اخلاق تشویق و توبیخ
تاریخ پخش: 30/10/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این جلسه میخواهم راجع به اخلاق آموزش که جلسه قبل مطالبی را گفتم، این جلسه اخلاق توبیخ و تشکر را بگویم. بالاخره آدم به بچهاش میگوید: آفرین. به او میگوید: بارک الله! برای او کف میزند. برای او سوت میکشد. برای او صلوات میفرستد. تشویقی، جایزه میدهد. چگونه تشویق کنیم؟ از طرفی گاهی توبیخ میکنیم. در روزنامهها، صدا و سیما، در شرکتها و بازار، این چرا اینطور کرد؟ او چرا اینطور کرد؟ بنابراین اخلاق توبیخ و تشویق، موضوع بحث این است، چون اینها هرکدام یک فرمولی دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: اخلاق آموزش. موضوع بحثمان: اخلاق توبیخ و تشویق.
اگر توبیخ میکنیم چقدر و چگونه؟ اگر تشویق میکنیم چقدر و چگونه؟ اول اینکه توبیخ به یأس کشیده نشود. من بیست نکته یادداشت کردم برای شما بگویم. هر نکتهای یک دقیقه، بیست دقیقه، بیست نکته بگویم. این بحث به درد مربیها، معلمین و طلبهها و کسانی که در بحث روانشناسی کار میکنند، میخورد. یک بحث خیلی مفید و عمومی انشاءالله خواهد بود.
1- خطر یأس در صورت توبیخ شدید
1- توبیخ به یأس کشیده نشود. این یک مورد. یعنی طوری نگوییم: تو کارت خراب است. خودت خرابی، ضایع کردی. خاک بر سرت کنند. چقدر پست هستی. چقدر رذل هستی. یک طوری توبیخ نکنیم که این فکر کند دیگر برود هیچوقت نمیتواند سر بلند کند. طرف را رگبار نبندیم.
نقل شد حضرت عیسی با جمعی داشتند میرفتند. یک سگ مردهای افتاده بود. هرکسی گفت: اَه چقدر زشت است. یکی گفت: چقدر سیاه است. یکی گفت: چقدر کثیف است. یکی گفت: چقدر بو میدهد! هرکسی یک چیزی گفت. ولی حضرت عیسی فرمود: باقیاش را میدانید؟ حضرت عیسی فرمود: چه دندانهای سفیدی دارد؟ یعنی عیبش را میگویی، خوبیهایش را هم بگو. قرآن وقتی میخواهد بگوید: شراب نخورید. میگوید: شراب یک منافعی هم دارد. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» (بقره/219) یعنی در شراب و قمار منفعت هم هست.
شما میدانید در شراب چقدر آدم نان میخورد؟ کسانی که انگور میکارند. شراب از انگور است. کشاورزان انگور نان میخورند. کسانی که این انگور را به شراب تبدیل میکنند. کارخانههای شراب سازی، چقدر کارخانه شراب سازی داریم؟ کارخانههای بطری سازی. کارخانههای کارتن سازی؟ ماشینهایی که شراب را حمل و نقل میکند. مغازههایی که شراب را میفروشد. بالاخره دولتی که از این شراب مالیات میگیرد. در شراب یک عده دستشان بند است. در قمار هم همینطور است. تأسیس قمارخانهها، بالاخره یک عده ممکن است به نان و آب برسند. قرآن میگوید: همه را میدانم. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» منفعتهایی هست ولی «وَ إِثْمُهُما أَکْبَر» (بقره/219) ضررش بیش از منفعتش است. شراب روی چشم انسان، روی کلیه انسان، روی قلب انسان، روی نسل انسان، روی اخلاق انسان اثر میگذارد.
