توجه اسلام به محیط زیست
تاریخ پخش: 19/01/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی راجع به محیط زیست دارم. منتها محیط زیست به دو معناست، یک محیط زیستی که در دنیا وایران رسم است و میگوییم، حفاظت از آب و خاک و جنگل و رودخانه و فضا و جو و... این یک محیط زیست این است که جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، جامعهی غیبت و تهمت و بدبینی و سوءظن نباشد و این هم محیط زیست است.
یک کسی با سیگارش محیط زیست را خراب میکند، یک کسی هم با غیبتش محیط زیست را خراب میکند. این بحث گرچه حالا یک روز را گذاشتهاند و مثلاً روز سیزده به در را روز طبیعت میگویند، ولی واقعیتش این است که اینها روزی نیست. مثل این که میگوییم: شبی با قرآن! مثل این است که بگوییم: شبی با اکسیژن! اکسیژن که شبی نیست. دائما با اکسیژن. دائماً با طبیعت، دائماً با خدا، دائماً با اخلاق، دائماً با مردم!
1- دستورات دین دربارهی مسکن و شهرسازی
حالا مطالبی را که یادداشت کردهام میخواهم بگویم که اسلام خیلی دستور برای محیط زیست دارد. من یک وقتی فکر کردم و یک مقداری هم اقدام کردم، منتها دیگر بدن نمیآید که هر چه را که میخواهم انجام بدهم. گفتم: یک شهرداری در اسلام بنویسم! اسلام و جوی آب! اسلام و خیابان و کوچه! اسلام و نظافت! اسلام و ناودان! اسلام و قبرستان! اسلام و فضای سبز! اسلام و کشتارگاه! اسلام و سدّمعبر! اسلام و نرج اجناس! اصلاً یک چیزی به نام شهرداری در اسلام درست کنم. نگاه کردم و دیدم که صدها آیه و حدیث در این زمینه هست. یعنی ما بعد از سی و هفت سال، شرقی نیستیم، غربی هم نیستیم، اما قرآنی هم نیستیم. نه شرقی، نه غربی، و نه مسلمان درست و حسابی!
شما نگاه کنید، اسلام مثلاً میگوید که شما مو اصلاح کردید، مو را دفن کنید. ناخن را دفن کنید، خون را دفن کنید، شکمبه حیوان را دفن کنید، دندان را دفن کنید، و چیزهای دیگر!یا اگر شنیدید، یک جایی طاعون آمده است، اگر بیرون هستید، وارد منطقه نشوید، اگر در منطقه هستید، بیرون نیایید. یا میگوید: مرده را قبرش را محکم بسازید، روزنه نداشته باشد. اصلاً خود خداوند طبیعت را بر اساس حفظ محیط زیست آفریده است. نور خورشید چقدر میکروب را از بین میبرد؟ بخار در محیط زیست چه اثری دارد؟ نور به اقیانوس و دریا میتابد، اقیانوس و دریا بخار به بالا میدهد، نورش محیط زیست است، بخارش محیط زیست است، باران که میآید محیط زیست است. یعنی الان وقتی این ریزگردها در استانها پیدا میشود، همه دستها بالا است فکری هستند که چه کنند؟ جز اینکه باران مشکل را حل کند. باران محیط زیست است. اصلاً حیوانهای لاشخور برای حفظ محیط زیست هستند. چون یک سری از پرندهها میمیرند، این لاشخورها نباشند، محیط زیست خراب میشود. خدا آنها را فرستاده است تا آنها را بخورند. نهنگها برای حفظ محیط زیست هستند، در دریاها کلی حیوان میمیرند، اگر این نهنگها حیوانات مرده را نخورند، آب دریا بدبود میشود، آب دریا بدبو شود، تنفس برای ما مشکل میشود. اینها همه محیط زیست است. یعنی آدم وقتی...
هنر قرآن این است که با هر نگاهی به قرآن نگاه کنی، چیزی گیرت میآید. بلا تشبیه مثل خیابان! شما اگر یک خیابان را به قصد تیرهای چراغش نگاه کنی، عجب! من تا الان متوجه نشده بودم که چقدر لامپ دارد. یک بار دیگر در خیابان به قصد شمردن درختها میروی و نگاه میکنی! یک بار دیگر به قصد... یعنی توجه به این چیزها مهم است. که انسان گاهی وقتها توجه ندارد.
