم.
8- سعی در انتقال دانش به دیگران
علمی ارزش دارد که به مردم بگویید. علمی که به مردم بگویید، ارزش دارد. آیت الله العظمای بروجردی، استاد همهی مراجع بود. یعنی همه تقریباً حالا ممکن یکی نباشد، ولی تقریباً همهی مراجع مثل آیت الله صافی، فاضل، سبحانی، مکارم، آملی و... همهی مراجع فعلی تقریباً شاگرد آقای بروجردی بودند. سالی یک بار سخنرانی بیشتر نمیکرد. بقیهی درسهایش فقه بود. یک سال بحثش این بود. آقایان تمام آیات و روایات علم برای علمی است که به مردم بگویید. علمی که تحقیق کنید، رساله بنویسید، پژوهش کنید، پایان نامه بنویسید و به مردم نگویید، آن آیات و روایات ارزش علم، شامل این علم نمیشود. یک سال بحثش این بود. ناقلش، بنده از آیت الله امامی کاشانی، و ایشان از آیت الله مشکینی شنیدهاند. سندش همین سه نفر هستیم.
در اسلام فارغ التحصیل نداریم. امروز جمعه است. اصلاً جمعه را چه کسی گفته است که تعطیل است؟ قرآن میگوید: جمعه اذان خطبهها که گفته شد: «إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ ... وَذَرُوا الْبَیْعَ» (جمعه/9) ظهر صدای اذان جمعه که آمد «وَذَرُوا الْبَیْعَ» یعنی تعطیل! دومرتبه نماز جمعه که تمام شد، میگفت: «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا» (جمعه/10) بعد از نماز باز بیایید و مغازه را باز کنید. جمعه یک ساعت تعطیل است. ما به چه دلیل جمعه را از شب تا شان تعطیل میکنیم؟ بابا جمعهها تعطیل است؟ شما جمعهها صبح از هشت تا نه را برای نهج البلاغه بگذارید. پنجاه و دو جمعه است، میبینید دوساله همهی نهج البلاغه را مباحثه کردهاید. ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم. زن حامله فارغ میشود. آدم از تحصیل که فارغ نمیشود. نگاه نکنید که چه تعداد کتاب خواندهاید و چقدر باسواد هستید. نگاه کنید که میلیونها نخواندهایم که چقدر بیسواد هستیم. مدیر خوب کسی نیست که به پشت سرش نگاه کند، ببیند چقدر رفته است، مدیر خوب کسی است که به جلو نگاه کند که چقدر نرفته است. ما فارغ التحصیل نداریم. خدا یک کلمهی فراغ گفته است، «فَإِذَا فَرَغْتَ» (شرح/7) میگوید: وقتی فارغ شدی، نگو تعطیل! «فَانصَبْ» یک کار سختتری انجام بده. منتهی کاری که «وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَب» (شرح/8) این «إِلَىٰ رَب» یادت نرود. هم اول تحصیل میگوید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ» (علق/1) هم آخر تحصیل میگوید: «وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَب». «رَبِّکَ» اول و آخر تحصیل است. الان اگر با من مصاحبه کنند که مشکل کرهی زمین چیست؟ میگویم: مشکل کرهی زمین این است که نخ از سوزن جدا شده است. قرآن میگوید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ» الان در دانشگاههای دنیا «اقْرَأْ» هست، اما «بِاسْمِ رَب» نیست. هواپیما میسازد، ولی برای بمباران یمن. «اقْرَأْ» هست، اما «بِاسْمِ رَب» نیست.
اینهایی که باسوادتر هستند، باید مستحبات را بیشتر عمل کنند. بیشتر به مردم سلام کنند. ایام عید برای آشتی دادن است. در هر فامیلی ممکن است یک افرادی با هم قهر باشند، عید که میشود، بگویید: آقا فلانی و فلانی خوب نیستند، برویم و یک سوری بدهیم، یک ناهاری و برنامهای بریزیم اینها را با هم آشتی بدهیم. آنوقت دو نفر که با هم قهر هستند، آشتیشان دادی، از همهی نمازهای مستحب و روزههای مستحب ثوابش بیشتر است. این ثواب را به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هدیه کن، که شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هم در آستانهی عید نوروز نود و پنج است.
وقت تمام شد؟ خوب من حدود پنجاه نکته نوشته بودم. دو موردش را گفتم. خدایا! دقیقههایی از عمر که هدر دادیم، لحظههایی که هدر دادیم، ساعتهایی که هدر دادیم، جوانیهایی که هدر دادیم، حرفهایی که میتوانستیم به جای آن حرفهای دیگری بزنیم، میتوانستیم به جای این مقاله، مقاله دیگری بخوانیم. میتوانستیم به جای این دیدنی، چیز دیگری ببینیم. آنچه که از نعمتها را هدر دادیم، از ما ببخش و بیامرز. در دعای مکارم الاخلاق، امام سجاد(علیهالسلام) میگوید: وَ حَصِّنْ رِزْقِى مِنَ التَّلَفِ» (صحیفه سجادیه، ص98) خدایا آنچه که رزق ما کردهای، رزق ما را از هدر رفتن حفظ بفرما! بالاترین درجهی ایمان، یقین، اخلاص، عمر، برکت، فهم درست از اسلام، عمل خالص به اسلام، چشیدن مزهی دین، چشاندن مزهی دین، به همهی ما مرحمت بفرما. از کارهای خوب عید، این است که در فامیل اگر دیدید یک کسی یک شبههای دارد، یک اشکالی در ذهنش است، و شما جواب اشکالش را نمیدانی، شبههاش را یادداشت کن، تلفن کن و از یک اسلام شناس بپرس، رفتیم صلهی رحم، دخترخالهی ما، پسر عمهی ما یک چنین اشکالی داشت، من جوابش را نتوانستم بدهم. جوابش را بگیر و در دور دوم بازدید، شبههی او را جواب بدهید. عید این است. پس عید چی شد؟ عید یعنی قهرها را آشتی بدهید. عید یعنی پولدارهای فامیل جمع بشویم، به کمک فقرای فامیل بیاییم. عید یعنی شبهات فامیل را بشنویم و برایش جواب تهیه کنیم. معنای عید این است. وگرنه علفها سبز میشود، خوشا به احوال طبیعت. میشها میزایند، خوشا به احوال بزها. ما تخمه کدو میشکنیم، خوشا به احوال بلژیکیها. ما به عنوان امت مسلمان باید به غیر از تخمه شکستن و شیکپوشی و مهمانی و اینها باید یک کارهای کلیدی بکنیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»