2- از کار توبیخ شود، نه از شخص. نگوییم: تو بدی. بگوییم: کارت بد بود. یک کسی کار خلاف میکند، بگو: تو خوبی، کارت بد بود. قرآن میگوید: «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِین» (شعرا/168) من از عمل شما ناراحت هستم. نمیگوید: شما آدم بدی هستید. عملت بد است! این خیلی مهم است. یکوقت میگوییم: تو بد هستی. طرف ضربه فنی میشود. یکوقت میگویی: آقای قرائتی تو آدم بدی هستی. خوب من اگر غیرت داشته باشم باید خوابم نبرد. یکوقت میگوید: آقای قرائتی این حدیث را اشتباه خواندی. این حدیث را اشتباه خواندی خوب من معصوم نیستم. ممکن است اشتباه کنم! هیچوقت به طرف نگویید: تو بد هستی. بگو: کارت بد است.
2- بیان کمالات در کنار توبیخ زشتیها
3- کمالات فراموش نشود. قبل از توبیخ کمالاتش را بگویید. در توبیخ کمالات فراموش نشود. بعضی آدمها یک ظاهر بدی دارند. ولی یک کمالاتی هم دارند. نقل شد به امام صادق گفتند: فلانی شیعه است ولی آدم بدی است. شما این را طرد کن. فرمود: بله یک بدیهایی دارد. اما یک خوبیهایی هم دارد. بعد برای اینکه امام صادق اینها را قانع کند، از خیلی قبل یادم است. نگرانم یکوقت پایین و بالا شده باشد. یک نامهای امام صادق به این آدم نوشت. که مثلاً من فلان مبلغ پول نیاز دارم. این آدمی که همه میگفتند: بد است. گفت: امام صادق نامه نوشته پول میخواهد. جانم قربان آقا! بلند شد رفت شهر را به هم ریخت هرچه رفیق داشت و نداشت، جمع کرد و یک پول حسابی برای امام صادق جمع کرد و آورد. امام صادق فرمود: این کمالش بود. گفت: یک نامه به یک آدم خوب مینویسم. به کسانی که خیلی میگفتند: این آدم خوبی است، نامه نوشت، پول میخواهم. گفت: والله ما امسال نداریم. دعا کنید انشاءالله وضع ما خوب شود. در آینده... من و من کرد و نداد. گفت: آن کسی که نماز شب میخواند گاهی دو فلس نمیدهد. آن آدمی که نمازش هم غلط است، جانش را برای دین میدهد. این هم مسألهی مهمی است. کمالاتش را. گاهی یک کسی به درد دین نمیخورد، اما به درد کار دیگر میخورد.
خود انسان هم باید مواظب باشد وقتی خواست خودش را توبیخ کند، فکر نکند بدبخت شده و ورشکسته است. داروین را همه میگویند: دانشمند است. حال آنکه داروین یک آدم بسیار عقب افتاده در دو رشته بود. پدر داروین پزشک بود. میخواست آقا زادهاش هم پزشک شود. او را دانشکده پزشکی فرستاد. شکست خورد. ضمن اینکه پدر داروین پزشک بود، آخوند مسیحی هم بود. کشیش بود. دنبال علوم آخوندی و حوزه علمیه مسیحیت رفت. آنجا هم شکست خورد. در علوم دینی شکست خورد. در پزشکی هم شکست خورد. دنبال علوم طبیعی رفت و داروین شد. یعنی ممکن است آن کسی که نزد شما نابغه است قبلاً در دو رشته شکست خورده باشد. کسی حق ندارد، خودش را مأیوس کند و خودش را توبیخ کند که تو بدبخت هستی. تو دیگر شانس نداری. افرادی هستند شوهرشان تصادف میکند، یا میمیرد و یا طلاق میگیرد و در زندگیشان حادثهای رخ میدهد. این دیگر ازدواج نمیکند. میگوید: ما اگر شانس داشتیم، همان همسر اول برای ما میماند و زندگی ما تأمین میشد. حالا که زندگی ما به هم خورده، معلوم میشود ما شانس نداریم. چه کسی این را گفت؟ اتفاقاً قرآن یک آیه دارد میگوید: «لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً» (طلاق/1) شاید دومی خوب باشد. اگر یکجا چاه کندی و به آب نرسیدی، معنایش این نیست که زمین آب ندارد. یکجای دیگر را بکنید. مأیوس نشوید.