یک نامهای برای من آمده بود که ما در کشومان مهتابی سبز علامت مسجد است. در جمهوری اسلامی و تهران مهتابی سبز علامت سیراب و شیردان است. من خوب با اینکه سالها در تهران هستم ولی توجه نداشتم. بلند شدم و بین الطلوعین در خیابانهای تهران گشتم، دیدم بله! هر کجا که مهتابی سبز است، کلهپاچه است. ببینید اینها معلوم میشود، من که خودم هم که در تهران هستم، هنوز به این نیت نگاه نکردهام که مهتابی سبز علامت چیست؟ ما نسلمان را باید... اینها جزء آداب اسلامی است. اصلاً اسلام با همین آداب پیش رفت.
اسلام میگوید: چاه آبی که آشامیدنی است، با چاه آبی که فاضلاب است، این چاهها باید فاصله داشته باشد. اگر زمینش سفت است، فاصلهاش فلان مقدار! اما اگر زمینش نرم است، باید فاصلهاش بیشتر باشد. خوب این حدیث است، ولی برای محیط زیست است. اگر کسی پوست هندوانه و خربزه و موز پرتاب کند. کسی اگر لیز بشود و بیفتد، آن کسی که این پوست را انداخته است، ضامن است. شما برف پشت بام را در کوچه میریزید، یخ میزند، من میآیم بروم، لیز میشود، میافتم و پایم میشکند، پول شکستگی پایم را باید آن خانهای بدهد که برفهایش در کوچه تبدیل به یخ شده است. یکی از کارهایی که حضرت مهدی(علیهالسلام) میکند این است که دستور میدهد که ناودانها باید عمودی باشد. یعنی باید به دیوار بچسبد. الان اینطوری است، ولی قدیم ناوردانها افقی بود. یعنی آبش سر آدم میریخت. اگر ناودان آبش سر من ریخت، پول اتوشویی لباسم را باید صاحب ناودان بدهد. اینها برای چیست؟ هر چیزی که...
2- توجه اسلام و پیشوایان دین به نظافت محیط زیست
برای زباله در اسلام چقدر حدیث داریم که زباله را در خانه نگه ندارید، پشت در نگذارید، در کوچه نگذارید. به نظرم این را یادم هست که گفتهام، منتها نمیدانم که در تلویزیون گفتهام یا در سخنرانیهایم، یکی از علمای بزرگوار دید که مردم زبالههایشان را... حالا الحمدلله مردم در کیسه زباله میگذارند. قدیم میآوردند و در سطل خالی میکردند. بعد کارمندهای محترم شهرداری میآمدند و با بیل اینها را در ماشین میریختند. الان خیلی بهتر شده است. هر چقدر که این عالم بزرگوار سفارش کرد که زبالههایتان را اینجا نریزید، مردم گوش نکردند. تا بالاخره ایشان وصیت کرد که اگر من مُردم، من را اینجا وسط زبالهها دفن کنید. آیت الله... این آقا از دنیا رفت و گفتند: وصیت کرده است. به هر جا زنگ زدند، گفتند: اگر وصیت کرده است، وسط زبالهها دفنش کنید. زبالهها را جمع کردند و عالم را دفن کردند و دیگر به احترام عالم آنجا زباله نریختند، و بعد هم سنگ مرمر و سالن و یک کتابخانه درست شد. یعنی این عالم گفت: من با مرگ خودم باید به محیط زیست خدمت کنم.
این مهم است. خود پوست میوهها. میوه اگر در پوست نباشد، آلوده میشود و چه اثری دارد. به ما گفتند: غذا میخورید، «حَلاَلًا...» فقط کافی نیست، بعد میگوید: «طَیِّبًا» (مائده/88) حلال یعنی درآمدت حلال باشد. طیب یعنی به دلت بنشیند. یعنی غیر از اینکه حلال است، طبعت هم این را بپذیرد.
حتی قیافههای نکره! حضرت یک کسی را دید، یک موهای درهم و برهم و فرمود: حال نداری، بتراش! اگر حال داری، شانه کن. این چه زلفی است که تو داری؟ هم زلف است و هم مثل جنگل است. خودت را درست کن.