3- خاطرهای از آغاز دوران تبلیغ
شاید از من شنیده باشید. دیگر بعد از 37 سال من چه بگویم که ایرانیها نشنیده باشند. حالا اگر هم شنیدید دو بار بشنوید. ما اول طلبگیمان بود. امام جمعهی محترم کاشان، مرحوم آیت الله یثربی یک جایی فرستاد. عاشورا بود آنجا میخواستند روضه بخوانند. من نمیتوانم روضه بخوانم. من روضه میخوانم مردم میخندند. به ایشان نامه نوشتند ما این شیخ را نمیخواهیم. حالا من در یک روستا رفتم و در منبر شکست خوردم. حالا باید بگویم: من بدبخت هستم. گفتیم: تو منبر نمیتوانی بروی، برو معلم شو. پای تخته سیاه برو. پای تخته سیاه رفتیم و پنج، شش تا بچه جمع کردیم، برای بچهها قصه گفتیم. از راه کلاس بچهها دیدم نه معلم خوبی هستم. این مهم است.
گاهی وقتها انسان یکجا شکست میخورد و یکجا پیروز میشود. اگر در یک ازدواج شکست خوردیم معنایش این نیست که همیشه بدبخت هستیم. خیلی باید مواظب باشیم دین شناسی دقیق است. گاهی نزد خودمان یک چیزی را خیال میکنیم که براساس همان خیال خودمان یک چیزهایی را بار میکنیم. فکر میکنیم درست است.
4- علنی نباشد، مخفیانه باشد. در جیبتان آینه دارید؟ مردها که ندارند. شما زنها آینه دارید؟ یک آینه به من بدهید.
4- مؤمن، آینه مؤمن است
زمان شاه بود حدود چهل سال پیش یک حدیث دیدم که مؤمن آینه مؤمن است. یک آینه در خانه ما بود بلند شدم گفتم: یعنی چه مؤمن آینه مؤمن است؟ گفتم: آینه عیب را بیسر و صدا میگوید. تو هم میخواهی توبیخ کنی نعره نکش، تنگ گوش او بگو این کار را نکن! 2- آینه اگر زشتی را میگوید، خوبیها را هم میگوید. تو اگر عیبش را میگویی، خوبیهایش را هم بگو. 3- آینه روبرو میگوید. پشت سر صفحه کوک نمیکند. تو عیب را به خودش بگو و پشت سرش نگو. 4- آینه مثل ذرهبین عیب را بزرگ نمیکند. تو عیب مردم را بزرگ نکن. 5- آینه مراعات پست و مقام را نمیکند. آیت الله یا رئیس جمهور هرکس میخواهد باشد. میگوید: اینجا سیاه است. تو حرفت را بزن و مراعات پست و مقام را نکن. آینه وقتی عیب شما را میگوید که خودش گرد زده نباشد. تو وقتی حرفت اثر میکند که خودت عیب نداشته باشی. آینه از بس که جلا و صیقل دارد عیب مردم را میگوید. غرض و مرض ندارد. تو اگر عیب مردم را میگویی روی غرض و مرض نباشد، روی صفا باشد. همینطور هی آوردیم، آوردیم. تا سی نکته در این کلمه بود. «المومن مراه المومن» (بحارالانوار، ج 71، ص 268) مؤمن آینه است. حالا چه مشکلی داریم؟ یک مسأله خانوادگی است. چرا به بیرون نقل میکنید؟ خانم مینشیند برای خانمها، آقا مینشیند برای آقایان میگوید. سیر تا پیاز زندگیاش را نقل میکند. دلیل ندارد نقل کنی. یک خرده باید کم حرف بزنیم. چانه ما که گرم میشود خیلی حرف میزنیم.