3- دقت در سلامت تغذیه و خوراکیها
محیط زیست. به ما گفتهاند غذا میخوری، دقت کن! «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِه» (عبس/24) آیهی قرآن است. غذا میخوری، به غذایت نگاه کن. البته «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِه» خیلی معنا دارد. یک: نگاه کن این از چه موادی ترکیب شده است. آخر خاک که ترش نیست، این لیمو چرا ترش است؟ خاک که شیرین نیست، این خرما چرا شیرین است؟ خاک که ترش و شیرین نیست، این انار و پرتقال چرا ترش و شیرین است؟ ترشی از کجا آمد؟ «یُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ» (رعد/4) قرآن میگوید: یک آب و یک خاک! ترش ترش است، لیموترش! شیرین شیرین است، خرمای شیرین! ترش و شیرین است، انار! از یک آب و یک خاک در یک باغ، هم خرما است، هم قورهی ترش است، هم خرمای شیرین است. «یُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ» از یک آب! «فَلْیَنظُرِ...» برای خداشناسی! این سیبی که شما میخورید، قرمز است. قرمزیاش کجا بود؟ این درختی که آتش میزنید، شعلههایش را میگویند: انرژی است که درخت از خورشید گرفته است، در خودش ذخیره کرده است، حالا که شما کبریت میزنید، آن ذخیرههایی که در عمرش از خورشید جذب کرده است، حالا یک مرتبه نشان میدهد. این معاد است. در معاد انسان یک عمری کار میکند و در قیامت همه شعله میکشد، خوبیها و بدیها! «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِه» از چه ترکیب شده است. «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِه» دیگران دارند یا ندارند؟ فقط شما دارید؟ دیگران هم دارند؟ «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِه» که این انرژی که از این غذا میگیرید، کجا مصرف میکنید. این همه ویتامین مصرف کردی، چه کردی؟ انواع ویتامین را میخورد، دو رکعت نماز نمیخواند. با این زبانش با هر کس و ناکسی حرف میزند، یک دقیقه با خدا حرف نمیزند. «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِه»
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «وَ کُلُّ شَیْءٍ یَکُونُ فِیهِ الْمَضَرَّةُ عَلَى الْإِنْسَانِ فِی بَدَنِهِ فَحَرَامٌ أَکْلُهُ» (وسائل الشیعة،ج25،ص84) هر چیزی که برای بدن ضرر دارد، حرام است. هر چیزی که ضرر دارد حرام است. حتی اگر یک خانمی خلافکار بود. قاضی دستور داد که چند شلاقش بزنند. اگر این شلاقی که به خانم میزنند، در شیر خانم اثر بگذارد و شیر در کودک اثر بگذارد. اسلام میگوید: حق ندارید که شلاقش بزنید. اگر خانمی حامله است، که اگر تنبیه بشود، این تنبیهش در بچهاش اثر میگذارد، تنبیه در آن زمان ممنوع است.
4- لزوم تلخیص کتب مفید برای بهرهگیری بیشتر
بهداشت مسجد! ما در ایران خیلی نیاز به نهضت داریم. حالا یک نهضت که امام بود و اصل انقلاب بود. خدا رحمتش کند. سلام و صلوات خدا بر او و شهداء! نهضتهایی باید راه بیفتد. شاید حدود پنجاه نهضت در سر من باشد. یک نهضتی باید بشود، نهضت تلخیص! این کتابهای کلفت خلاصه شود. ببینید شما شیشه گلاب را بغل نمیکنید و راه بروید. ولو گلاب بو دارد. اگر عطرش کنید. عطر که شد در جیبتان میگذارید. تیرآهن را در جیبتان نمیگذارید و بروید، اما اگر آمپول شد، در همهی رگها فرو میرود. یعنی باید این تیرآهنها را آمپولش کنیم. اخیراً به اینجا رسیدیم. الان بعضی از مفسرین بزرگوار زمان خودمان