یک آقا روی منبر رفت. شروع به سخنرانی کرد. یک نفر آمد روی پلههای منبر نشست، در پلهها نشست و به چانه آقا فوت میکرد. فو... فو... گفتند: چرا اینطور میکنی؟ گفت: اگر این آقا چانهاش گرم شود خیلی منبر را طول میدهد. ما فوت میکنیم که... ما چانهمان گرم شود خیلی حرف میزنیم. غذا چه خوردی؟ الحمدلله حاضری. پختنی، آبگوشت. تمام! در سی ثانیه بگو. میگوید: فکری بودیم چه بخوریم. یک خرده فکر کردیم. از بیرون غذا بخریم. از رستوران بخریم. خانه بپزیم. حاضری بخوریم. رفتیم گوشت گرفتیم و گوشتش هم خوب نبود. بالاخره چرخ کردیم. قابلمه را گذاشتیم. آب ریختیم. جوش آمد. ادویه و نمک هم نداشتیم و داشتیم. یک ساعت و نیم آبگوشت را توضیح میدهد.
به کسی گفتند: در سه ثانیه بگو: پدرت چطور مرد! گفت: تب کرد و لرز کرد و مرد! تمام. این برای آبگوشت دو ساعت حرف میزند. این برای این است که قدر عمرمان را نمیدانیم. رفیق داشتم میشناسند چه کسی است. سعی میکرد تا حرف لازم نیست نزند. دکان نانوایی میرفت. نانوا میگفت: چند تا میخواهی؟ اگر نانوا به این نگاه میکرد میگفت: دو تا... میگفت: وقتی دستم را اینطور میکنم یعنی دوتا! انگشتم دو را نشان میدهد چرا بگویم: دو تا!؟ اگر نانوا پشتش به مشتری بود. میگفت: چند تا؟ میگفت: دو تا! دیگر دستش را اینطور نمیکرد. میگفت: یا دست یا زبان. دو تا زیادی است. این خیلی دقت میکرد. میگفت: من نمیگذارم لحظههای عمرم تلف شود. قربان خودمان مینشینیم جدول و روزنامه حل میکنیم. خیابان دو حرفی تهران، خیابان دو حرفی قدیمی تهران. گوشت این قیمتی را میخوریم. عمر و جوانی ما صرف میشود. خیابان قدیمی تهران که دو حرفی است. خیابان ری! خوب چه مشکلی حل شد؟ خوب سه حرفی بود چه خاکی بر سرمان میکردیم؟ حالا که فهمیدی چه گلی به سرت میزنی؟ مگر عمرت را گربه آورده است؟
شما یک نوار کاست بدهند، حاضر هستی رویش صدای گربه ضبط کنی؟ خدا یک نوار در مغزت گذاشته هر صدایی روی آن ضبط نکن. حدیث داریم هرکس گوش به حرف هرکس بدهد بنده اوست. یعنی الآن شما به حرف من گوش کنید بنده من هستید. اگر من از حق بگویم، بنده حق هستید. اگر من چرت و پرت بگویم، بنده چرت و پرت هستید. لازم نیست ما هر حرفی را بزنیم. خیلی جلسهها ساکت باشیم. اگر حرف مفید است، حالا مفید هم هست حتماً لازم نیست علمی باشد. گاهی آدم یک چیزی میگوید، بخندد. ولی خندههای ما هم باید جهت داشته باشد.
این را بدهید... یادم میرود در جیبم میگذارم.
علنی نباشد. مثل مؤمن بی سر و صدا باشد. همین آینه اگر گفت: اینجا سیاه است. شما سیاهی را پاک میکنی، یا آینه را میشکنی؟ سیاهی را پاک میکنی. اگر مؤمنی به شما انتقاد کرد شما علیه او خیز نگیر. عیبت را برطرف کن. به جای اینکه بگویی: تو غلط کردی و بیخود گفتی. بگو: آقا من این عیب را دارم. انشاءالله اصلاح میکنم. تمام شد و رفت. خودت را اصلاح کن. نگو: حالا که ایشان به من انتقاد کرد، من هم انتقام بکشم.