مثلاً تفسیر مفصل نوشته بود، آخرش هر هفت جلدی را یک جلدش کردند. یازده جلد الغدیر را یک جلدش کردند. چون زمان کم است و کتاب زیاد است. اگر نهضت تلخیص راه بیفتد... گاهی وقتها هم یک کتاب دویست صفحهای میخوانیم و پنج کلمهی درست و حسابی در آن نیست. مرتب حرف میزند و قلم فرسایی میکند. یک نهضتی باید راه بیفتد و کتابهای کلی تلخیص بشود. یک نهضتی باید در آموزش و پرورش و دانشگاه بشود و درسهایی که ضرورت ندارد، از کتابها حذف بشود. آخر بچه هر چیزی را بداند، خوب است که بداند!!! نخیر!!! چه کسی گفته است خوب است؟ حالا بوعلی سینا چند کیلو است. حالا اگر بدانیم بوعلی سینا چند کیلو است، یا خواجه نصیرالدین طوسی نیشابور به دنیا آمد یا سبزوار! حالا یا نیشابور و یا سبزوار! چند تا اولاد داشت؟ قبرش کجاست؟ اینها چه اطلاعاتی است؟ مثلاً ندانیم چه خاکی بر سرمان میکنیم؟ حالا که فهمیدیم چه گلی به سرمان میزنیم؟ وگرنه شما کلهی بچهها را در دیپلم از یک سری از اطلاعات پر میکنید، ولی دیپلم میگیرد و هنری ندارد. هیچ هنری ندارد. دانشجو لیسانس و فوق لیسانس است، ولی مهارت ندارد. دیپلم بیمهارت را اصلاً نمیشود تربیتش کرد. اگر هر بچهای یک مهارت داشته باشد، خودش تربیت میشود. نیاز به امور تربیتی و نصیحت ندارد. خیلی فسادها در اثر بیکاری است. بیکار که شد، چرت و پرت گوش میدهد، فیلم بد میبیند، ضد انقلاب میشود، پای فضای مجازی وماهوارهها مینشیند، معتاد میشود. آدم بیکار این کارها را میکند. ایام بیکاری گناه بیشتر میشود. در دنیا هم همینطور است. در دنیا روزهای یکشنبه که مسیحیها تعطیل هستند، آمار فساد و گناه در روزهای یکشنبه در دنیای اروپا هم بیش از باقی روزها است.
5- کار و اشتغال جوانان، ضامن سلامت محیط و جامعه
به ام سلمه گفتند: شما زن پیغمبر هستی، زشت است که کار میکنید. فرمود: زن و مرد، هر کدام فرقی نمیکند، بیکار باشند، دست به یک آشوبی میزنند. ما اگر میخواهیم بچهها تربیت شوند، باید یک مهارتی وارد آموزش و پرورش بشود. من شنیدم که در این طرح تحول نوشتهاند. که بچهها باید یک مهارتی هم یاد بگیرند. حالا بین این نوشته تا عمل خدا میداند که چه گذشته است. چون آدم گاهی یک چیزی را مینویسد. چون طرح تحول مرد تحول هم میخواهد. عزم هم میخواهد. چه اشکالی دارد دخترهای ما یک هنری بلد باشند؟ اگر هنر بلد باشد، از هنرش میتواند پول در بیاورد، اگر هنر بلد نباشد، در خیابان میرود، در خیابان آسیبهای اجتماعی زیاد است. بعد امور تربیتی میگوید: چه کنم؟ نیروی انتظامی میگوید: چه کنم؟ وزارت اطلاعات میگوید: چه کنم؟ همهی مسؤولین میگویند: چه کنیم؟ برای اینکه این جوان همسر میخواهد ندارد، جهاز میخواهد، ندارد. کار میخواهد، ندارد. مثلاً 120 کیلو است، ولی مهارت ندارد. وقتی هم میخواد داماد شود، هیچی ندارد. به جوان گفتند: شما میخواهی داماد شوی، چی داری؟ خانه داری؟ گفت: نه! شغل؟ نه! مهارت؟ نه! پسانداز؟ نه! ماشین؟ نه! گفتم: ببخشید، پس شما چی داری؟ گفت: من فقط آمادگی دارم. خوب وقتی آموزش و پرورش... این امور تربیتی چه کار میتواند بکند؟ امام جمعه با سخنرانیاش چه کار میتواند بکند؟ این سخنرانی امام جمعه، منبرها
بیاییم یک مقداری صادقانه فکر کنیم، یک نهضتی باید در ایران بشود که هر جوانی یک مهارت داشته باشد. باید مدرکهایمان جابجا شود. مدرکها جابجا شود. به یک آخوندی که مهارت دارد، مدرک بدهند. یک دانشجو اگر توانست از این چوب یک در و پنجره بسازد، به او فوق دیپلم و دیپلم بدهند. الان چند میلیون لیسانس داریم و یک کرسی و یک نردبان نمیتواند درست کند. این آقا در و پنجره میسازد مثل عروس، بهترین در و پنجرهها را میسازد، میگویند: نه! شما مدرکت پایین است. این روال را باید عوض کرد. این نیاز به یک انقلاب دارد. خلاصه کردن کتابها، یک نهضت است. کم کردن تعطیلات نهضت است. آخر در کدام کشور بیست روز تخمه کدو میشکنند؟ و مسؤولینشان از دو ماه به عید میگویند: انبار ما از سیب و پرتقال پر است؟ آجیل هم تهیه کردهایم. در کدام کشور بیست روز تخمه کدو میشکنند؟ به نظرم ما خودمان را سر کار گذاشتهایم. باید ریشه امور تربیتی را برداشت و یک ریشهی دیگری گذاشت. با نصیحت و اخلاق کسی تربیت نمیشود. باید کار پیدا کند، آدمی که کار پیدا کرد، خودش تربیت میشود. شما ببینید فساد از آدمهای کارگر سر میزند، آدمهای پرکار یا آدمهای بیکار؟ فساد از آدم بیکار است. امور تربیتی میخواهد کار کند، باید کار ایجاد کند. حالا اینها حرفهایی است که من چند بار دیگر هم گفتهام. به وزیر محترم هم گفتهام، به رئیس مجلس هم گفتهام، تا حالا دو سه بار دیگر هم در تلویزیون گفتهام، ولی این را تا همهی مردم بشنوند و به فکر بیافتند، آخر با یک بار خورشید خرما نمیپزد. برای رسیدن خرما باید چند روز در تابستان داغ خورشید بتابد. تا این بپزد. با یک تک سخنرانی هم فایده ندارد. یک کسی گفت: چرا قرآن تکرار کرده است. گفتم: اگر میخواهیم کتاب آموزشی باشد، نباید تکرار داشته باشد، چون آموزش را اگر بچه یاد بگیرد، دیگر بس است. اما تربیت یعنی این را اینقدر باید گفت تا این خصلت در او نهادینه شود. نهادینه شدن نیاز به تکرار دارد. یک وقت میگوید: چه ساعتی است؟ ساعت مثلاً فلان است. شما نگاه میکنی خوب این دیگر بس است، فهمید. اما یک وقت میخواهی یک چیزی جزء روحش بشود. این با یک بار فایدهای ندارد. تکرار لازمهی تربیت است. در یک نماز چندین بار میگوییم: الله اکبر! سمع الله لمن حمده! الله اکبر! بین دو سجده، الله اکبر! هی باید تکرار شود. تازه بعد از نماز سی و چهار بار الله اکبر! سی و سه بار الحمدلله! سی و سه بار سبحان الله! که همین ثواب هزار رکعت نماز را دارد. تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) به هر حال من فکر میکنم، تربیت خیلی کاری به روانشناسی ندارد، کار به جامعه شناسی ندارد، کار به این مدارک دانشگاهی ندارد، تربیت یک چیز دیگری است.
6- رعایت ادب، برتر از کسب سواد و دانش
یک کسی در کاشان بود هیچی سواد نداشت، با زبان کاشانی گفت: بنی صدر که به درد ریاست جمهوری نمیخورد. این آدم نیست. گفتند: آقا ایشان سالها فرانسه بوده است، آمریکا بوده است، کجا بوده، چه چی شناس، جامعه شناس... گفت: این حرفها را ول کنید، آدم نیست. پیرمرد بود، هیچی هم سواد نداشت. گفتم: از کجا فهمیدی که آدم نیست؟ گفت: امام خمینی حکم ریاست جمهوری را به او داد، یک دستی گرفت. این چنین گرفت. این اگر آدم بود، به احترام فقیه بودنش، رهبر انقلاب بودنش، سید بودنش، پیرمرد بودنش، آخر تو از هر جهت نوهی او حساب میشوی. حکم ریاست جمهوری است. فاکتور انگور که نیست. خوب به احترام حکمت دودستی میگرفتی. این آدم نیست. ببینید این عوام است. نه روانشناسی خوانده است، نه جامعه شناسی خوانده است. با یک نگاه ریاست جمهور را عزلش میکند.