5- اکتفا به حداقل، در توبیخ
به حداقل اکتفا کنیم. یک آیه در قرآن داریم. پیغمبر یک خاطرهای را برای یک خانمش گفت. گفت: به کسی نگو. این حرف نزد تو امانت باشد. خانم او این را برای یک خانم دیگر نقل کرد. خدا وحی کرد که پیغمبر این خانم خیانت کرد. گفتی نگو حرفت را نقل کرد. پیغمبر گفت: مگر نگفتم: نگو؟ گفت: چرا. گفت: چرا گفتی؟ آیه قرآن است. «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض» (تحریم/3) یک تکه حرفها را پیغمبر نقل کرده است. گفت: این تکه را گفتی. یعنی اگر میخواهی کسی را هم توبیخ کنی، یک تکهاش را بگو. همه عیبهایش را نگو. تو هم درست خراب است. هم بدنت کثیف است. هم رانندگی تو بد است. هم رفتی چه کنی شکست خوردی. دیگر به رگبار نبند. اگر خواستی کسی را توبیخ کنی، یک گوشه را بگویید. به حداقل اکتفا کنید.
تکرار نشود. دیگر حال ندارم بلند شوم. هرکس میخواهد بنویسد. 1- به یأس کشیده نشود. 2- انتقاد از کار باشد نه از شخص. 3- کمالات فراموش نشود. 4- مثل آینه بی سر و صدا عیب را بگویید. علنی نباشد. 5- به حداقل اکتفا کنید. 6- تکرار نشود.
حدیث داریم «الِافراطُ فِى المَلامَةِ یَشُبُّ نیرانَ اللَّجاج» (غررالحکم/ص223) اگر پشت رد هم یک کسی را ملامت کردی این لجباز میشود. یکبار به او تذکر بدهید. پشت رد هم نگویید، این لجباز میشود.
7- اگر یک کسی را میخواهی انتقاد کنی، انتقاد خودت را بگو: حرف من نیست. حرف جامعه و بزرگان است. میگویند: تو چه کاره هستی انتقاد کنی. تو خودت چقدر درس خواندی؟ من اگر بگویم: مردم بیایید ببینید قرائتی چه میگوید؟ میگوید: مگر تو چه کسی هستی؟ تو هم یک آدم مثل باقی آدمها هستی. اما گفتم: مردم بیایید من از قرآن برای شما بگویم؟ بیایید حرفهای امیرالمؤمنین را برای شما بگویم. اگر حرف را بگویی از خودم نیست و از بزرگترها است، مردم گوش میدهند. خدا در قرآن میگوید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحا» (شوری/13) مردم عرب این حرفهایی که پیغمبر اسلام برای شما میزند، همه حرفهایی است که حضرت نوح زده است. همه آن حرفهایی است که حضرت ابراهیم زده است. یعنی پای نوح و ابراهیم را کنار میکشد که بگوید: این حرفها تازگی ندارد. حرف حق است و همه انبیا گفتند. اگر میخواهید توبیخ کنی، بگو: این عیبی که از شما میگیرم، عیب من نیست. فکر نکن دیگران هم گفتند. گفتند: منبر آقا طول کشید. امروز آقا بی مطالعه سر کلاس درس داد. آقا رانندگیاش بد بود. اینطور که شما رانندگی کردی، دیگران هم به من گفتند. وقتی میگویی: من، فکر میکند تو با او خرده حساب داری. بگو: من خرده حساب ندارم. دیگران هم گفتند. یعنی حرفت را مستند بزن.
6- بهرهگیری از لحن عاطفی در برخورد با دیگران
8- وقتی میخواهی حرف بزنی، با لحن عاطفی حرف بزن. در قرآن هست میگوید: «یا بُنیَّ»، «یا أبتِ»، «یا قوم»، «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوح» (شعرا/106) «أخُوهُم» یعنی داداش جون! «یا بُنیََ» یعنی پسر عزیزم. «یا أبتِ» یعنی بابا جون! دخترم، عزیزم. پسرم، این لحن عاطفی باشد. آیه داریم «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ» (بقره/183) ای مؤمنین روزه بگیرید، لحن، لحن عاطفی است. این لحن عاطفی خیلی اثر دارد. لحن عاطفی حرفهایش اثر دارد. خواهرم، حجاب مصونیت است. حالا بحث حجاب بر زبانم آمد، یک کلمه هم برای حجاب بگویم. گرچه حجاب شما خوب است. ولی باز هم یک چیزی میگویم بد نیست تکرار کنم. نمیدانم گفتم یا نه. اگر گفتم که هیچ و اگر نگفتم که نگفتم.
مردها جواب ندهید. از خانمها یک سؤال میکنم راستش را بگویید. قرآن هم کنار میگذاریم. کار به اسلام نداریم. آیا زنی را سراغ دارید که بگوید: من دوست دارم شوهرم 99 درصد مرا دوست داشته باشد و یک درصد هم یک خانم دیگر را دوست داشته باشد؟ یک چنین زنی هست یا نیست؟ نه. همه زنها میگویند: نه. غربیها هم من که رفتم آمریکا و کانادا هم سخنرانی کردم، از زنها پرسیدم که حاضر هستید، گفتند: نه! هیچ زنی حاضر نیست یک درصد شوهرش دلش جای دیگر باشد. میگوییم: حالا که خانم اجازه نمیدهید دل شوهرت جای دیگر برود. خودت هم آرایش کرده به خیابان نیا. وقتی آرایش کرده و بد حجاب خودت را عرضه میکنی. یعنی چه؟ یعنی مردم، مردم! مرا ببینید. (خنده حضار) یعنی میخواهی دلها را همینطور بکشانی... شما که راضی نیستی دل شوهرت جای دیگر برود. خودت هم دل شوهر مردم را به سمت خودت جذب نکن. این دلیل من برای حجاب است. حالا گیرم آیه هم ندارد. البته برای حجاب آیه داریم. فرض کنید آیه و حدیث هم نباشد. همینطور که شما راضی نیستی یک درصد علاقه شوهر شما جای دیگر برود، خودت با این وضع به خیابان میآیی. علاقه شوهر مردم را به سمت خودت میکشی. همیشه مردم... لحن عاطفی باشد. این هم یک مورد.
متناسب با جرم باشد. توبیخ بیش از ظلم نباشد. اگر نیم کیلو بدی کرد، شما دو کیلو توبیخش نکن. وزن توبیخ وزن جرم باشد. تشویق هم همینطور است. حضرت امیر میفرماید: اگر یک کسی نیم کیلو خوب است. شما یک کیلو تعریف کردی، معلوم میشود تملق کردی. چاپلوسی کردی. خالی بندی است. اگر کم گذاشتی، نیم کیلو خوبی کرد، یک سیرش را گفتی، معلوم میشود حسود هستی. آدمهای حسود خوبی مردم را تحمل نمیکنند بگویند. کم میگذارند. مثلاً یک میلیون برای مسجد داده است. باید بگویید: خدا پدرش را بیامرزد و خدا خیرش بدهد. چیزی نیست. یک میلیون! صد میلیون صد میلیون میخورند، حالا یک میلیون هم بدهند. میلیاردر هست، صد میلیون چیزی نیست. این معلوم میشود حسود است. حالا یک میلیون داده به اندازه یک میلیون بگو: دست شما درد نکند. چون حسود است تحمل نمیکند.
خانمها و آقایان حسود سه علامت دارد. من علامتش را میگویم ببینید حسود هستید یا نه؟ علامت آدم حسود این است که یک خوبی که شنید، هیجانی میشود نیش میزند. عجب آشی بود. خودش که تنهایی نبود. زنهای همسایه کمک کردند. یعنی چه؟ یعنی پخت ایشان نبود. آقا چه منبری رفت! خیلی خوب منبری بود. از بس که پر رو است. من خجالتی هستم، منبر من خوب نمیشود. تا میگوییم چه مقالهای نوشت. میگوید: از خودش که نبود. از این کتاب نوشته است. علامت حسود این است که خوبی مردم را که شنید یک خوبی از خودش میگوید که خوبی مردم را کمرنگ کند. ما زمانی که لیسانس گرفتیم، حسد گل میکند میگوید: زمانی که ما فوق لیسانس گرفتیم. تا او میگوید: لیسانس، این میگوید: فوق لیسانس. آدم حسود چون خوبی مردم را تحمل نمیکند، نیش میزند. مقاله برای خودش نبود. آشپزی برای خودش نبود. منبرش خوب شد، پررو است. یک چیزهایی میگوید.