گاهی وقتها یک چیزی را لفتش میدهیم. یک کسی میگفت: پشه که گرفتی همیشه سر کتت یک سنجاق باشد. پشه که گیرت آمد، پشه را نگهدار، سنجاق را بکش، از بیست سانتی هفت بار در چشم راست پشه بزن، چشم راست پشه از بین میرود، روی چشم چپش اثر میگذارد. دو تا چشمش که از بین رفت، نمیتواند بپرد. وقتی نتوانست بپرد، میمیرد. گفت والا انقدر لفتش ندهید. پشه را این چنین کنید، میمیرد. اصلاً نیازی به این سنجاق و بیست سانتی و هفت متر نیست. تو خودت خودت را سر کار گذاشتهای. هشتصد تا استاد دانشگاه از همهی ایران در هتل طرقبه مشهد جمع شدند. حالا چند صد میلیون خرج هواپیما و اینها شد، کاری نداریم. هشتصد استاد دانشگاه، ما را هم برای سخنرانی دعوت کردند، موضوع میدانید چه بود؟ روانشناسی ازدواج! من هر چه فکر کردم، دیدم ازدواج روانشناسی دارد. ازدواج یک نیاز است. مثل اینکه بگوییم: روانشناسی عطش! آدم که تشنهاش شود میفهمد که آب میخواهد. این روانشناسی نمیخواهد. وگرنه سالهای دیگر هم جلسه تشکیل میدهند، روانشناسی گرسنگی! روانشناسی خنده! روانشناسی گریه! اینها روانشناسی نمیخواهد. نیازهای طبیعی را که انسان از درون احساس میکند، نیاز به این علم شنگهها ندارد. هر چه بیشتر این مشاورهها اضافه میشوند، آمار طلاق بیشتر میشود. اگر درست میگویم، صلوات ختم کنید. (صلوات حضار) صحبت یکی از حضار!
من حرفم این است، مثلاً این حقوقهای بین الملل، توجه کنید! این همه حقوق بین الملل روی کرهی زمین است، کشورهای شرقی و غربی دم از حقوق بین الملل میزنند، منا چه شد؟ این دکترهای حقوق بین الملل یک عارُق زدند؟ که بگوییم اینها یک عارُق زدند؟ یک عطسه کردند! یک سرفه کردند! یمن این همه کشته شد، حقوق بین الملل یک غلطی کرد؟ اینها یک مدرکی میگیرند و یک حرفهایی میزنند و یک امتحانی میدهند و پایاننامه مینویسند. الان ما چند تا کشتی پایاننامه داریم و هیچ مشکلی از مملکت حل نشده است. چند کشتی پایاننامه داریم. یعنی دکترها و فوقلیسانسها پایاننامههایشان راجع به مسایل اقتصادی و سیاسی است. مسایل سیاسی ما حل شده است، یا مسایل اقتصادی ما؟ عرض کردم یک مقداری خودمان را باختهایم.
حالا بد نیست که برای شما بگویم که چطور فکر میکنند. یکی دو پروژهی علمی را به دو نفر از خارج دادند، که شیخی در ایران پیدا شده است، به نام آقای قرائتی! سی و هفت سال است که یک شب جمعه تعطیل نشده است. سی و هفت سال! هیچ برنامهای در دنیا اینطور نیست. هیچ میان پردهای هم ندارد، کمک آموزشی هم ندارد. از تکنولوژی جدید هم استفاده نمیکند، دکور هم عوض نمیکند. موسیقی هم ندارد. پس چی؟ موسیقی نه! تکنولوژی نه! کمک آموزشی نه! دکور عوض کند، نه! خودش هست با تخته سیاه، تخته سیاه هم برای خیلی قدیم است. با قدیمیترین کار دارد حرف میزند. برید و ببینید و این شیخ چه میکند. میدانید آمدند و با من مصاحبه کردند، گفتند: شما صبحها زردهی تخم مرغ میخورید؟ خوب این دکترای روانشناس ما آمده است من را تحلیل روانی کند، گفتم بابا اگر به زردهی تخم مرغ است، شما چهار تا بخور. اصلاً نمیدانند ریشه جای دیگر است. قرآن بگویم. قرآن میگوید: ریشهام دست خداست. «مَحَبَّةً مِّنِّی» (طه/39) یعنی فرعون که جعبه را از روی آب گرفت و دید در آن موسی است. تا نگاهش به این نوزاد خورد، «مَحَبَّةً مِّنِّی» مهر این در دل فرعون رفت و او را نکشت. «مَحَبَّةً مِّنِّی» نمیگوید: اگر شما آرایش کنی، انقدر دخترها خودشان را آرایش میکنند و کسی دوستشان ندارد. و انقدر پسرها خودشان را بزک میکنند و پر میدهند و در آخر کسی دوستشان ندارد. اینطور نیست. «مَحَبَّةً مِّنِّی» مسلمان هستیم و قرآن گفته است که محبت از طرف خداست. گاهی یک زن و شوهر زشت قربان هم میروند. یک زن و شوهر خوشگل به هم فحش میدهند. حالا بیایید و ببینید روانشناسی چه میگوید؟ یک سری مسایل روانشناسی را قبول دارم. اما تکیه نباید کرد. باید خواند و دید آنها چه گفتهاند، بعد ببینیم ما چه گفتهایم. خودمان را نبازیم. تعلیم و تربیت را باید از خدا بگوییم. «الحمد لله رب العالمین»