یک کسی مرا دید گفت: آقای قرائتی تو فکر نکن با سواد هستی. گفتم: نه ما سوادی نداریم! گفت: در تلویزیون مردم مینشینند. چون با زبان کاشانی حرف میزنی، مردم مینشینند کاشانی یاد بگیرند. حسادت چه میکند! یعنی حاضر است همه مردم ایران را... یعنی کمبود مردم ایران زبان کاشانی بود؟ یعنی واقعاً یک نفر به قصد زبان کاشانی... من خودم پانزده سالگی از کاشان بیرون آمدم. بیش از پنجاه سال است کاشان نیستم. حالا بعد از پنجاه سال مردم زبان کاشانی یاد بگیرند؟ حاضر است مرا خراب کند و مردم ایران را هم تحقیر کند برای اینکه حسادتش را... چه ماشینی دارد؟ چطور رانندگی.. نمیگوید: ماشینش خوب است. رانندگیاش خوب است. میگوید: بی کله میرود. با کله میافتد! (خنده حضار) یعنی میگوید: اینکه عقلایی نیست. دیوانه است. حاضر نیست بگوید: رانندگیاش خوب است. میگوید: دیوانه است. البته بعضی از رانندهها دیوانگی میکنند.
7- دوری از توهین به نژاد، زبان و شغل افراد
از فرد به فامیل و همشهری سرایت نکند. میخواهی یک فرد را توبیخ کنی. چه کار به شهرش داری؟ این هم عربها، این هم عجمها، این هم کاشانیها، این هم تبریزیها، این هم لرها، این هم آخوندها، این هم اداریها، اگر از یک کسی میخواهی توبیخ کنی کار به همشهریها و هم صنفهایش نداشته باش. یک بازاری اختلاس کرد. یک اداری رشوه گرفت. حق نداری انتقاد را از فرد به جمع بکشی. از وجدان مردم کمک بگیرید. در توبیخ یک کسی غیبت میکند. قرآن میگوید: غیبت کرد، یک سؤال میکنم «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» (حجرات/12) اینهایی که میخوانم قرآن است. دوست داری برادرت از دنیا رفته باشد. گوشت برادر مردهات را گاز بگیری و بجوی؟ میگوید: نه! برادر من بمیرد و من گوشتش را گاز بگیرم؟ میگوید: غیبت مثل خوردن گوشت مرده است. چون مرده زنده نیست از خودش دفاع کند. آن کسی هم که غیبتش را میکنی نیست که از خودش دفاع کند. گوشت زنده را بکنی جایش پر میشود. گوشت مرده را بکنی دیگر جایش پر نمیشود. غیبت چون آبروی طرف میِرود، جای آبرو پر نمیشود. پول برای ساختمان برود آدم جایش را میسازد. اما آبرو رفت دیگر جایش پر نمیشود. از وجدانش کمک بگیر.
اگر دست برداشت، دیگر به خاطر کارهای گذشته ملامتش نکن. حالا یک کسی بچه بوده یک کاری کرده، جوانی یک کاری کرده، دیگر رهایش کن. این کسی که دست برداشت، دیگر شما ملامت نکنید. در گذشتهها ملامت نکنید.
در توبیخ شرایط را در نظر بگیرید. ممکن است تو توبیخ میکنی، ایشان حسود دارد، رقیب دارد. دشمن دارد. دشمنان این انتقاد تو را میگیرند، مثلاً این طلبه منبر رفته است. بنده میگویم: این منبر شما اینجایش ضعیف است. فردا میگویند: قرائتی به او گفت منبرت خوب نیست. بابا من یک کلمه خصوصی به او گفتم. تو حرف مرا چماق میکنی برای اینکه میخواهی آن طلبه را بکوبی. اگر طرف رقیب دارد و حسود دارد روبروی آنها انتقاد نکن. چون رقیب انتقاد تو را میگیرد پتک میکند و بر سر او میزند. این مورد سیزدهم.
14- اگر اقرار کرد. دیگر او را ملامت نکن. گفت: من بد کردم. بگو: خیلی خوب. یک کسی آمد گفت: غیبت تو را کردم. بگو: حلال! اصلاً نگو تو که هستی؟ چه گفتی؟ کجا بوده؟ همین که میگوید: غیبت کردم پیداست ناراحت است. همین که ناراحت است دیگر بس است. دیگر حلالش کن. نگاهش نکن. نگو چه گفتی و کجا گفتی؟ اگر طرف اقرار کرد پشیمان شده دیگر شما. برادرهای یوسف گفتند: «إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ» (یوسف/97) ما خطا کردیم تو را در چاه انداختیم. فرمود: نه، نه! «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْم» (یوسف/92) همه شما را بخشیدم. کسی که اقرار کرد دیگر دنبالش را نگیر.
ملامت نباید مانع محبت شود. اگر ملامت میکنید محبت هم بکن. ممکن است یک بچهای بزرگی، کسی یک خلافی کرد. ملامتش کردی، اما کنار ملامت محبتش کن. قرآن میگوید: «وَ هُوَ مُلِیم» (صافات/142) حضرت یونس را ملامت کردیم. اما در عین حال «أَنبَتنا» پوست بدنش زخمی شده بود، برگ کدو روی پوست بدنش سوزاندیم. برگ کدوها زخمهایش را خوب کرد. بعد میفرماید: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ» (صافات/147) دوباره او را فرستادیم پیغمبر صد هزار نفر شود. یعنی ملامت معنایش این نیست که دیگر هیچ پستی به او ندهیم و هیچ محبتی نکنیم. ملامتش کن. اما محبت هم بکن.
یک دختری خلاف کرده، توبیخ کن اما محبت هم به او بکن. بعد از توبیخ بگو: این کارت بد بود ولی من برای یک یخچال خریدم. من امشب برایت پتو خریدم. ملامت باعث...
16- موضوع توبیخ اساسی و مهم باشد. مثل چه؟ میگوید: «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض» (اعراف/176) به زمین چسبیده است. «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّه» (نحل/112) نعمتهای خدا را کفران میکند. یک نعمت... سر یک چیز جزئی که حالا به او گفتی: پلو عدس بپز، پلو ماش پخته است. گفته: آبگوشت لوبیا درست کن. این آبگوشت نخود درست کرده است. گفته: خانه عمه برویم. خانه خاله رفته است. سر چیزهای جزئی گیر ندهید. نصف اختلافات خانوادگی به خاطر گیر دادن است. سر چیزهای کوچک ملامت نکنیم.
وقت تمام شد... چند مورد دیگر مانده است. تا بیست مورد بود. ما باید بلد باشیم چگونه انتقاد کنیم. چطور تشکر کنیم.
خدایا در فکر کردن، فهمیدن، عمل کردن، گفتن و موضع گیری، همیشه همه ما را به راه مستقیم هدایت بفرما. من از همه شما مردم عزیز گلپایگان و مسئولین تشکر میکنم. توفیقی بود آمدیم در این شهر مرجع پرور چند روزی چند فیلم پر کردیم برای شبهای جمعه امت اسلامی. خدا قبول کند. اگر نیت ما خدا باشد، خوشا به حال ما. اگر نیت ما خدا نباشد سخنرانی آقای قرائتی در تلویزیون با رقص میمون یکسان است. چون یک میمون هم برقصد مردم نگاهش میکنند. نباید دلم خوش باشد که مردم پای تلویزیون مرا میبینند، یک میمون هم برقصد نگاهش میکنند. رقص میمون و سخنرانی قرائتی یکسان است. جز اینکه اخلاص باشد. اگر خدا باشد، در اسکناس یک نخ، اگر آن نخ بود اسکناس ارزش دارد. وگرنه اسکناس با باقی کاغذها فرقی ندارد.
خدایا به آبروی هرکسی نزد تو عزیز است. به همه کارهای همه ما اخلاص مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»