7- تربیت الهی، در حوادث تلخ و شیرین روزگار
همین انتخابات که یک روز این جناح بالا میرود، یک روز آن جناح بالا میرود. این به خاطر این است که خدا «ربّ العالمین» است. میگوید: حالا تو پاییزت است، الان بهارت میشود. شما بهارت هست، دفعهی دیگر پاییزت میشود. این پاییز و بهار را مرتب نشان همه میدهد تا هیچ کس به این پستها اعتماد نکند. قرآن میگوید: من میخواهم شما یک طوری تربیت شوید که اگر دادند، جفتک نزنید، و اگر گرفتند سکته نکنید. جفتک نیاندازید و سکته ندانید میدانید آیهاش کدام است؟ این است: «لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ» اگر از تو گرفتند، «لَا تَأْسَوْا» سکته نکن! «وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» (حدید/23) به تو دادند، جفتک نیانداز. پستهای دولت مثل لنگ است، یک مرتبه برمیدارند. تو باید خودت ارزش داشته باشی. چاه باید خودش آب داشته باشد. نه با... مثل کارمندهای بانک. کارمندهای بانک اینطوری هستند، یک روز در این قسمت میایستند و پول میدهند، آن کارمند بانکی که امروز پول میدهد، ظهر سکته نمیکند. یک وظیفهای بود برای پرداخت پول. یک روز دیگر یک جای دیگر میایستد و پول را میگیرد. نه آن روزی که پول میگیرد، بالا میپرد. نه آن روزی که پول میدهد، سکته میکند. میگوید: میخواهم مثل کارمندهای بانک باشید. دادند، دادند، ندادند، ندادند. شد، شد، نشد، نشد.
یکی از علما را خدا رحمتش کند. از علمای بزرگوار امام جمعهی یزد بود. ایشان اصرار کرد که من را کاندید نکنید. حدود ده پانزده سال پیش بود. ایشان گفت: والا من حالش را ندارم. هی میگویند: وظیفهی شرعی است. گفتم: اگر وظیفهی شرعی است خوب بروید و اسم من را بنویسید. حالا اگر رأی دادید، الحمدلله! اگر هم رأی ندادید، الله اکبر! چه بهتر! خبری جایی نیست که چه کسی رأی آورد و چه کسی رأی نیاورد.
8- ارزشگذاری به مهارت شغلی، در کنار مدارک دانشگاهی
مدرکگرایی باید جایش را با مهارتگرایی عوض کند. البته مدرک بد نیست. من هم الان مدرک دکترا دارم. ولی هیچ وقت اجازه نمیدهم که به من دکتر بگویند. ارزش من به مدرک دکتری من نیست. ارزش من به سواد من است. به لیسانس و فوق لیسانس این مدرکهای ظاهری قانع نشوید. اینها چیزی نیست. تحول باید وجود داشته باشد. طرح تحول آموزش و پرورش این است که به جای مدرک کتابی و لفظی و مقالهای، مهارت روی کار بیاید. نه آنکه آنها را حذف کنیم. بگوییم: آقا اگر این کتاب را خواندی لیسانس داری، مکانیک هم بودی، به تو لیسانس میدهیم. یعنی اینطور نباشد که پسر احساس کند که پدرم مهندس است، سرش را بالا بگیرد، پدرم مکانیک است، ابوی ما شغل آزاد دارد. خوب بفرمایید شغل آزاد را. دیگر حالا شغل آزاد دارد. خوب شغل آزاد را بگو! مکانیک است. اصلاً خجالت میکشد که بگوید پدرم مکانیک است. این را باید برداشت. وقتی میخواهد بگوید: مکانیک هستم، به همان مقدار افتخار کند که میگوید: مهندس هستم. همانطوری که مهندسی افتخار دارد... حوزه هم همینطور است. از وقتی که حوزه را مدرکی کردند، خراب شد. به طلبه میگوییم: چه میخوانی؟ میگوید: من معادل دکترا هستم. خوب بگو من حجت الاسلام هستم. مثلاً بگوییم: آقا خیار کیلویی چند است؟ معادل دو کیلو پیاز! خوب خیار خودش یک میوه است. خیار خودش...
یک بچه بود همه چیز را با قابلمه میسنجید. مثلاً میگفت: من تو را دو تا قابلمه دوست دارم. به نفر میگفت: نه! من تو را پنج تا قابلمه دوست دارم. این واحدش قابلمه بود. ما نباید واحدمان لیسانس باشد. این درسها بخشی از کار است. مهارت بخش دیگری است. کشور ما الان فلج است، به خاطر اینکه اشتغال ندارد. اشتغال دولتی محال است. چون دولت نمیتواند هشت میلیون میز خالی کند. کل کارمندهای دولت دو سه میلیون بیشتر نیستند. همه هم امروز استعفا بدهند، دو سه میلیون صندلی خالی میشود. هشت میلیون را چه خاکی بر سرمان کنیم. مشکل جوانان این است که اشتغال که نیست. بیکار است، بیکاری اعتیاد میآورد. بیکاری سوء ظن میآورد. بیکاری به قمار و به فحشاء کشیده میشود. بیکاری عامل افسردگی است. یعنی خوب خوبشان افسرده میشود. دختر بیکار است، جهیزیه میخواهد، پدرش هم نمیتواند جهیزیه تهیه کند، پهلوی پدرش خجالت میکشد. ما باید یک انقلابی بکنیم، در طرح تحول، که هر جوان دیپلم یک شغل، هر جوان لیسانسی دو شغل، تعطیلات را باید کم کرد. اینها کار تربیتی است. وگرنه کتاب خواندن و نمره گرفتن و ناخنهایتان را بگیرید و این سرود را حفظ کنید... حتی کارهای مذهبی خیلی نتیجه نمیدهد. خوب قرآن را حفظ کنید. قرآن را حفظ میکند،. خوب قرآن را حفظ کرد، چه چیزی از او حل شد؟ سؤالهایش حل شد؟ شکمش حل شد؟ ازدواجش حل شد؟ ما باید یک چند کار عملیاتی انجام بدهیم. طلبههای ما باید... معذرت میخواهم از همکارهای عزیز، من کسی نیستم، ولی طلبههای ما باید یک مهارتی ببینند، مهارت قصّهگویی برای بچهها! مهارت احکام! مهارت شبهات وهابیت! شبهات کمونیسم! شبهات تدریس قرآن! تفسیر قرآن! مهارت نهجالبلاغه! مهارت فقه! مهارت فلسفه! هر کسی باید مهارتی داشته باشد. همینطور یک درسهایی میخوانیم و ده بیست سال در حوزه هستیم و بعد هم در هیچ مهارتی نمیتوانیم. در مدرسه نمیتواند برای بچهها قصه بگوید. در دبیرستان نمیتواند شبهات جوانها را پاسخ بدهد. حوزه و دانشگاه باید طرح تحول و طرح تربیتیاش باید تغییر این باشد. یک جگری میخواهد. یک چند تا آخوند میخواهیم، مثل نواب صفوی و یک چند کت و شلواری میخواهیم، مثل شهید رجایی! اینها را پیدا کنیم و به یک کاری اساسی دست بزنیم. بچه اگر مهارت داشته باشد، سلامت دارد. مگر شما مسؤول تأمین سلامتی بچهها نیستید؟ آدمی که کار میکند، سلامتیاش بیشتر است. الان روستاییها سالمتر از شهریها هستند. چون کار میکنند. اگر میخواهید، بچهها سالم باشند، اگر میخواهید ایام فراغت را پر کنید، اگر میخواهید مشکل ازدواج را حل کنید. اگر میخواهید بچهها را از افسردگی بیرون بیایند، باید روی مهارت بسیج بشویم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»